English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (34 milliseconds)
English Persian
policies اداره یاحکومت کردن
policy اداره یاحکومت کردن
Other Matches
rule نظامات حکمرانی یاحکومت کردن
lese majeste خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
lese majesty خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
yamen اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
to register [with a body] اسم نویسی کردن [خود را معرفی کردن] [در اداره ای] [اصطلاح رسمی]
totalitarianize تبدیل بحکومت یکه تاز کردن بصورت حکومت مطلقه واستبدادی اداره کردن
wielded اداره کردن
manage اداره کردن
runs اداره کردن
mismanaged بد اداره کردن
mismanaging بد اداره کردن
misgovern بد اداره کردن
wields اداره کردن
managed اداره کردن
manages اداره کردن
wield اداره کردن
managing اداره کردن
wielding اداره کردن
operates اداره کردن
mishandle بد اداره کردن
officiated اداره کردن
officiate اداره کردن
officiates اداره کردن
administers :اداره کردن
rule اداره کردن
officiating اداره کردن
administering :اداره کردن
administered :اداره کردن
administer اداره کردن
run اداره کردن
operate اداره کردن
mishandling بد اداره کردن
mishandles بد اداره کردن
operated اداره کردن
mishandled بد اداره کردن
maladminister بد اداره کردن
conduct اداره کردن
helm اداره کردن
directs اداره کردن
directed اداره کردن
aminister اداره کردن
stage-managed اداره کردن
direct اداره کردن
gestion اداره کردن
stage manage اداره کردن
stage-manage اداره کردن
stage-manages اداره کردن
stage-managing اداره کردن
conducts اداره کردن
conducting اداره کردن
conducted اداره کردن
administrations اداره کردن
administration اداره کردن
helms اداره کردن
mismanages بد اداره کردن
mans اداره کردن
man اداره کردن
maintain اداره کردن
manage اداره کردن
mismanage بد اداره کردن
to give somebody the runaround <idiom> کسی را سر به سر کردن [در اداره ای]
steer حکومت اداره کردن
steers حکومت اداره کردن
manhandling باخشونت اداره کردن
manhandled باخشونت اداره کردن
personnel management اداره کردن پرسنلی
manhandle باخشونت اداره کردن
manageable قابل اداره کردن
manhandles باخشونت اداره کردن
steered حکومت اداره کردن
scotland yard اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
superintends ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
directing اداره کردن روانه کردن وسایل
engineer اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineers اداره کردن طرح کردن و ساختن
superintend ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
engineered اداره کردن طرح کردن و ساختن
superintended ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintending ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
maladminister بطور سوء اداره کردن
conducting اداره کردن کشیده شدن
conduct اداره کردن کشیده شدن
hunt اداره کردن تازیها در شکار
conducted اداره کردن کشیده شدن
hunted اداره کردن تازیها در شکار
hunts اداره کردن تازیها در شکار
conducts اداره کردن کشیده شدن
operate اداره کردن راه انداختن
operated اداره کردن راه انداختن
operates اداره کردن راه انداختن
to carry oneself خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
handle اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
natarize دفتر اسناد رسمی را اداره کردن
to blunder away بواسطه سوء اداره تلف کردن
parochiality اداره کردن اموریک بخش یابلوک
officiated بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
police بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
handles اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
officiating بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
polices مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
polices بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
policed بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
Its no joke running a factory . اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
officiate بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
police مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
policed مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
regie اداره کردن مالیات مستقیم توسطخود دولت
sponsors سرپرستی کردن اداره کننده تمرین کفیل خرج
sponsor سرپرستی کردن اداره کننده تمرین کفیل خرج
sponsoring سرپرستی کردن اداره کننده تمرین کفیل خرج
To conduct a meeting in an orderly manner. جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
to shoot oneself in the foot <idiom> بد اداره کردن [چیزی مربوط به خود شخص] [اصطلاح]
manipulates اداره کردن دستکاری کردن
presiding اداره کردن هدایت کردن
directed اداره کردن هدایت کردن
directs اداره کردن هدایت کردن
executed اداره کردن قانونی کردن
execute اداره کردن قانونی کردن
moderated اداره کردن تعدیل کردن
executes اداره کردن قانونی کردن
moderates اداره کردن تعدیل کردن
executing اداره کردن قانونی کردن
moderate اداره کردن تعدیل کردن
moderating اداره کردن تعدیل کردن
manipulated اداره کردن دستکاری کردن
manipulate اداره کردن دستکاری کردن
preside اداره کردن هدایت کردن
presided اداره کردن هدایت کردن
chairman ریاست کردن اداره کردن
keeps اداره کردن محافظت کردن
keep اداره کردن محافظت کردن
presides اداره کردن هدایت کردن
direct اداره کردن هدایت کردن
chairmen ریاست کردن اداره کردن
headquarters اداره کل اداره مرکزی
to register with the police نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
personnel کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
management اداره
helms اداره
departments اداره
department اداره
gestion اداره
directorates اداره
directorate اداره
bureaus اداره
operation اداره
helm اداره
prefecture اداره
bureau اداره
handling اداره
office اداره
offices اداره
managements اداره
serviced اداره
workplaces اداره
workplace اداره
maladmidistration سو اداره
cutcherry اداره
cutchery اداره
service اداره
depaartment of accounts اداره محاسبات
steerage اداره تربیت
misrule سوء اداره
misruled سوء اداره
play اداره مسابقه
the d. poliee اداره اگاهی
custom house اداره گمرک
criminal i. department اداره اگاهی
customhouse اداره گمرک
service bureau اداره خدماتی
played اداره مسابقه
customs house اداره گمرک
misconduct سوء اداره
playing اداره مسابقه
plays اداره مسابقه
criminal investigation department اداره اگاهی
polices اداره شهربانی
wieldy اداره شدنی
weather bureau اداره هواشناسی
audit departmant اداره ممیزی
audit departmant اداره حسابرسی
audit office اداره حسابرسی
policed اداره شهربانی
Near our office . نزدیک اداره ما
police اداره شهربانی
registry office اداره ثبت
registry offices اداره ثبت
paperless office اداره بی کاغذ
claimant agency اداره کارپردازی
administration of estate اداره ترکه
administrant اداره کننده
consulate اداره کنسولی
consulates اداره کنسولی
departments بخش اداره
misruling سوء اداره
the police headquaters اداره کل شهربانی
tobacco department اداره دخانیات
bureaus of census اداره امار
bureaus of census اداره سرشماری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com