English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (6 milliseconds)
English Persian
formal اداری
bureaucrat اداری
bureaucrats اداری
departmental اداری
official اداری
administrative اداری
administerial اداری
executory اداری
Other Matches
bureaucreacy رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
administrative wheeled vehicle fleet کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
bureaucracies تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucrasy حکومت اداری تاسیسات اداری
bureaucracy تاسیسات اداری حکومت اداری
workday ایام کار اداری ساعات کار اداری
workdays ایام کار اداری ساعات کار اداری
business hours ساعت اداری
administrative services قسمتهای اداری
administrative services خدمات اداری
prefectorial وابسته به اداری
malfeasance خطای اداری
administrative publications نشریات اداری
bureaucreat گماشته اداری
circular letter بخشنامه اداری
circular letter نامه اداری
departmental intelligence اطلاعات اداری
administratively بطور اداری
administrative tribunal دادگاه اداری
departmentally ازلحاظ اداری
management expenses مخارج اداری
office chair مبل اداری
office chair صندلی اداری
a white collar job کار اداری
office building ساختمان اداری
office computer کامپیوتر اداری
office hours ساعات اداری
office work کار اداری
official communications مکاتبات اداری
officialism سیستم اداری
overhead gharges هزینه اداری
prefectoral وابسته به اداری
prefecture حوزه اداری
service element عنصر اداری
administrative order دستور اداری
officialdom سیستم اداری
officially از طریق اداری
bureau هیئت اداری
unofficial غیر اداری
bureaucrat مامور اداری
red tape فرمالیته اداری
bureaus هیئت اداری
paperwork تشریفات اداری
bureaucrats مامور اداری
administrative net شبکه اداری
administrative channels مجاری اداری
administrative channels طرق اداری
administrative command یکان اداری
administrative command فرماندهی اداری
administrative escort ناو اداری
administrative flight پرواز اداری
administrative flight هواپیمای اداری
administrative law قوانین اداری
administrative law حقوق اداری
administrative march راهپیمایی اداری
administrative movement حرکت اداری
administrative capacity فرفیت اداری
administrative approval موافقتنامه اداری
administration building ساختمان اداری
administrative budget بودجه اداری
administration building قسمت اداری
administrative landing پیاده شدن اداری
officer مامور کارمند اداری
office swivel chair صندلی گردان اداری
placeman صاحب منصب اداری
general administration cost هزینه عمومی اداری
key personnels کادر اداری اصلی
bureaucratic وابسته به امور اداری
office information system سیستم اطلاعات اداری
deck department قسمت اداری ناو
provisional order دستور موقت اداری
officialism رسمیت مقررات اداری
service echelon رده اداری و خدماتی
officers مامور کارمند اداری
administrative data processing پردازش دادههای اداری
out of [outside] office hours خارج از ساعات اداری
administrative escort ناو اسکورت اداری
extra official بیرون ازوفایف اداری
Outside office hours. خارج از وقت اداری
superstructure سازمانهای اداری ومدیریه کشور
formally مقررات رسمی یا اداری فاهرا"
administrative lead time زمان اداری دریافت اماد
red tapism رعایت تشریفات اداری به حدافراط
genitourinary وابسته به دستگاه اداری تناسلی
disciplinary court دادگاه انتظامی محکمه اداری
bureaucrasy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
administrative storage انبار کردن به طریق اداری
administrative shippings ارسال اماد به طریق اداری
ministerial وابسته به وزیر یا کشیش اداری
superstructures سازمانهای اداری ومدیریه کشور
bureaucracy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucracies رعایت تشریفات اداری بحدافراط
services قسمتهای اداری ادارات نظامی
administrative(financial,legal)process. جریان اداری (مالی .حقوقی )
formal مقید به اداب ورسوم اداری
general شرکت مربوط به امور اداری اصلی
generals شرکت مربوط به امور اداری اصلی
bureaucrat فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
bureaucrats فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
administrative acceptees پرسنل قبول شده از نظر اداری
administrative landing پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
administrative segregation زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
admin تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
fiscal station قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
capitulary عضو دستهای درکلیسا مجموعه دستورهاوایین نامههای اداری وشرعی سرلوحه
nihilism اعتقاد به تباهی وفساد دستگاههای اداری ولزوم از بین رفتن انها
workflow نرم افزار طراحی شده برای بهبود جریان متنهای الکترونیکی در یک شبکه اداری از یک کاربر به دیگری
federal government دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
nepotism انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
attache case کیف اداری [کیف جعبه ای دستی چرمی]
brief case [briefcase] کیف اداری [کیف جعبه ای دستی چرمی]
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
office automation خودکارسازی اداری خودکارسازی دفتری
interdict حکم نهی حکم اداری
apparatus [machinery] سازمان [سازمان اداری ]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com