English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English Persian
pick up <idiom> ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
Other Matches
reopening دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
restart بازاغازی دوباره شروع کردن
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
off the wagon <idiom> دوباره شروع به خوردن الکل کردن
hold over به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
resumptive ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
maintain ابقا کردن ادامه دادن
maintained ابقا کردن ادامه دادن
maintains ابقا کردن ادامه دادن
set in <idiom> تغییرات آب وهوا شروع وممکنه ادامه داشته باشد
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
ionosphere قسمتی از فضای جوزمین که از ارتفاع 52 میل شروع میشود و تا00022میل ادامه دارد
restart شروع دوباره
auto restart شروع دوباره به صورت خودکار
There you go again ! باز که دوباره شروع کردی !
backward chaining روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
wake up تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
boostrap operation عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
Back to the drawing board <idiom> [زمانی که کاری با شکست روبرو میشود و دوباره باید از اول شروع کرد]
further ادامه دادن
furthered ادامه دادن
furthers ادامه دادن
to keep on ادامه دادن
keep ادامه دادن
keep on ادامه دادن
run on ادامه دادن
take up ادامه دادن
extends ادامه دادن
carry-on ادامه دادن
carry on ادامه دادن
hold on ادامه دادن
to drag on or out ادامه دادن
hold good <idiom> ادامه دادن
furthering ادامه دادن
to carry on ادامه دادن
keeps ادامه دادن
extending ادامه دادن
to take up ادامه دادن
go on <idiom> ادامه دادن
keep up <idiom> ادامه دادن
reopens ادامه دادن
to continue ادامه دادن
to follow ادامه دادن
reopening ادامه دادن
hang on <idiom> ادامه دادن
extend ادامه دادن
reopen ادامه دادن
continues ادامه دادن
continue ادامه دادن
bring on ادامه دادن
go along <idiom> ادامه دادن
reopened ادامه دادن
to follow up ادامه دادن قوت دادن
live on بزندگی ادامه دادن
dashed مسیری را ادامه دادن
inability to box ناتوان از ادامه دادن
bide بکاری ادامه دادن
thwarted ادامه دادن یا کشیدن
dashes مسیری را ادامه دادن
dash مسیری را ادامه دادن
keep the home fires burning <idiom> اجازه ادامه دادن
continuation عمل ادامه دادن
to set on با زور ادامه دادن
to press ahead with با زور ادامه دادن
dwell at به تیراندازی ادامه دادن
dwell at اتش را ادامه دادن
thwart ادامه دادن یا کشیدن
keep up with <idiom> به شکل قبل ادامه دادن
run دوام یافتن ادامه دادن
stick it out <idiom> طاقت آوردن ،ادامه دادن
maintrain ادامه دادن عقیده داشتن
runs دوام یافتن ادامه دادن
hang on ادامه دادن دوام داشتن
run on ادامه دادن متن بدون توقف
pull off باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
to rumble on [British E] ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
border break ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
reship دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
let (something) ride <idiom> ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
to continue one's progress پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
carry one's bat تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
regained دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
increment افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
increments افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
redintegrate دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
enjambment دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
start off شروع کردن شروع شدن
render دوباره دادن
rendered دوباره دادن
repiece دوباره سر هم دادن
renders دوباره دادن
regorge دوباره قورت دادن
reassures دوباره اطمینان دادن
reorganising دوباره سازمان دادن
redid دوباره انجام دادن
reanimate دوباره نیرو دادن
redo دوباره انجام دادن
reorganises دوباره سازمان دادن
reworks دوباره انجام دادن
reorganised دوباره سازمان دادن
reassured دوباره اطمینان دادن
reanimate دوباره نیرو دادن
repeat دوباره انجام دادن
repeats دوباره انجام دادن
reassure دوباره اطمینان دادن
rework دوباره انجام دادن
hearten دوباره نیرو دادن
encourage دوباره نیرو دادن
redeliver دوباره تحویل دادن
reworked دوباره انجام دادن
reorganizing دوباره سازمان دادن
reorganized دوباره سازمان دادن
reorganizes دوباره سازمان دادن
reorder دوباره سفارش دادن
redone دوباره انجام دادن
reorganize دوباره سازمان دادن
reworking دوباره انجام دادن
embolden دوباره نیرو دادن
redoes دوباره انجام دادن
elate دوباره نیرو دادن
countenance [encourage] دوباره نیرو دادن
redoing دوباره انجام دادن
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
make over انتقال دادن دوباره ساختن
to make over انتقال دادن دوباره ساختن
re lay دوباره گذاردن یا قرار دادن
reassures دوباره قوت قلب دادن
reassure دوباره قوت قلب دادن
reassured دوباره قوت قلب دادن
hole job شکست دادن حریف با شروع بهتر
hole shot شکست دادن حریف با شروع بهتر
rethought دوباره مورد تفکر قرار دادن
rethinks دوباره مورد تفکر قرار دادن
reappraise دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
rethinking دوباره مورد تفکر قرار دادن
reappraised دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraises دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
aftercrop حصاد دوم دوباره حاصل دادن
rethink دوباره مورد تفکر قرار دادن
reappraising دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
handicaps مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
To stay the course . تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
sustained پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustain پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustains پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
paged 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
pages 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
page 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
sequential خاتمه دادن یک کار در سیستم دستهای پیش از اینکه بعدی شروع شود
warm start شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
indents شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
indent شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
indenting شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
set up مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
unregenerate دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerated دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
finder واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
launches به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
set up مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
to wipe the slate clean <idiom> شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
robustness توانایی سیستم برای ادامه کار کردن حتی با وجود خطا در حین اجرای برنامه
tempering (metallurgy) بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
revamping دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
embark upon شروع کردن
commence شروع کردن
to strike into شروع کردن
get one's feet wet <idiom> شروع کردن
commenced شروع کردن
kick off <idiom> شروع کردن
commences شروع کردن
embark شروع کردن
embarked شروع کردن
set about <idiom> شروع کردن
embarking شروع کردن
put in hand شروع کردن
get off on the wrong foot <idiom> بد شروع کردن
embarks شروع کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com