Total search result: 201 (6 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
discounting match |
ادامه ندادن به مسابقه کشتی |
|
|
Other Matches |
|
discontinued |
ادامه ندادن |
discontinue |
ادامه ندادن |
discontinues |
ادامه ندادن |
discontinuing |
ادامه ندادن |
wrestling match |
مسابقه کشتی |
wresthing match |
مسابقه کشتی |
To stay the course . |
تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن ) |
pancratium |
مسابقه کشتی و مشت زنی |
retire |
کناررفتن از دور مسابقه کشتی |
retires |
کناررفتن از دور مسابقه کشتی |
approached |
دورخیر دو کشتی گیر در اغاز مسابقه |
approaches |
دورخیر دو کشتی گیر در اغاز مسابقه |
approach |
دورخیر دو کشتی گیر در اغاز مسابقه |
freestyle |
مسابقه تیراندازی بکمک وسیله هدفگیری کشتی ازاد |
declaring |
پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی |
declare |
پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی |
declares |
پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی |
hold over |
به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن |
topgallant |
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی |
skull practice |
کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه |
hooligans |
مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند |
hooligan |
مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند |
tug of war |
مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن |
sack race |
مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده |
selling plater |
اسب مسابقه قابل خرید پس از مسابقه |
opener |
مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی |
seniors |
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی |
senior |
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی |
to keep it up |
شل ندادن |
to keep at arms length <idiom> |
رو ندادن |
scupper |
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی |
scuppers |
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی |
scuppered |
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی |
scuppering |
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی |
respondentia |
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود |
load line |
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد |
ship's manifest |
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی |
hawse |
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه |
carry ship |
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد |
lazar housek |
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی |
keel |
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن |
waterline |
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب |
supercargo |
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود |
dan runner |
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر |
embarkation |
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو |
keels |
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن |
gunroom |
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی |
match play |
مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر |
forbid |
اجازه ندادن |
to let slid |
اهمیت ندادن به |
retain |
از دست ندادن |
retained |
از دست ندادن |
playdown |
اهمیت ندادن |
retaining |
از دست ندادن |
retains |
از دست ندادن |
to w one's consent |
رضایت ندادن |
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait. |
دم به تله ندادن |
to make light of |
اهمیت ندادن |
to set at d. |
اهمیت ندادن |
forbids |
اجازه ندادن |
to take time by the forelock |
را ازدست ندادن |
bill of health |
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود |
usura maritima |
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است |
the vessel was put a bout |
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند |
hold-out <idiom> |
باموقعیت وفق ندادن |
underact |
درست انجام ندادن |
absconded |
دررفتن رونشان ندادن |
stops |
انجام ندادن عملی |
absconds |
دررفتن رونشان ندادن |
wink at <idiom> |
اجازه دخالت ندادن |
stopping |
انجام ندادن عملی |
stop |
انجام ندادن عملی |
stopped |
انجام ندادن عملی |
absconding |
دررفتن رونشان ندادن |
miscarrying |
نتیجه ندادن عقیم ماندن |
buggered |
قطعا کاریرا انجام ندادن |
to make noyhing of |
ناچیز شمردن اهمیت ندادن |
We don't do things by halves. |
کاری را ناقص انجام ندادن |
The best advice is, not to give any <idiom> |
بهترین اندرز ندادن آن است |
miscarries |
نتیجه ندادن عقیم ماندن |
miscarry |
نتیجه ندادن عقیم ماندن |
will not hear of <idiom> |
رسیدگی ویا اجازه ندادن |
chicken out <idiom> |
از ترس کاری را انجام ندادن |
We don't do things by half-measures. |
کاری را ناقص انجام ندادن |
underdogs |
فرصت برد به حریف ندادن |
We don't do things halfway. |
کاری را ناقص انجام ندادن |
We don't do half-ass job [American E] [derogatory] |
کاری را ناقص انجام ندادن |
underdog |
فرصت برد به حریف ندادن |
windjammer |
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی |
excludes |
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از |
to be ill towardsany thing |
روی مساعدنسبت بچیزی نشان ندادن |
(not) move a muscle <idiom> |
حرکت ندادن حتی به مقدار اندک |
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap |
به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی] |
to shut out |
راه ندادن ازمدنظر راندن یادورکردن |
underplays |
نقش خود رابخوبی انجام ندادن |
underplaying |
نقش خود رابخوبی انجام ندادن |
underplayed |
نقش خود رابخوبی انجام ندادن |
to put somebody in a backwater |
به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی] |
to put somebody on the back burner |
به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی] |
underplay |
نقش خود رابخوبی انجام ندادن |
cut (someone) off <idiom> |
اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن |
exclude |
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از |
to refuse somebody entry [admission] |
اجازه ندادن ورود کسی [به کشوری] |
to shunt somebody aside |
به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی] |
handicap |
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان |
handicaps |
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان |
lock out |
درتنگنا قراردادن یا بمحل کار راه ندادن |
conceal |
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر |
conceals |
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر |
blanking |
نشان ندادن یک کاراکتر یا ترک یک فضا در صفحه نمایش |
ignores |
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند |
ignored |
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند |
ignore |
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند |
ignoring |
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند |
quarterdeck |
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره |
quarterdecks |
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره |
stable |
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان |
stables |
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان |
yaw |
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان |
yawed |
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان |
sailboat |
کشتی بادبانی کشتی بادی |
overboard |
از کشتی بدریا روی کشتی |
sailboats |
کشتی بادبانی کشتی بادی |
to stand in one's light |
جلو روشنائی کسی را گرفتن مجال ترقی بکسی ندادن |
hang |
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی |
hangs |
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی |
let go <idiom> |
به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن |
piracy |
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره |
cartel ship |
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی |
continuance |
ادامه |
resumption |
ادامه |
continuation |
ادامه |
going on |
ادامه |
continuation line |
خط ادامه |
free on boand |
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی |
furthers |
ادامه دادن |
reopened |
ادامه دادن |
reopening |
ادامه دادن |
reopens |
ادامه دادن |
bring on |
ادامه دادن |
keeps |
ادامه دادن |
keep |
ادامه دادن |
to drag on or out |
ادامه دادن |
to take up |
ادامه دادن |
hold good <idiom> |
ادامه دادن |
continuation card |
کارت ادامه |
continuant |
ادامه دهنده |
hold on |
ادامه دادن |
carry on |
ادامه دادن |
discontinuation |
عدم ادامه |
discontinuance |
عدم ادامه |
continues |
ادامه دادن |
duration |
مدت ادامه |
go along <idiom> |
ادامه دادن |
go on <idiom> |
ادامه دادن |
hang on <idiom> |
ادامه دادن |
furthering |
ادامه دادن |
continuative |
ادامه دهنده |
keep up <idiom> |
ادامه دادن |
continue statement |
حکم ادامه |
reopen |
ادامه دادن |
furthered |
ادامه دادن |
continue |
ادامه دادن |
further |
ادامه دادن |
carry-on |
ادامه دادن |
to keep on |
ادامه دادن |
extending |
ادامه دادن |
extend |
ادامه دادن |
take up |
ادامه دادن |
for a continuance |
برای ادامه |
to carry on |
ادامه دادن |
over run |
ادامه به کاردادن |
run on |
ادامه دادن |
extends |
ادامه دادن |
to run on |
ادامه داشتن |
keep on |
ادامه دادن |
to continue |
ادامه دادن |
continuable |
قابل ادامه |
to follow |
ادامه دادن |
dragstrip |
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت |
dragway |
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت |
quadrangular meet |
مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی |
go head |
ادامه بدهید بفرماید |
follow-throughs |
ادامه حرکت پس از ضربه |
shorthanded |
ادامه با بازیگر کمتر |
continuator |
ادامه دهنده مستمر |
continuation |
عمل ادامه دادن |
live on |
بزندگی ادامه دادن |
contd |
مخفف ادامه یافته |
tracks |
ادامه گوی در مسیربولینگ |
thwart |
ادامه دادن یا کشیدن |
track |
ادامه گوی در مسیربولینگ |
dwell at |
به تیراندازی ادامه دادن |
follow-through |
ادامه حرکت پس از ضربه |
dwell at |
اتش را ادامه دادن |
inability to box |
ناتوان از ادامه دادن |
transattack period |
مدت ادامه تک اتمی |
thwarted |
ادامه دادن یا کشیدن |
tracked |
ادامه گوی در مسیربولینگ |
dash |
مسیری را ادامه دادن |