Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English
Persian
commit no nuisance
ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
Other Matches
pyuria
وجود چرک در ادرار ادرار چرکدار
Dont ever come here again.
دیگر هیچوقت پایت را اینجا نگذار.
[اینجا نیا.]
make water
ادرار کردن
to relieve nature
ادرار کردن
relieve nature
ادرار کردن
micturate
ادرار کردن
pass water
ادرار کردن
micturition
ادرار کردن
urinate
ادرار کردن
urination
ادرار کردن
urinated
ادرار کردن
urinates
ادرار کردن
urinating
ادرار کردن
restricting
ممنوع کردن
restricts
ممنوع کردن
debar
ممنوع کردن
prohibits
ممنوع کردن
prohibiting
ممنوع کردن
debarred
ممنوع کردن
debarring
ممنوع کردن
debars
ممنوع کردن
forbid
ممنوع کردن
forbids
ممنوع کردن
prohibit
ممنوع کردن
restrict
ممنوع کردن
bar
بازداشتن ممنوع کردن
bars
بازداشتن ممنوع کردن
untenable
اشغال نشدنی غیر قابل اشغال
countermand
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermands
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanding
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
disbarment
محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
countermanded
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
proscribing
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes
ممنوع ساختن تحریم کردن
to bar somebody from a competition
شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
to bar somebody from something
[doing something]
ممنوع کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
seal off
محاصره کردن ممنوع الورود کردن
outlawing
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaw
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
prohibiting
ممنوع کردن تحریم کردن
prohibit
ممنوع کردن تحریم کردن
prohibits
ممنوع کردن تحریم کردن
indwell
اشغال کردن
take up
اشغال کردن
occupying
اشغال کردن
fill up
اشغال کردن
occupation
اشغال کردن
occupy
اشغال کردن
to take up
اشغال کردن
occupies
اشغال کردن
to fill up
اشغال کردن
occupations
اشغال کردن
seized
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seize
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
scavenge
در اشغال کاوش کردن
scavenged
در اشغال کاوش کردن
occupation of position
اشغال موضع کردن
scavenges
در اشغال کاوش کردن
preoccupies
از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupying
از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupy
از پیش اشغال یا تصرف کردن
disbar
سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
To collude with someone . to be in league with someone.
با کسی روی هم ریختن (تبانی کردن ؟ساخت وپاخت کردن )
racking
تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
to occupy much space
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
found
تاسیس کردن ریختن
founds
تاسیس کردن ریختن
vint
درست کردن یا ریختن
disgorged
خالی کردن ریختن
disgorges
خالی کردن ریختن
disgorging
خالی کردن ریختن
disgorge
خالی کردن ریختن
fazed
درهم ریختن پریشان کردن
splashing
چلپ چلوپ کردن ریختن
splashes
چلپ چلوپ کردن ریختن
faze
درهم ریختن پریشان کردن
splash
چلپ چلوپ کردن ریختن
barrels
درخمره ریختن دربشکه کردن
barrel
درخمره ریختن دربشکه کردن
fazes
درهم ریختن پریشان کردن
fazing
درهم ریختن پریشان کردن
engross
جلب کردن اشغال کردن
slumps
یکباره فرو ریختن سقوط کردن
slumped
یکباره فرو ریختن سقوط کردن
tins
درحلب یاقوطی ریختن حلب کردن
slump
یکباره فرو ریختن سقوط کردن
tin
درحلب یاقوطی ریختن حلب کردن
slumping
یکباره فرو ریختن سقوط کردن
hotchpot
سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
To put money into somethings.
درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
ballast
سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن سنگین کردن
urine
ادرار
emiction
ادرار
aconuresis
ادرار غیرارادی
polyuria
ادرار زیاد
anuria
قطع ادرار
urinary incontinence
بی اختیاری ادرار
urination
دفع ادرار
urinals
محل ادرار
enuresis
بی اختیاری ادرار
urinal
محل ادرار
diuresis
ادرار زیاد
antidiuretic hormone
هورمون کاهنده ادرار
acraturesis
ناتوانی در دفع ادرار
hematuria
وجود خون در ادرار
adh
هورمون کاهنده ادرار
urinal
گلدان ادرار شاشگاه
anuria
نقص در ترشح ادرار
painful urination
سوزش ادرار
[پزشکی]
urinals
گلدان ادرار شاشگاه
dysuria
سوزش ادرار
[پزشکی]
urinalysis
تجزیه شیمیایی ادرار
uric
موجود در ادرار پیشابی
urologist
ویژه گر بیماریهای دستگاه ادرار
dysuria
دش میزی
[سوزش ادرار]
[پزشکی]
painful urination
دش میزی
[سوزش ادرار]
[پزشکی]
dysuria
ادرار همراه با سوزش واشکال
urinology
گفتاردرپیشاب مبحث ادرار پیشاب شناسی
urinoscopy
پیشاب بینی امتحان ادرار فسر
prohibited
ممنوع
disallowable
ممنوع
prohibbited
ممنوع
impermissible
ممنوع
in d.
ممنوع
barred
ممنوع
taboo
ممنوع
illicit
ممنوع
forbidden
ممنوع
taboos
ممنوع
anuresis
فقدان قدرت دفع ادرار شاش بند
prohibited
ممنوع شده
prohibited goods
اشیاء ممنوع
forbidden zone
ناحیه ممنوع
rule out
ممنوع ساختن
NO PARKING
پارکینگ ممنوع
closed
ممنوع الورود
it's forbidden to ...
ممنوع است که...
forbidden band
نوار ممنوع
forbidden vibration
ارتعاشات ممنوع
forbidden
ممنوع شده
no waiting
توقف ممنوع
no parking
توقف ممنوع
Don't chicken out !
<idiom>
از ترس توی شلوارت ادرار نکن!
[اصطلاح روزمره]
to be absolutely forbidden
[prohibited]
مطلقا ممنوع بودن
forbidden transition
جهش الکترونی ممنوع
forbidden energy zone
ناحیه انرژی ممنوع
No left
[right]
turn!
گردش به چپ
[راست]
ممنوع!
it is strictly forbidden
اکیدا ممنوع است
No camping
اردو زدن ممنوع
No camping
چادر زدن ممنوع
ban item
کالای ممنوع الورود
no smoking allowed
استعمال دخانیان ممنوع
presides
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presiding
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
preside
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
the import of which is prohibited
ان کالا ممنوع الورود است
no thoroughfare
امدو شدیاعبور) ممنوع است
thus far
تا اینجا
where
اینجا
here
در اینجا
here
اینجا
in these parts
<adv.>
در اینجا
in this country
<adv.>
در اینجا
so far
تا اینجا
hither
اینجا
hither
به اینجا
hitherto
تا اینجا
dry town
شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
dut of court
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
fence month
ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
talking is not permitted
سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
weather bound
ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
here and there
اینجا انجا
passim
اینجا وانجا
We are short of space here .
اینجا جا کم داریم
i am a stranger here
من اینجا غریبم
up and down
اینجا وانجا
forbidden fruit
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruits
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
Let us get out of here!
برویم از اینجا بیرون!
Out with them!
بروند بیرون
[از اینجا]
!
I am just passing through.
از اینجا عبور میکنم.
Make some room here.
یک قدری اینجا جا باز کن
make oneself scarce
<idiom>
دور شو ،از اینجا برو
isn't he there
ایا او اینجا نیست
no one is here
هیچکس اینجا نیست
I am just passing through.
فقط از اینجا میگذرم.
Come here tomorrow .
فردا بیا اینجا
i had hom there
اینجا گیرش اوردم
i wish to stay here
میخواهم اینجا بمانم
here lies
در اینجا دفن است
hereon
در این مورد در اینجا
i do not belong here
من اهل اینجا نیستم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com