Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
English
Persian
coconscious
ادراک چیزهای یکسان
coconsciousness
ادراک چیزهای یکسان
Other Matches
autosync
خصوصیت یک مودم برای ارسال سیگنال دادههای یکسان به کامپیوتری که فقط سیگنالهای غیر یکسان را منتقل میکند
flat rate
نرخ یکسان تعرفه یکسان
constant angle arch dam
بند قوسی با زاویه یکسان سد کمانی با زاویه یکسان
coragne line
خطوط جذر و مد یکسان خطوط کشند یکسان
munched
چیزهای جویدنی
munches
چیزهای جویدنی
bygone
چیزهای گذشته
munching
چیزهای جویدنی
trivia
چیزهای بی اهمیت
inanimate objects
چیزهای بیجان
gaudery
چیزهای کم بها
the sublime
چیزهای بلندوعالی
incidentals
چیزهای کوچک
valuables
چیزهای بهادار
oddment
چیزهای متفرقه
scatterings
چیزهای پراکنده
inflammables
چیزهای اتشگیر
the inevitable
چیزهای عادی
inflammable substances
چیزهای اتشگیر
post matter
چیزهای پستی
by gone
چیزهای گذشته
cates
چیزهای لذیذ
munch
چیزهای جویدنی
inter alia
میان چیزهای دیگر
to compare oppsites
چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
microtomy
بریدن چیزهای ریز
available amount
مقدار
[چیزهای]
در دسترس
Well what do you know!Well i never!
بحق چیزهای نشنیده !
among other things
میان چیزهای دیگر
impediments
چیزهای دست و پاگیر
appurtenence
اسباب چیزهای وابسته
paleology
دانش چیزهای کهنه
impediment
چیزهای دست و پاگیر
among others
میان چیزهای دیگر
impedimenta
چیزهای دست و پا گیر
pretty pretties
چیزهای قشنگ و نادان فریب
interposition
چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند
microphotography
عکس برداری از چیزهای خرد
to i. on particulars
به چیزهای جزئی اهمیت دادن
gimceackery
چیزهای قشنگ وبی مصرف
plexus
چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
to compare apples and oranges
<idiom>
چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
byes
چیزهای کناری یاثانوی فرعی
bye
چیزهای کناری یاثانوی فرعی
other things being equal
اگر برای چیزهای دیگر نباشد
luff
قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین
She is fond of sweet things.
از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
irrespectively
بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
scrape together
<idiom>
پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
see things
<idiom>
چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
supemundane
بالاتراز چیزهای وابسته به این جهان
cognizance
ادراک
conceptions
ادراک
realization
ادراک
hindsight
ادراک
conceptualization
ادراک
scents
ادراک
scenting
ادراک
conception
ادراک
of no understanding
بی ادراک
scent
ادراک
mother wit
ادراک
inapprehensive
بی ادراک
mental perception
ادراک
savvey
ادراک
understandings
ادراک
savvier
ادراک
sentences
ادراک
sentencing
ادراک
uptake
ادراک
understanding
ادراک
realizing
ادراک
realising
[British]
ادراک
knowledge
ادراک
cognition
ادراک
cognisance
[British]
ادراک
sentence
ادراک
savviest
ادراک
savvy
ادراک
ideas
ادراک
sense
ادراک
sensed
ادراک
senses
ادراک
concepts
ادراک
sentient
با ادراک
cognition
ادراک
notional
ادراک
sentience
ادراک
perceptions
ادراک
understanding
ادراک
perception
ادراک
gutter man
دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
forklift
ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
litter
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
bathos
تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
littered
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littering
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
intercurrent
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
litters
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
drainer
خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
perceptibility
ادراک پذیری
inapprehensible
غیرقابل ادراک
person perception
ادراک اشخاص
social perception
ادراک اجتماعی
self perception
ادراک خویشتن
selective perception
ادراک انتخابی
realizer
ادراک کننده
subaudition
ادراک ضمنی
subliminal perception
ادراک زیراستانهای
perceptual speed
سرعت ادراک
space perception
ادراک فضایی
visual perception
ادراک دیداری
stereognosis
ادراک سه بعدی
time perception
ادراک زمان
telesthesia
ادراک فراحسی
animadversion
قوهء ادراک
agnosia
ادراک پریشی
depth perception
ادراک عمق
perceptible
ادراک شدنی
notions
ادراک فکری
esp
ادراک فراحسی
perceiving
ادراک کردن
comprehensions
قوه ادراک
perceive
ادراک کردن
perceives
ادراک کردن
percipient
ادراک کننده
perceived
ادراک کردن
Impressionism
در باره ادراک
extrasensory perception
ادراک فراحسی
impressions
ادراک خاطره
nous
قوه ادراک
impression
ادراک خاطره
sixth sense
قوه ادراک
comprehension
قوه ادراک
notion
ادراک فکری
similar
یکسان
similiar
یکسان
same
یکسان
of kin
یکسان
equaling
یکسان
invariant
یکسان
equal
یکسان
equaled
یکسان
equalled
یکسان
equalling
یکسان
equals
یکسان
akin
یکسان
identical
یکسان
identic
یکسان
uniform
یکسان
uniforms
یکسان
papier
یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند
penny-wise and pound-foolish
<idiom>
توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
astereognosis
ادراک پریشی بساوشی
visual agnosia
ادراک پریشی دیداری
tactile agnosia
ادراک پریشی بساوشی
auditory agnosia
ادراک پریشی شنیداری
perception
مشاهده قوه ادراک
perceived self
خود ادراک شده
pattern perception test
ازمون ادراک طرحها
unknowingly
غیرقابل ادراک و فهم
asomatognosia
ادراک پریشی تنی
anosognosia
ادراک پریشی نقیصهای
unknowing
غیرقابل ادراک و فهم
auditory projection area
ناحیه ادراک شنیداری
autotopagnosia
ادراک پریشی اندامی
non compos mentis
فاقدقوه تعقل و ادراک
color agnosia
ادراک پریشی رنگ
subception
ادراک نیمه هشیار
head piece
ادراک ادم باهوش
prosopagnosia
ادراک پریشی چهرهای
perceptions
مشاهده قوه ادراک
percipient
وابسته به ادراک وبینش
simultanagnosia
ادراک پریشی همزمانی
equably
بطور یکسان
assimilates
یکسان کردن
assimilated
یکسان کردن
assimilate
یکسان کردن
identically
بطور یکسان
uniforms
یک شکل یکسان
uniform
یک شکل یکسان
uniform movement
جنبش یکسان
assimilating
یکسان کردن
solid
یکسان فضائی
solids
یکسان فضائی
standards
یکسان معیار
standard
یکسان معیار
spreading
پخش یکسان
alike
شبیه یکسان
assimilatc
یکسان کردن
uniformly
بطور یکسان
nympholepsy
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
object method of teaching
شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
object lessons
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lesson
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
gripped
نیروی گرفتن ادراک و دریافت
unknowable
غیر قابل ادراک و فهم
anomaloscope
نابهنجاری سنج ادراک رنگ
gripping
نیروی گرفتن ادراک و دریافت
esthesia
فرفیت احساس و ادراک حساسیت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com