Dictiornary-Farsi | ادعا پذیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
reclaimable	ادعا پذیر


Other Matches

reparable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendable	تفوق پذیر فراز پذیر
repairable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendible	تفوق پذیر فراز پذیر
educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
cl	ادعا
averment	ادعا
plea	ادعا
posit	ادعا
postulated	ادعا
postulates	ادعا
pleas	ادعا
protestation	ادعا
postulate	ادعا
assertion	ادعا
protestations	ادعا
unassuming	بی ادعا
pretensions	ادعا
pretension	ادعا
asseveration	ادعا
postulating	ادعا
claimed	ادعا
claim	ادعا
allegations	ادعا
allegation	ادعا
claims	ادعا
claiming	ادعا
pretence	بهانه ادعا
contends	ادعا کردن
asserting	ادعا کردن
pretenses	بهانه ادعا
asserted	ادعا کردن
asserts	ادعا کردن
pretences	بهانه ادعا
acclaimed	ادعا کردن
acclaims	ادعا کردن
contend	ادعا کردن
contended	ادعا کردن
assert	ادعا کردن
acclaiming	ادعا کردن
acclaim	ادعا کردن
estopel	مانع ادعا
bill of indicment	ادعا نامه
assertor	ادعا کننده
assertive	ادعا کننده
to put in for	ادعا کردن
professed	ادعا شده
purporst	مفاد ادعا
lay claim to	ادعا کردن
profess	ادعا کردن
professes	ادعا کردن
claimable	قابل ادعا
pretense	بهانه ادعا
professing	ادعا کردن
pretend to	دعوی یا ادعا کردن
re claim	مجددا ادعا کردن
burden of proof	مسئوولیت اثبات ادعا
professed love	محبت ادعا شده
assertion	تایید ادعا افهارنامه
have it <idiom>	گفتن ،ادعا کردن
profess	ادعا یا افهار کردن
professing	ادعا یا افهار کردن
call someone's bluff <idiom>	ثابت کردن ادعا
professes	ادعا یا افهار کردن
i do not pretend to sing well	من ادعا نمیکنم که خوب میخوانم
disclaimers	رفع کننده ادعا یا مسئولیت
waiver	صرف نظر کردن از ادعا
bluser out	با لاف گزاف ادعا کردن
right of begin	حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
claim	مدعی به مطالبات ادعا کردن
claiming	دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claimed	مدعی به مطالبات ادعا کردن
claimed	دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claims	دادخواست ادعانامه ادعا کردن
disclaimer	رفع کننده ادعا یا مسئولیت
claiming	مدعی به مطالبات ادعا کردن
claims	مدعی به مطالبات ادعا کردن
claim	دادخواست ادعانامه ادعا کردن
prescribe to	استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
the burden of proof rests with	اثبات ادعا بر عهده مدعی است
Did I say anything different?	مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media.	او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
plead	در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads	در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleaded	در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
challengo	ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
pi acceptor	پی پذیر
cleavable	رخ پذیر
soluble	حل پذیر
solvable	حل پذیر
pliable	خم پذیر
programmable read only memory	حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
penetrable	رخنه پذیر
passible	فساد پذیر
callable <adj.>	بطلان پذیر
partible	بخش پذیر
perfectible	کمال پذیر
placative	تسکین پذیر
perturbable	اشوب پذیر
pervious	نفوذ پذیر
plunderable	چپاول پذیر
indemonstrable	اثبات نا پذیر
placable	دلجویی پذیر
pilable	انحنا پذیر
precipitable	تعلیق پذیر
proprotionable	تناسب پذیر
refutable	تکذیب پذیر
regulable	تنظیم پذیر
remediable	درمان پذیر
remediable	چاره پذیر
remediable	گزیر پذیر
dividable [American E] <adj.>	بخش پذیر
divisible <adj.>	بخش پذیر
resolvable	تفکیک پذیر
revocable	ابطال پذیر
rotatable	چرخش پذیر
semi solvable	نیم حل پذیر
annullable <adj.>	فسخ پذیر
reflexible	انعکاس پذیر
protean	شکل پذیر
cancelable [American] <adj.>	بطلان پذیر
proton acceptor	پرتون پذیر
annullable <adj.>	بطلان پذیر
protractile	امتداد پذیر
rescindable <adj.>	فسخ پذیر
cancellable [British] <adj.>	فسخ پذیر
cancelable [American] <adj.>	فسخ پذیر
callable <adj.>	فسخ پذیر
reducible	تقلیل پذیر
sequacious	نصیحت پذیر
inoculable	تلقیح پذیر
fatig	خستگی پذیر
fatigable	خستگی پذیر
fatiguable	خستگی پذیر
figurable	شکل پذیر
fissile	شکاف پذیر
fissionable	شکافت پذیر
fixable	ثبات پذیر
flexible cable	کابل خم پذیر
flxible	خمش پذیر
fathomable	پیمایش پذیر
feasible <adj.>	صورت پذیر
rescindable <adj.>	بطلان پذیر
evitable	اجتناب پذیر
executable	انجام پذیر
executable	اجرا پذیر
exepandable	بسط پذیر
expandable	بسط پذیر
expansible	گسترش پذیر
expiable	کفاره پذیر
terminable <adj.>	بطلان پذیر
extendible	کشش پذیر
extensible	توسعه پذیر
fusible	گداز پذیر
gaugeable	پیمایش پذیر
infusible	گداز نا پذیر
irremeable	برگشت نا پذیر
irresoluble	تجیزیه نا پذیر
limitable	محدودیت پذیر
liquefiable	گداز پذیر
magnetizable	مغناطیس پذیر
maintainable	نگهداشت پذیر
miscible	امیزش پذیر
miscible	امتزاج پذیر
mutable	تغییر پذیر
open cheque	چک انتقال پذیر
inflamable	اشتعال پذیر
inextensible	تمدید نا پذیر
inexpugnable	شکست نا پذیر
generable	زایش پذیر
glass jaw	بوکسوراسیب پذیر
healable	درمان پذیر
cancellable [British] <adj.>	بطلان پذیر
improvable	بهبود پذیر
improvably	اصلاح پذیر
impressible	تاثیر پذیر
incompressible	تراکم نا پذیر
incondensable	ناچگال پذیر
increasable	افزایش پذیر
indocile	تعلیم نا پذیر
pacifiable	تسکین پذیر
severable	تفکیک پذیر
manageable <adj.>	اجرا پذیر
workable <adj.>	انجام پذیر
executable <adj.>	انجام پذیر
workable <adj.>	صورت پذیر
executable <adj.>	صورت پذیر
workable <adj.>	امکان پذیر
executable <adj.>	امکان پذیر
practicable <adj.>	انجام پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام پذیر
achievable <adj.>	اجرا پذیر
doable <adj.>	اجرا پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا پذیر
contrivable <adj.>	اجرا پذیر
makeable <adj.>	اجرا پذیر