Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
Other Matches
pleads
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleaded
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
acknowledging
اعلام معرف کردن
acknowledges
اعلام معرف کردن
acknowledge
اعلام معرف کردن
bone
خواستن درخواست کردن
bones
خواستن درخواست کردن
boned
خواستن درخواست کردن
boning
خواستن درخواست کردن
acknowledging
اعلام نشانی کردن
acknowledge
اعلام نشانی کردن
acknowledges
اعلام نشانی کردن
call-up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
authentication
تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
authentication
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
call to order
به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
propositioned
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
proposition
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioning
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositions
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
requested
درخواست اماد کردن درخواست کردن
request
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requesting
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requests
درخواست اماد کردن درخواست کردن
garnished
علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnishes
علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnish
علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
relays
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
bids
امر کردن دعوت کردن
bid
امر کردن دعوت کردن
acknowledgment
اعلام معرف اعتراف
net authentication
اعلام معرف در شبکه
early-warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
requisitioning
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitions
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitioned
درخواست کردن درخواست وسایل
requisition
درخواست کردن درخواست وسایل
notifies
اعلام کردن اخطار کردن
notified
اعلام کردن اخطار کردن
notify
اعلام کردن اخطار کردن
notifying
اعلام کردن اخطار کردن
profess
ادعا کردن
lay claim to
ادعا کردن
acclaiming
ادعا کردن
to put in for
ادعا کردن
contends
ادعا کردن
contend
ادعا کردن
assert
ادعا کردن
asserted
ادعا کردن
asserting
ادعا کردن
asserts
ادعا کردن
contended
ادعا کردن
acclaimed
ادعا کردن
acclaims
ادعا کردن
acclaim
ادعا کردن
professing
ادعا کردن
professes
ادعا کردن
beg
استدعا کردن درخواست کردن
requesting
تقاضا کردن درخواست کردن
requested
تقاضا کردن درخواست کردن
begs
استدعا کردن درخواست کردن
request
تقاضا کردن درخواست کردن
applies
صدق کردن درخواست کردن
requests
تقاضا کردن درخواست کردن
begged
استدعا کردن درخواست کردن
cry off
تقاضا کردن درخواست کردن
applying
صدق کردن درخواست کردن
apply
صدق کردن درخواست کردن
petition
دادخواهی کردن درخواست کردن
petitioned
دادخواهی کردن درخواست کردن
petitioning
دادخواهی کردن درخواست کردن
petitions
دادخواهی کردن درخواست کردن
asks
دعوت کردن
convocate
دعوت کردن
asking
دعوت کردن
ask
دعوت کردن
asked
دعوت کردن
to call in
دعوت کردن
invites
دعوت کردن
invited
دعوت کردن
to invite
[to]
دعوت کردن
[به]
invite
دعوت کردن
traverse
عبور کردن قطع کردن
traversing
عبور کردن قطع کردن
traversed
عبور کردن قطع کردن
range
عبور کردن مسطح کردن
traverses
عبور کردن قطع کردن
ranged
عبور کردن مسطح کردن
ranges
عبور کردن مسطح کردن
pretend to
دعوی یا ادعا کردن
re claim
مجددا ادعا کردن
call someone's bluff
<idiom>
ثابت کردن ادعا
profess
ادعا یا افهار کردن
professing
ادعا یا افهار کردن
have it
<idiom>
گفتن ،ادعا کردن
professes
ادعا یا افهار کردن
to proffer an invitation
رسما دعوت کردن
claimed
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claim
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claims
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claimed
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
waiver
صرف نظر کردن از ادعا
claiming
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claiming
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claim
مدعی به مطالبات ادعا کردن
bluser out
با لاف گزاف ادعا کردن
claims
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
invite to tender
دعوت به مناقصه یا مزایده کردن
to fling down the gauntlet
بجنگ تن بتن دعوت کردن
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque).
باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
to throw down the glove
بجنگ تن بتن دعوت کردن
begs
خواستن گدایی کردن
beg
خواستن گدایی کردن
begged
خواستن گدایی کردن
invocate
خواستن استمداد کردن از
have over
<idiom>
شخصی را به خانه خود دعوت کردن
to take a rain check
[ raincheck]
on an offer
[American E]
رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
treat someone
<idiom>
پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
to bechon to a person to come
اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
authenticator
اعلام کننده نشانی
adduse
احضار کردن بگواهی خواستن
to offer an excuse
پوزش خواستن عذرخواهی کردن
invoke
طلب کردن بالتماس خواستن
invoked
طلب کردن بالتماس خواستن
invoking
طلب کردن بالتماس خواستن
invokes
طلب کردن بالتماس خواستن
convoke
برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
authentication system
سیستم تعیین و اعلام نشانی
fire fighting
اتش نشانی کردن
to call to account
بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
promulgates
اعلام کردن
exclaims
اعلام کردن
promulgated
اعلام کردن
announces
اعلام کردن
enounce
اعلام کردن
enunciate
اعلام کردن
quote
اعلام کردن
damm
بد اعلام کردن
exclaim
اعلام کردن
exclaimed
اعلام کردن
blazon
اعلام کردن
promulgate
اعلام کردن
announcing
اعلام کردن
announce
اعلام کردن
exclaiming
اعلام کردن
announced
اعلام کردن
enouce
اعلام کردن
quoted
اعلام کردن
promulge
اعلام کردن
acclaiming
اعلام کردن
quotes
اعلام کردن
acclaimed
اعلام کردن
statements
اعلام کردن
enunciates
اعلام کردن
enunciated
اعلام کردن
statement
اعلام کردن
acclaim
اعلام کردن
broadcast
اعلام کردن
promulgating
اعلام کردن
broadcasts
اعلام کردن
acclaims
اعلام کردن
enunciating
اعلام کردن
proclamations
اعلام کردن
proclamation
اعلام کردن
implores
درخواست کردن از
entreated
درخواست کردن
supplicate
درخواست کردن
soliciting
درخواست کردن
applies
درخواست کردن
implore
درخواست کردن از
implored
درخواست کردن از
imploring
درخواست کردن از
entreat
درخواست کردن
plead with
درخواست کردن
solicits
درخواست کردن
prayed
درخواست کردن
entreats
درخواست کردن
demands
درخواست کردن
entreating
درخواست کردن
solicited
درخواست کردن
to make an application
[to apply]
درخواست کردن
solicit
درخواست کردن
speak for
<idiom>
درخواست کردن
praying
درخواست کردن
apply
درخواست کردن
applying
درخواست کردن
pray
درخواست کردن
demand
درخواست کردن
demanded
درخواست کردن
prays
درخواست کردن
acknowledging
اعلام وصول کردن
impeach
اعلام جرم کردن
to call a meeting
جلسهای را اعلام کردن
impeaching
اعلام جرم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com