Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
martinet
ادم با انضباط وسخت گیر سخت گیری وانضباط خشک منجنیق سنگ انداز
martinets
ادم با انضباط وسخت گیر سخت گیری وانضباط خشک منجنیق سنگ انداز
Other Matches
mangonel
منجنیق سنگ انداز
to be round with any one
با کسی رک حرف زدن وسخت گیری کردن
average propensity to save
میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
To stand firm. To stick to ones gun.
سفت وسخت ایستادن
To be most insistent. To hold tight.
سفت وسخت چسبیدن
stiffenj
سفت وسخت کردن
sinter
بستن وسخت شدن
ages
سرد وسخت کردن فولاد
catalepsy
تصلب وسخت شدن عضلات
age
سرد وسخت کردن فولاد
bluenose
ادم متعصب وسخت گیر
catapult
منجنیق
catapults
منجنیق
mangonel
منجنیق
catapulting
منجنیق
arbalist
منجنیق
arbalest
منجنیق
bricole
منجنیق
catapulted
منجنیق
ballista
: منجنیق
forklift track
منجنیق
hard as nails
<idiom>
ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
sandalwood
چوب محکم وسخت صندل سفید
sandalwoods
چوب محکم وسخت صندل سفید
carry the ball
<idiom>
قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
disciplines
انضباط
disciplining
انضباط
discipline
انضباط
saving institutions
موسسات پس انداز شرکتهای پس انداز
conduct grade
نمره انضباط
sound discipline
انضباط صوتی
radio dicipline
انضباط رادیویی
disciplinal
اهل انضباط
disciplinary
اهل انضباط
camouflage dicipline
انضباط استتار
disciplinable
انضباط پذیر
disciplinarians
اهل انضباط
disciplinarian
اهل انضباط
fire discipline
انضباط اتش
trebuchet
منجنیق قلعه کوش
basilisk
نوعی منجنیق نظامی
double standard
قواعد تبعیض امیز وسخت گیرمخصوصا نسبت بجنس زن
muscle bound
دارای عضلات سفت وسخت غیر قابل ارتجاع
stern discipline
انضباط سخت و محکم
circuit discipline
رعایت انضباط مدار
self discipline
انضباط نفس تادیب
radio dicipline
انضباط مکالمه بی سیم
deflection board
طرح تیر خمپاره انداز میز تصحیح سمت خمپاره انداز
trebuchet
منجنیق مخصوص پرتاب مرمی
trebucket
منجنیق مخصوص پرتاب مرمی
road clearance
انضباط و نظم حرکت در جاده
catapults
منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
catapulted
منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
catapult
منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
catapulting
منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
mortar report
گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
unintended saving
پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
blockbuster
بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
blockbusters
بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
He's a wet blanket.
او
[مرد]
آدم روح گیری
[نا امید کننده ای یا ذوق گیری]
است.
sound discipline
انضباط صدا یا جلوگیری ازسر و صدا
his severity relaxed
از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
digamy
دو زن گیری دو شوهر گیری
measuring converter
مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
with the utmost rigour
با کمال سخت گیری با سخت گیری هر چه بیشتر
stream gaging
اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
savings
پس انداز
saver
پس انداز کن
forehanded
پس انداز کن
irrigator
اب انداز
aggregate saving
پس انداز کل
ex ante saving
پس انداز
ex post saving
پس انداز
thrift
پس انداز
saving
پس انداز
deposits
پس انداز
deposit
پس انداز
retardant
عقب انداز
potholes
دست انداز
rate of saving
نرخ پس انداز
napkin
پیش انداز
reverberative
طنین انداز
road hole
دست انداز
napkins
پیش انداز
deposit account
حساب پس انداز
saving rate
نرخ پس انداز
releaser
راه انداز
bumpy
<adj.>
پر دست انداز
bumpy
پر از دست انداز
pothole
دست انداز
bumpiest
پر از دست انداز
bumpier
پر از دست انداز
unsaved
پس انداز نشده
rough
<adj.>
پر دست انداز
actual saving
پس انداز واقعی
abortifacient
بچه انداز
starters
راه انداز
starter
راه انداز
deposit accounts
حساب پس انداز
clearing banks
بانک پس انداز
shovelled
خاک انداز
dustpan
خاک انداز
dustpans
خاک انداز
shoveling
خاک انداز
shoveled
خاک انداز
shovel
خاک انداز
shovelling
خاک انداز
clearing bank
بانک پس انداز
trappers
تله انداز
trapper
تله انداز
overlooks
چشم انداز
mouth-watering
دهان آب انداز
overlooking
چشم انداز
overlooked
چشم انداز
overlook
چشم انداز
shovels
خاک انداز
parapets
دست انداز
stoker
سوخت انداز
driver
راه انداز
scene
چشم انداز
scenes
چشم انداز
catapulted
سنگ انداز
catapult
سنگ انداز
catapulting
سنگ انداز
catapults
سنگ انداز
ringer
طنین انداز
thrift institutions
موسسات پس انداز
salt away
<idiom>
پس انداز کردن
savings bank
صندوق پس انداز
drivers
راه انداز
theory of saving
نظریه پس انداز
traffickers
پشت هم انداز
firemen
سوخت انداز
fireman
سوخت انداز
lookouts
چشم انداز
lookout
چشم انداز
trafficker
پشت هم انداز
scenery
چشم انداز
the t.
صاعقه انداز
springer
کمند انداز
splitter
نفاق انداز
spearman
نیزه انداز
mortars
خمپاره انداز
bowlers
توپ انداز
lay by
پس انداز کردن
lay-by
پس انداز کردن
lay-bys
پس انداز کردن
outlook
چشم انداز
to lay up
پس انداز کردن
puddles
دست انداز
save money
پس انداز کردن
divisive
تفرقه انداز
bombers
بمب انداز
bomber
بمب انداز
ringers
طنین انداز
torpedo tube
اژدر انداز
sonorous
طنین انداز
to lay aside
پس انداز کردن
bowler
توپ انداز
rocket launchers
موشک انداز
rocket launcher
موشک انداز
savings account
حساب پس انداز
saving ratio
نسبت پس انداز
saving motive
انگیزه پس انداز
puddle
دست انداز
mortar
خمپاره انداز
saving function
تابع پس انداز
saving equation
معادله پس انداز
saving bank
بانک پس انداز
saving account
حساب پس انداز
parapet
دست انداز
buttonhook
دکمه انداز
missile man
موشک انداز
missile launcher
موشک انداز
fire teazer
اتش انداز
crapshooter
طاس انداز
view
چشم انداز
discobolus
دایره انداز
line starter
راه انداز خط
dissaving
پس انداز منفی
jaculator
نیزه انداز
mobilization of savings
بسیج پس انداز
mobilization of savings
تجهیز پس انداز
cannoneer
توپ انداز
net saving
پس انداز خالص
negative saving
پس انداز منفی
national saving
پس انداز ملی
savings bank
صندوق پس انداز
provident bank
صندوق پس انداز
penny bank
صندوق پس انداز
landscaping
چشم انداز
landscapes
چشم انداز
landscaped
چشم انداز
compulsory saving
پس انداز اجباری
landscape
چشم انداز
forced saving
پس انداز اجباری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com