English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 78 (1 milliseconds)
English Persian
old hand ادم با سابقه و مجرب
old hands ادم با سابقه و مجرب
Other Matches
It is quite unprecedented. بی سابقه است ( سابقه ندارد )
practised مجرب
unskilled <adj.> غیر مجرب
He is a seasoned veteran . He has been through the mI'll . He has seen the lot . گرگ با لا دیده است ( آدم مجرب وآزموده )
acquaintance سابقه
prehistory سابقه
contexts سابقه
context سابقه
past سابقه
shafts سابقه
shaft سابقه
acquaintances سابقه
intellect سابقه
intellects سابقه
precedential سابقه شو
track records سابقه
track record سابقه
scape سابقه پر
scape سابقه
it served as a precedent سابقه شد
ensample سابقه
unprecedentedly بی سابقه
unprecedented بی سابقه
antecedent سابقه
antecedents سابقه
background سابقه
precedents سابقه
backgrounds سابقه
record سابقه
precedent سابقه
precedented سابقه دار
precedency امتیاز سابقه
bad record سوء سابقه
precedential سابقه درست کن
record of service سابقه خدمت
precedent سابقه داشتن
precedents سابقه داشتن
stare decisis قاعده سابقه
stock record سابقه موجودی
histogram سابقه نما
infamy افتضاح سابقه بد
as never before <adv.> بطور بی سابقه
record سابقه مدرک
history سابقه پیشینه
histories سابقه پیشینه
unheard of بی سابقه کس نشنیده
as much as never before <adv.> به اندازه بی سابقه
freedom from evil record عدم سو سابقه
grey headed سابقه دار
precedence امتیاز سابقه
unheard بی سابقه توجه نشده
To set(create,establish)a precedent. ایجاد سابقه کردن
It is base on a precedent. مسبوق به سابقه است
formed سابقه فعالیت اسب
forms سابقه فعالیت اسب
squalls باد بی سابقه وشدید
form سابقه فعالیت اسب
squall باد بی سابقه وشدید
record صورت جلسه سابقه
record مدرک کتبی سابقه
case history سابقه مرض ودرمان
case histories سابقه مرض ودرمان
known to the police دارای سابقه در شهربانی
seeded بازیکن سابقه دار
honorable discharge ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
perpetual stock record سابقه دائمی موجودی انبار
there is no precedent for this این چیز سابقه ندارد
To be an old hand at something. درکاری سابقه وتجربه داشتن
He has a poor service record in this company. دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
vendor rating رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
stare decisis قاعده صدور رای بر مبنای سابقه موجود
we cannot trace the petitioner نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
dye analysis [آنالیز کردن رنگینه های بکار رفته در فرش جهت تعیین طول عمر فرش و سابقه تاریخی نوع رنگینه]
Ushak medallion ترنج عشاق [این ترنج مربوط به شهری به همین نام در ترکیه است که دارای سابقه پانصد ساله در بافت فرش است.]
Khotan rug فرش ختن [این شهر در جنوب ترکستان چین واقع می باشد و سابقه سیصد ساله در فرش بافی دارد. اکثر لچک های ترنجی را منسوب به این منطقه می دانند و از پودهای پشمی و گاه نخ های زربفت در طرح ها استفاده می شود.]
Tibet تبت [این ناحیه با کشورهای چین، هند و نپال همسایه بوده و فرش آن بیشتر تحت تاثیر چین قرار داشته است.سابقه فرش بافی در آن حدود سیصد سال می باشد. نقش ببر از طرح های اصلی فرش تبت است.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com