English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
scal away ادم بی معنی جانور کوچک اندام یا لاغر
Other Matches
lithe لاغر اندام
slim jim شبیه ادم لاغر اندام
slenderize لاغر اندام شدن باریک کردن
beads کوچک و لاغر ریزه
bead کوچک و لاغر ریزه
statuette پیکره کوچک اندام
statuettes پیکره کوچک اندام
figurines پیکره کوچک اندام
figurine پیکره کوچک اندام
hobby اسب کوچک اندام
hobbies اسب کوچک اندام
sculpture in miniature پیکر تراشی کوچک اندام
epizoic زندگی کننده روی بدن جانور انگل جانور
zero compression روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
acceptation قبول معنی عرف معنی مصطلح
zoo ecology قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
signifying معنی دادن معنی بخشیدن
signify معنی دادن معنی بخشیدن
signifies معنی دادن معنی بخشیدن
slimmed لاغر
spared لاغر
spare لاغر
meagre لاغر
skinny لاغر
thin لاغر
thinned لاغر
slim لاغر
thinners لاغر
thinnest لاغر
slimmest لاغر
slimming لاغر
thins لاغر
slims لاغر
emaciated لاغر
angular لاغر
slimsy لاغر
exiguous لاغر
twiggy لاغر
twigged لاغر
scraggier لاغر
scraggiest لاغر
raw-boned لاغر
scraggy لاغر
gracile لاغر
underweight لاغر
scrannel لاغر
lathy لاغر
lean لاغر
leaned لاغر
leans لاغر
skin and bone لاغر
as thin as lath <idiom> لاغر
atrophic لاغر
raw boned لاغر
meager لاغر
poorest لاغر
poorer لاغر
pindling لاغر
poor لاغر
lank لاغر
marcid لاغر
gaunt لاغر
slightest تراز لاغر
scrawniest لاغر واستخوانی
scrag ادم لاغر
slights تراز لاغر
macerate لاغر کردن
slighting تراز لاغر
scrawnier لاغر واستخوانی
gauntly بطور لاغر
to lose weight لاغر شدن
scrawny لاغر واستخوانی
emaciate لاغر کردن
slighter تراز لاغر
dry bones ادم لاغر
thinnish نسبتا لاغر
slenderize لاغر کردن
skin and bones <idiom> خیلی لاغر
tabescent لاغر شونده
fine drawn لاغر شده در
slight تراز لاغر
lenten بی گوشت لاغر
rangey پادراز و لاغر
toom فاقد لاغر
slighted تراز لاغر
slim jim لاغر میان
lanternjaws ارواره دراز و لاغر
lanternjaws صورت لاغر و کشیده
slinking نوزاد زود رس لاغر
Next to you I'm slim. در مقایسه با تو من لاغر هستم.
rangy ولگرد پا دراز و لاغر
weeding دراز و لاغر پوشاک
weed دراز و لاغر پوشاک
meagrely بطور لاغر یا ناقص
slink نوزاد زود رس لاغر
wizen لاغر پژمرده یا پلاسیده
slinks نوزاد زود رس لاغر
weeded دراز و لاغر پوشاک
half faced دارای صورت لاغر
petty cash صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
gemmule یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
mayhen اندام
organ اندام
dismemberment اندام
member اندام
organs اندام
the unruly اندام سر کش
memberless بی اندام
members اندام
lantern jawed دارای ارواره دراز و لاغر
slimpsy زود شکن وبدساخت لاغر
wear thin <idiom> به مرور زمان لاغر شدن
widget آلت کوچک [ابزار ] [اسباب مکانیکی کوچک]
organology اندام شناسی
slimpsy باریک اندام
end organ اندام انتهایی
organography اندام شناسی
shapes ریخت اندام
shape ریخت اندام
golgy tendon organ اندام گلژی
limb اندام زیرین
hemialgia دردنیمه اندام
flabellate اندام بادبزنی
swimming bell اندام شنا
terminal organ اندام پایانی
flabelliform اندام بادبزنی
extirpation قطع اندام
svelt باریک اندام
well set up خوش اندام
extirpation اندام برداری
f. of uterus اندام رحم
electric organ اندام برقزن
plasticity اندام پذیری
plastisity اندام پذیری
body-building پرورش اندام
body building پرورش اندام
slims باریک اندام
slimming باریک اندام
slimmest باریک اندام
prosthesis اندام مصنوعی
slimmed باریک اندام
slim باریک اندام
organic موثردرساختمان اندام
mutilating بی اندام کردن
mutilate بی اندام کردن
handsome <adj.> خوش اندام
sense modality اندام حسی
sense organ اندام حسی
effector اندام مجری
organ of corty اندام کورتی
anthropometry اندام سنجی
Lilliputian ریزه اندام
phantom limb اندام خیالی
svelte باریک اندام
olfactory organ اندام بویایی
mutilates بی اندام کردن
petite ریزه اندام
limbs اندام زیرین
puny ریزه اندام
largeof limb درشت اندام
slab sided دارای دندههای باریک ونمایان لاغر
lachrymals اندام های اشک
paidle اندام شنا پرک
lachrymals اندام های اشکی
organic اندام دار اساسی
slimsy باریک اندام نحیف
midget ریز اندام ریزه
membered دارای .....اندام یا عضو
midgets ریز اندام ریزه
tegument جلد پوشش اندام
statuettes تندیس ریزه اندام
amputating قطع اندام کردن
wolf hound تازی درشت اندام
handsomeness تناسب اندام مطبوعیت
body building ورزش زیبایی اندام
body-building ورزش زیبایی اندام
amputates قطع اندام کردن
statuette تندیس ریزه اندام
slight باریک اندام پست
slighted باریک اندام پست
slighter باریک اندام پست
slightest باریک اندام پست
mutilated اندام بریده مغلوط
slighting باریک اندام پست
slights باریک اندام پست
exairesis برش اندام زیادی
amputate قطع اندام کردن
amputated قطع اندام کردن
windlestraw ساقه خشک علف ادم لاغر و نحیف
increment فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
pig board تخته کوچک برای موجهای کوچک
increments فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
jigger بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
dismembering اندام های کسی رابریدن
dismembered اندام های کسی رابریدن
dismember اندام های کسی رابریدن
tortrix پروانه بید درشت اندام
tortricidae پروانه بید درشت اندام
tortricid پروانه بید درشت اندام
sylphid زن جوان وزیبا وباریک اندام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com