Dictiornary-Farsi | ادم خیلی متجدد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
ultramodernist	ادم خیلی متجدد


Search result with all words

ultramodern	خیلی جدید متجدد
Other Matches

modernists	متجدد
modernist	متجدد
newfangled	من در اوردی متجدد
she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
microfilms	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce	صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency	فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
ponderous	خیلی سنگین خیلی کودن
rattling	خیلی تند خیلی خوب
emergencies	خیلی خیلی فوری
emergency	خیلی خیلی فوری
jim dandy	ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
abysmal <adj.>	خیلی بد
not a few	خیلی ها
villainous	خیلی بد
in large quantities	خیلی خیلی
many	خیلی
very little	خیلی کم
ten	خیلی
copious	خیلی
to a large extent	خیلی
for long	خیلی
very	خیلی
routh	خیلی
highly	خیلی
far and away	خیلی
dumpiness	خیلی
damn	خیلی
dammit	خیلی
too bad <idiom>	خیلی بد ،غم انگیز
tickled pink <idiom>	خیلی شادوخوشحال
dead slow	خیلی اهسته
far and away	خیلی دور
corking	خیلی زیبا
(a) snap <idiom>	خیلی ساده
far off	خیلی دور
skin and bones <idiom>	خیلی لاغر
by leaps and bounds	خیلی تند
to pieces <idiom>	خیلی زیاده
precise	خیلی دقیق
Nothing more, thanks.	خیلی متشکرم.
too tough	خیلی سفت
jolly	بذله گو خیلی
at most	خیلی باشد
pluperfect	خیلی عالی
extreme	خیلی زیاد
Neanderthal	خیلی کهنه
pitch black	خیلی سیاه
pitch-black	خیلی سیاه
piping hot	خیلی داغ
benedicite	خیلی خوب
before you can say knife	خیلی زود
in cold blood <idiom>	خیلی خونسرد
in seventh heaven <idiom>	خیلی خوشحال
mad as a hornet <idiom>	خیلی عصبانی
as stiff as a poker	خیلی خشک
as good as	خیلی خوب
far	زیاد خیلی
not so hot <idiom>	نه خیلی خوب
confidential	خیلی محرمانه
superrabundant	خیلی زیاد
precisian	خیلی دقیق
pixilated	خیلی حساس
pianissmo	خیلی نرم
very light	خیلی سبک
overstrung	خیلی حساس
oftentimes	خیلی اوقات
of vital importance	خیلی ضروری
much worse	خیلی بدتر
much was said	خیلی حرفهازده شد
bone dry	خیلی خشک
primely	خیلی خوب
raff	خیلی زیاد
ritzy	خیلی شیک
thank you very much	خیلی متشکرم
subminiature	خیلی کوچک
span new	خیلی تازه
to spread like wildfire	خیلی زودمنتشرشدن
skinless	خیلی حساس
toploftiness	خیلی متکبر
senseful	خیلی حساس
sappy	خیلی احساساتی
rotundily	چاقی خیلی
ultraconservative	خیلی محتاط
number one	خیلی خوب
He is a loose card .	خیلی ول است
iam in bad	خیلی محتاجم
(go over with a) fine-toothed comb <idiom>	خیلی بادقت
flying high <idiom>	خیلی شادوشنگول
get up the nerve <idiom>	خیلی شلوغ
hit bottom <idiom>	خیلی پست
hand in glove	خیلی صمیمی
hand and glove	خیلی نزدیک
hand and glove	خیلی صمیمی
(as) old as the hills <idiom>	خیلی قدیمی
immensurable	خیلی قدیم
in no time	خیلی زود
I had an awful time .	به من خیلی بد گذشت
many persons	خیلی اشخاص
many people	خیلی اشخاص
many people	خیلی از مردم
lower most	خیلی پست تر
lily white	خیلی سفید
level best	خیلی خوب
level best	خیلی عالی
She is very pretentious.	خیلی ادعادارد
it is very easily done	خیلی به اسانی
swith	خیلی عظیم
giantess	زن خیلی قدبلند
precipitates	خیلی سریع
often	خیلی اوقات
faraway	خیلی دور
costs and arm and a leg <idiom>	خیلی گرونه
Many thanks!	خیلی ممنون!
infinitely	خیلی زیاد
really sick	خیلی محشر
highs	خیلی بزرگ
precipitated	خیلی سریع
precipitate	خیلی سریع
highest	خیلی بزرگ
really wicked	خیلی محشر
exceeding	خیلی زیاد
extra	بسیار خیلی
often <adv.>	خیلی از اوقات
many times <adv.>	خیلی از اوقات
frequently <adv.>	خیلی از اوقات
open and shut	خیلی سهل
immediate	خیلی فوری
open-and-shut	خیلی سهل
parlous	خیلی مهیب
a lot of times <adv.>	خیلی از اوقات
fortissimo	خیلی بلند
extra-	بسیار خیلی
whopping	خیلی بزرگ
extras	بسیار خیلی
regularly [often] <adv.>	خیلی از اوقات
decrepit	خیلی پیر
on any number of occasions <adv.>	خیلی از اوقات
I spoke my mind.	من خیلی رک گفتم.
oft [archaic, literary] <adv.>	خیلی از اوقات
superabundant	خیلی زیاد
precipitating	خیلی سریع
nifty	خیلی خوب
glorious	خیلی خوب
raucous	خیلی نامرتب
well	خیلی خوب
seldom	خیلی کم ندرتا
wells	خیلی خوب
lots	خیلی زیاد
goody-goody	خیلی خوب
very good	خیلی خوب
goody goody	خیلی خوب
niftiest	خیلی خوب
niftier	خیلی خوب
whackings	خیلی بزرگ
goody-goodies	خیلی خوب
whacking	خیلی بزرگ
high	خیلی بزرگ
oodles	خیلی زیاد
wicked <adj.>	خیلی خوب
stentorian	خیلی بلند
sick [British E] <adj.>	خیلی خوب
quaint	خیلی فریف
frequently	خیلی اوقات
awesome <adj.>	خیلی خوب
great <adj.>	خیلی خوب
cool <adj.>	خیلی خوب
To take with a pinch of salt.	خیلی جدی نگرفتن
once in the blue moon	خیلی بندرت
hand in glove	خیلی نزدیک
It is quite likely that ….	خیلی احتمال می رود که …
they make much noise	خیلی صدا می کنند
I see very little of her .	خیلی کم اورامی بینم
very short	شعاع عمل خیلی کم
very short	برد خیلی کوتاه
ultrashort wave	موج خیلی کوتاه
ultra	خیلی متعصب مافوق
far cry from <idiom>	[خیلی فرق داره با]
very high	ارتفاع خیلی بالا
very high frequency	فرکانس خیلی زیاد
aquamarine <adj.> <noun>	آبی خیلی روشن
very light	خیلی روشن یا کم رنگ
mammoth task	وظیفه خیلی بزرگ
very long	برد خیلی زیاد
very many book	کتابهای خیلی زیاد
She is extremly restive.	خیلی بی تابی می کند
mind one's P's and Q's <idiom>	خیلی دقیق به رفتاروگفتار
(in) up to the chin <idiom>	خیلی مشغول با کسی
tire out <idiom>	خیلی خسته شدن
spic and span <idiom>	خیلی تمیز ومرتب
on edge <idiom>	خیلی عصبی وخشمگین
on cloud nine <idiom>	خیلی خوشحال وشاد
on a shoestring <idiom>	باپول خیلی کمی
on a dime <idiom>	درزمان خیلی کوتاه