Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
swashbuckler
ادم دعوایی وپر هیاهو وغره دارای زرق وبرق
Other Matches
loury
دارای ابرهای تیره وپر رعد وبرق
lowery
دارای ابرهای تیره وپر رعد وبرق
scrapper
دعوایی
bellicose
دعوایی
pugilist
دعوایی
litigious
دعوایی
contentious
دعوایی
obstreperous
دعوایی
barrator
دعوایی
gamecock
ادم دعوایی
to bring the matter before a court
[the judge]
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
revivor
تعقیب دعوایی که به علتی معوق مانده بوده است
explosion
هیاهو
explosions
هیاهو
stir about
پر هیاهو
obstreperously
با هیاهو
rackety
پر هیاهو
obstreperoussness
هیاهو
pother
هیاهو
fanfares
هیاهو
fanfare
هیاهو
hoop-la
هیاهو
commotion
هیاهو
hullabaloo
هیاهو
hullaballoo
هیاهو
hullabaloos
هیاهو
tizzy
هیاهو
hubbub
هیاهو
hoop-las
هیاهو
to do
هیاهو
to-do
هیاهو
ruckus
هیاهو
clattering
هیاهو کردن
clattered
هیاهو کردن
clatters
هیاهو کردن
clatter
هیاهو کردن
swashbuckle
هیاهو ودعوا کردن
charivari
صداهای ناجوردرهم برهم هیاهو
take on
گرفتن کارگر هیاهو کردن
donnybrook
فریاد پرسر وصدا هیاهو
to launch a product with much fanfare
کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
lustre
زرق وبرق
flamboyance
زرق وبرق
flamboyancy
زرق وبرق
clinquant
پرزرق وبرق
glitzy
پر زرق وبرق
showiness
زرق وبرق
glitziest
پر زرق وبرق
splendid
پرزرق وبرق
splendidly
پرزرق وبرق
sheeny
پر زرق وبرق
gorgeously
بازرق وبرق
shininess
زرق وبرق
luster
زرق وبرق
gaily
پر زرق وبرق
firelight
رعد وبرق
glitzier
پر زرق وبرق
thunder storm
رعد وبرق
lustrous
پرزرق وبرق
brandish
زرق وبرق دادن
lackluster
بدون زرق وبرق
high sounding
پر زرق وبرق وتوخالی
brandishing
زرق وبرق دادن
gorgeous
زرق وبرق دار
high-sounding
پر زرق وبرق وتوخالی
gaudy
زرق وبرق دار
tawdry
زرق وبرق دار
messaline
زرق وبرق دار
tawdriest
زرق وبرق دار
tawdrier
زرق وبرق دار
brandished
زرق وبرق دادن
brandishes
زرق وبرق دادن
showy
زرق وبرق دار
trumpery
زرق وبرق دار
schiller
زرق وبرق یا شب تابی
fulminate
رعد وبرق زدن غریدن
loud
زرق وبرق دار پرجلوه
swashbuckle
لباس پرزرق وبرق پوشیدن
spangles
هر چیز زرق وبرق دار
thundershower
رگبار همراه با رعد وبرق
loudest
زرق وبرق دار پرجلوه
The water and electricity have been cut off our conversation , the
آب وبرق ما قطع شده است
splendor
شکوه وجلال زرق وبرق
bedizen
زرق وبرق دار کردن
louder
زرق وبرق دار پرجلوه
spangle
هر چیز زرق وبرق دار
fulminates
رعد وبرق زدن غریدن
splendours
شکوه وجلال زرق وبرق
meretricious
زرق وبرق دار وبد
fulminated
رعد وبرق زدن غریدن
splendour
شکوه وجلال زرق وبرق
splendors
شکوه وجلال زرق وبرق
to suspend
[stay]
a ruling
[proceedings]
[the execution]
تعلیق کردن حکمی
[دعوایی ]
[ اجرای حکمی]
[قانون]
cross action
در CL حالتی است که یک طرف عین دعوایی را که طرف متقابل درموضوع واحد علیه او مطرح کرده
to hear a case
دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
foofaraw
ریزه کاری پر زرق وبرق ناراحتی
kid glove
ازلای زرق وبرق بیرون امده
tinsel
زرق وبرق دار پولک زدن
schiller
تلالو وزرق وبرق ذرات سنگ معدنی
flamboyant
زرق وبرق دار وابسته به مکتب معماری گوتیگ
thunderhead
توده ابری که حاشیه اش سفیداست وقبل از رعد وبرق دراسمان فاهر میشود
peals
ترق وتروق کردن هیاهو وغوغا کردن
peal
ترق وتروق کردن هیاهو وغوغا کردن
pealed
ترق وتروق کردن هیاهو وغوغا کردن
pealing
ترق وتروق کردن هیاهو وغوغا کردن
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
idiomorphic
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
end stopped
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions
دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
Indo-persian rug
قالی هندی با طرح ایرانی
[اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
polyisotopic
دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
monadelphous
دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
off colored
دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
winey
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winy
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
pentadactyl
دارای پنج پنجه دارای پنج زائده شبیه پنجه
bilabiate
دارای دو لب
glochidiate
دارای مو
fraught with
دارای
trilinear
دارای سه خط
three-legged
دارای سه پا
iodic
دارای ید
footy
دارای پا
three legged
دارای سه پا
odoriferous
دارای بو
backed
دارای پشت
equivocal
دارای دومعنی
whizzer
دارای صدای غژ
foliolate
دارای برگچه
deadbeats
دارای سکون
short-range
دارای برد کم
homolographic
دارای قرینه
deadbeat
دارای سکون
polygamous
دارای چند زن
short range
دارای برد کم
portentous
دارای فال بد
trinary
دارای سه متغیر
trinal
دارای سه متغیر
legitimating
دارای حق مشروع
trimolecular
دارای سه ملکول
monopetalous
دارای یک گلبرگ
legitimates
دارای حق مشروع
trilocular
دارای سه حفره
tristigmatic
دارای سه مادگی
woolly headed
دارای سر پشمالو
rectilinear
دارای مسیرمستقیم
glanduliferous
دارای غد دکوچک
tripetalous
دارای سه کلبرگ
trinomial
دارای سه عبارت
humous
دارای موادالی
flabby
دارای عضلات شل
plumose
دارای دسته پر
floaty
دارای اب نشین کم
reversioner
دارای حق رجوع
windiness
دارای باد
hexameter
دارای شش وزن
rarely beautiful
دارای زیبائی
vagile
دارای تحرک
unifoliate
دارای یک برگ
unipod
دارای یک پایه
univalent
دارای یک فرفیت
tungstic
دارای تنگستن
vagility
دارای تحرک
pulsatile
دارای تپش
pulsant
دارای تپش
unidirectional
دارای یک جهت
unidirection
دارای یک جهت
turpentinous
دارای تربانتین
two way
دارای دو راه
geniculate
دارای زانویی
undersigned
دارای امضاء
underweight
دارای کسروزن
quartziferous
دارای در کوهی
glary
دارای تشعشع
two handed
دارای دو دست
umbrageous
دارای سوفن
varietal
دارای تنوع
pseudonymous
دارای تخلص
heterogamous
دارای مادگی ها
pre emptive
دارای حق شفعه
weighted
دارای وزن
wapper jawed
دارای ارواره کج
triradiate
دارای سه شعاع
warty
دارای زگیل
weak eyed
دارای چشم کم سو
weak sighted
دارای چشم کم سو
vivific
دارای حیات
preemptor
دارای حق شفعه
viniferous
دارای شراب
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com