English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
oldster ادم کار کشته که چهار سال در نیروی دریایی کار کرده باشد
Other Matches
i have served in the navy در نیروی دریایی خدمت کرده ام
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
Marine Corps نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
quatrefoil چهار وجهی [این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
midshipman افسر پایین رتبه نیروی دریایی دانشجوی سال دوم دانشکده دریایی
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
commandant of marine corps فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
sea power قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
task unit نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
four forces of nature چهار نیروی بنیادی طبیعت
karachoph design لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
bureau of naval personnel اداره پرسنل نیروی دریایی دفتر پرسنل دریایی
navy نیروی دریایی
armada نیروی دریایی
navies نیروی دریایی
armadas نیروی دریایی
naval forces نیروی دریایی
naval نیروی دریایی
naval وابسته به نیروی دریایی
sea captain فرمانده نیروی دریایی
Admiralty اداره نیروی دریایی
naval attache وابسته نیروی دریایی
shore patrol پلیس نیروی دریایی
naval appropriation bill بودجه نیروی دریایی
testate متوفایی که وصیت کرده باشد
if he has found it اگر ان را پیدا کرده باشد
numbered fleet ناوگان زیرامر نیروی دریایی
jaygee ناوبان یکم نیروی دریایی
Admiralty ادارهء نیروی دریایی دریاسالاری
deputy chief of naval operation جانشین فرماندهی نیروی دریایی
seaman recruit سرباز ساده نیروی دریایی
he can scarcely have done that مشکل این کار را کرده باشد
proceleusmatic foot وتدی که دارای چهار هجای کوتاه باشد.
proceleusmatic وتدی که دارای چهار هجای کوتاه باشد
quaternion ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
tetramer ماده مرکبی که از چهار واحدتشکیل شده باشد
four in hand گردونه چهار اسبه که یک راننده داشته باشد
decree حکم صادره از محاکم نیروی دریایی
decreeing حکم صادره از محاکم نیروی دریایی
plebeian دانشجوی سال اول نیروی دریایی
midshipman دانشجوی سال دوم نیروی دریایی
boot camps اردوگاه تعلیمات نظامی نیروی دریایی
plebeians دانشجوی سال اول نیروی دریایی
plebe دانشجوی سال اول نیروی دریایی
an system سیستم الکترونیکی نیروی زمینی و دریایی
middy دانشجوی سال دوم نیروی دریایی
sea power نیروی دریایی کشور حاکم بر دریاها
boot camp اردوگاه تعلیمات نظامی نیروی دریایی
decreed حکم صادره از محاکم نیروی دریایی
decrees حکم صادره از محاکم نیروی دریایی
loaded dice طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد
croppy کسیکه موی سرش راکوتاه کرده باشد
springer قوطی حلبی در بستهای که باد کرده باشد
advanced pawn پیادهای که از نیمه صفحه گذر کرده باشد
lugger زورق بادبانی که یک یا چندبادبان چهار گوش داشته باشد
teleman افسر مامور رمز ومخابرات نیروی دریایی
main body عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
votaress زنی که خود را وقف خدمت یاامری کرده باشد
profound gangrene یعنی انکه گوشت زیادی را تباه کرده باشد
in claisum دریایی که در قلمرو کشورویژهای باشد
reefer لباس دانشجویان و درجه داران نیروی دریایی یخچال
pleb خشن ورذل دانشجوی سال اول نیروی دریایی
reefers لباس دانشجویان و درجه داران نیروی دریایی یخچال
prize court شعبهای از دادگاه اداره نیروی دریایی که باامور....کاردارد
white elephant هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
white elephants هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
course line shot تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
round robin (meeting or discussion) <idiom> جلسهای که درآن شخص ازیک گروه شرکت کرده باشد
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
closed sea دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
navy component نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
enclave ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
enclaves ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
aces رتبهء اول خ-لبانی که حداقل 5هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
parpen سنگ تراشی مه از توی دیواری گذر کرده و ازدوسوی ان نمایان باشد
no matter how he has done it هر جور میخواهدکرده باشد قطع نظر از اینکه چه جوراین کار را کرده است
ace رتبه اول خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
The victim had done nothing to incite the attackers. شخص مورد هدف کاری نکرد که ضاربین [مجرمین] را تحریک کرده باشد.
atole جزیره یا جزایر مرجانی که اطراف دریاچه را مثل کمربندی احاطه کرده باشد
four by two خودرو چهارچرخی که فقط دوچرخ ان نیرو داشته باشد خودرو چهار در دو
precatory words عبارتی در وصیتنامه که دران موصی تقاضایی از موصی له کرده باشد
holdees پرسنل یا خودروها یا هواپیمایا کشتی که به طور موقت دریک پادگان توقف کرده ومنتظر دستور یا وسایل حرکت به سمت محل ماموریت باشد
bilinear filtering مرکب با توجه به چهار پیکسل تنظیم شده اطراف هر پیکسل برای بررسی اینکه تغییری در رنگ آنها و جود نداشته باشد
seabee گردان ساختمان دریایی گردان مهندسی دریایی مخصوص ساختن پایگاه ولنگرگاه یکان استحکامات دریایی
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
naval landing party تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
four poster تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
Temerchin motife نگاره تمرچین [این نقش هشت ضلعی در فرش های افغانی، ترکمنی و قفقازی بکار رفته و ویژگی خاص آن تکرار حالتی از ماهی در طراحی است و بصورت چهار قاب مشابه با تضاد رنگی می باشد.]
trapezium چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
quire چهار ورق کاغذ که تا شده وهشت ورق شده باشد
burger تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
tetrahedron جسم چهار سطحی چهار ضلعی
quadrumvir انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
tetragonal دارای چهار زاویه چهار کنجی
quadrumana چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
tetrapterous دارای چهار بال چهار جناحی
totalitarianism سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
I have a tooth abscess. دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
kikalak design طرح قوچ [در ترکی این واژه به معنای شاخ قوچ می باشد. این طرح در فرش های ترکیه بکار رفته و بصورت قرینه در چهار طرف نقطه مرکزی بافته می شود.]
he was killed او کشته شد
killed کشته
fallen کشته
killed in action کشته
qyaternary چهار واحدی چهار عضوی
quatrefoil چهار ترک چهار گوشه
quadrangle چهار گوش چهار دیواری
quadrangles چهار گوش چهار دیواری
killed steel فولاد کشته
slain کشته شده
the fallen کشته شدگان
to kiss the dust کشته شدن
immolate کشته شده
He was kI'lled on the spot. جابجا کشته شد
massicot کشته سرب
gruel کشته شدن
killed in action کشته جنگی
to die in ones shoes کشته شدن
food for powder کشته شدنی
slack lime اهک کشته
to go west کشته شدن
he will be killed کشته خواهدشد
plastring trowel ماله کشته کشی
piratic درخوردزدان دریایی مربوطبه دزدان دریایی مبنی بردزدی
to have ones gruel شکست خوردن کشته شدن
Strange to say he was not kI'lled. عجب آنکه کشته نشد
The kI'lled and the wounded. کشته وزخمی ( در جنگ وغیره )
To be crazy about agirl . کشته مرده دختری بودن
It ilanded him in trouble . آدم کار کشته ای است
magneto electricity نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
petty officer معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
oceanography تهیه نقشههای دریایی و نقشه برداری دریایی
kite کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
petty officers معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
pilot chart نقشههای راهنمای دریایی نقشه ناوبری دریایی
running lights فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
kites کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
juggernaut نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
e.m.f force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernauts نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
chine عضو طولی در کنار بدنه شناورهای دریایی یاهواپیماهای دریایی که محل برخورد سطوح فوقانی وتحتانی میباشند
They were all either kI'lled ou taken prisoners . همگی آنها کشته یا گرفتا رشدند
Memorial Day روز یادبود کشته شدگان جنگی
I was literally ( nearly , almost ) kI'lled . I was within an ace of being kI'lled. چیزی نمانده بود کشته بشوم
expeditionary نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
hydra مار 9 سری که بدست هرکول کشته شده
sea mark راهنمای دریایی :چراغ یافانوس دریایی
stadimeter مسافت یاب دریایی الیداد دریایی
sea cucumber حلزون دریایی از جنس راب دریایی
electromotive force نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
to spray a tree داروی ویژه بردرختی افشاندن تا انکه میکربهای ان کشته شود
convoy joiner ناوهای منفردی که به کاروان دریایی پیوسته اند ناوهای متفرقه اضافی درستون دریایی
naval activity تاسیسات دریایی قسمت دریایی
marine تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
terns پرستوک دریایی چلچله دریایی
marines تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
tern پرستوک دریایی چلچله دریایی
He was killed when his parachute malfunctioned. بخاطر اینکه چترش کار نکرد [عیب فنی داشت] او [مرد] کشته شد.
attack director وسایل محاسباتی سیستم کنترل اتش دریایی وسیله هادی تک اتش دریایی
a closed mouth catches no flies <proverb> تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
moored mine مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
buoyancy نیروی بالابر نیروی شناوری
attack force نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force نیروی دشمن نیروی مخالف
summary areas مناطق اطلاعاتی دریایی مناطق یاد شده در خلاصه وضعیت دریایی
light lists کتابهای راهنمای محل فارهای دریایی فهرست راهنمای چراغهای دریایی
hotter شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
knot گره دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
knot میل دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
escutcheon سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
maritime ناوگان مستقل دریایی ناوگان دریایی دریایی
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
rear commodore سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
light period دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
crash position indicator برج اعلام محل وقوع سوانح دریایی برج مراقبت سوانح دریایی
lapheld کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
naval gunfire تیراندازی توپخانه دریایی اتش توپخانه دریایی
convoy commodore فرمانده ستون دریایی فرمانده کاروان دریایی
wellŠsuppose it is so خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
army aircraft هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
crash locator beacon برج اعلام سوانح دریایی برج تعیین محل سوانح دریایی
convoy schedule برنامه کلی حرکت ستون دریایی برنامه حرکت کاروان دریایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com