English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
seasoner ادویه زننده
Other Matches
concussive ضربت زننده صدمه زننده
condiment ادویه
spicing ادویه
pungent پر ادویه
condiments ادویه
spices ادویه
spice ادویه
spicery ادویه
spiced ادویه
seasoning ادویه زنی
spice ادویه زدن به
spicing ادویه زدن به
spicery ادویه جات
spiced ادویه زدن به
spices ادویه زدن به
spice box قوطی ادویه
spicery ادویه [آشپزی]
spicy ادویه دار
spicy ادویه زده
spice rack قفسه ادویه
chutney یک نوع ترشی با ادویه
Chile خوراک لوبیای پر ادویه
emmenagogue ادویه قاعدگی اور
chili خوراک لوبیای پر ادویه
condiment چاشنی ادویه زدن
chilli خوراک لوبیای پر ادویه
chillies خوراک لوبیای پر ادویه
emmenagogues ادویه مدره طمث
condiments چاشنی ادویه زدن
chilies خوراک لوبیای پر ادویه
piccalilli ترشی ادویه وسبزیجات
abortive medicines ادویه مسقط جنین
casters :تنگ کوچک ادویه یا سرکه
purl ابجو دارای ادویه معطر
purled ابجو دارای ادویه معطر
purls ابجو دارای ادویه معطر
purling ابجو دارای ادویه معطر
castors :تنگ کوچک ادویه یا سرکه
to powder meat نمک یا ادویه بگوشت زدن
to garble spices ادویه رابازرسی وپاک کردن
castor :تنگ کوچک ادویه یا سرکه
seasons ادویه زدن معتدل کردن
seasoned ادویه زدن معتدل کردن
herb spice blend آمیخته ای از ادویه و سبزیجات معطر
methglin نوشابه انگبینی ادویه دار
highly seasoned پرادویه ادویه زده شده
caster تنگ کوچک ادویه یا سرکه
season ادویه زدن معتدل کردن
sangaree باده قرمز ادویه زده
spicery انباری ادویه [واژه قدیمی]
vinaigrette سس دارای سرکه و روغن زیتون و ادویه
hippocras شرابی که بان ادویه زده باشند
wassail ابجو یاشراب مخلوط با ادویه وشکر
aniseed تخم بادیان رومی که بصورت ادویه بکار میرود
pastrami گوشت ادویه زده ودودی شده شانه گاو
pot pourri کوزهای که برگهای چندین جورگل رابا ادویه خوشبوامیخته دران میریزند
nasty زننده
shuffler زننده
tart زننده
nasties زننده
nastiest زننده
tarts زننده
odoriferous زننده
percutient زننده
pit a pat زننده
applauder کف زننده
repeller زننده
hideous زننده
forbidding زننده
repercussive پس زننده
scabrous زننده
beater زننده
loathsome زننده
wetter نم زننده
bitten زننده
vilest زننده
viler زننده
vile زننده
loathful زننده
acrid زننده
garish زننده
prickling زننده
poignant زننده
unlovely زننده
stinking زننده
pinching زننده
squalid زننده
pungent زننده
striker زننده
nauseam زننده
biting زننده
strikers زننده
striking زننده
strikingly زننده
clapper کف زننده
clappers کف زننده
water repellent پس زننده اب
nippy زننده
knocker زننده
repellents زننده
acrimonious زننده
staring زننده
starring زننده
repellent زننده
mordant زننده
knockers زننده
nastier زننده
libelant تهمت زننده
slumberer چرت زننده
napper چرت زننده
sourish به ترشی زننده
malodor بوی زننده
inveigler گول زننده
kicker زننده ضربه با پا
knotter گره زننده
lasher n سد شلاق زننده
pacer گام زننده
shouter فریاد زننده
scarifier تیغ زننده
scintillant جرقه زننده
ad nauseam بسیار زننده
scintillator جرقه زننده
seasoner چاشنی زننده
trudger قدم زننده
puddler بهم زننده
pricker سیخ زننده
tacker کوک زننده
tacker میخ زننده
strider گام زننده
pertubative برهم زننده
staring red قرمز زننده
spicily بطور زننده
shackler بخو زننده
libellant تهمت زننده
germinant جوانه زننده
howler جیغ زننده
gaunt زننده ساختن
pickier ضربه زننده
pickiest ضربه زننده
picky ضربه زننده
bubblier جوش زننده
bubbliest جوش زننده
bubbly جوش زننده
repugnant تنفرانگیز زننده
accuser تهمت زننده
accusers تهمت زننده
fizzy جوش زننده
accusant تهمت زننده
acrimoniousness سخن زننده
appellant تهمت زننده
gaunt زننده بی ثمر
glared روشنایی زننده
howlers جیغ زننده
harsh ناگوار زننده
harsher ناگوار زننده
harshest ناگوار زننده
sharp زننده زیرک
sharpest زننده زیرک
caller صدا زننده
callers صدا زننده
glare روشنایی زننده
glares روشنایی زننده
scintillating جرقه زننده
revolting بهم زننده
crying جار زننده
repulsive زننده تنفراور
beater کتک زننده
catterer چهچه زننده
estimator تخمین زننده
flogger زننده شلاق
coruscant برق زننده
gasper نفس زننده
disturber برهم زننده
dozer چرت زننده
garishly بطور زننده
flagellator شلاق زننده
sharps زننده زیرک
flogger تازیانه زننده
galssy بی نور زننده
cornerman زننده کرنر
flagellator تازیانه زننده
calumniator افترا زننده
calumnious تهمت زننده
trusser چوب بست زننده
indign زننده بدون استحقاق
swatter ضربت سخت زننده
boiling جوش زننده خشمناک
inoffensively بی انکه زننده باشد
stenches بوی زننده تعفن
stench بوی زننده تعفن
fulsome زننده اغراق امیز
pungently بطور زننده یا تند
invection سخن سخت زننده
fetid دارای بوی زننده
greeny بسبزی زننده سبزفام
sewers اگو بخیه زننده
rankly بطور زننده یابدبو
sewer اگو بخیه زننده
poignantly بطور تیزیا زننده
repulsively بطور زننده یا دافع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com