English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (34 milliseconds)
English Persian
grieve اذیت کردن اندوهگین کردن
grieves اذیت کردن اندوهگین کردن
grieving اذیت کردن اندوهگین کردن
Other Matches
chagrin اندوهگین کردن ازرده کردن
ratten بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
badgers اذیت کردن ازار کردن
harass عاجز کردن اذیت کردن
badgering اذیت کردن ازار کردن
badgered اذیت کردن ازار کردن
badger اذیت کردن ازار کردن
harasses عاجز کردن اذیت کردن
bedevilling اذیت کردن
hurt اذیت کردن
bedevil اذیت کردن
pesters اذیت کردن
nuisance اذیت کردن
offended اذیت کردن
offend اذیت کردن
chivies اذیت کردن
chivvied اذیت کردن
annoyance اذیت کردن
hurts اذیت کردن
persecuting اذیت کردن
hock اذیت کردن
harmed اذیت کردن
pestered اذیت کردن
pester اذیت کردن
chew out اذیت کردن
pestering اذیت کردن
bedevils اذیت کردن
harming اذیت کردن
nuisances اذیت کردن
to get on ones nerves اذیت کردن
hurting اذیت کردن
harms اذیت کردن
bedevilled اذیت کردن
chivied اذیت کردن
worry اذیت کردن
offends اذیت کردن
chive اذیت کردن .
persecutes اذیت کردن
harm اذیت کردن
hassling اذیت کردن
hassles اذیت کردن
worries اذیت کردن
persecuted اذیت کردن
chivvies اذیت کردن
persecute اذیت کردن
hassle اذیت کردن
chivying اذیت کردن
hassled اذیت کردن
chivvying اذیت کردن
chivvy اذیت کردن
annoys رنجاندن اذیت کردن
grind ساییدن اذیت کردن
grinds ساییدن اذیت کردن
annoy رنجاندن اذیت کردن
needling اذیت کردن عقربه
needled اذیت کردن عقربه
needles اذیت کردن عقربه
annoyed رنجاندن اذیت کردن
needle اذیت کردن عقربه
injure اذیت کردن صدمه زدن
injuring اذیت کردن صدمه زدن
indemnify لطمه زدن به اذیت کردن
harasses به ستوه اوردن اذیت کردن
harass به ستوه اوردن اذیت کردن
injures اذیت کردن صدمه زدن
hurts اذیت کردن صدمه زدن اسیب
teaze اذیت کردن کسی را دست انداختن
tease اذیت کردن کسی را دست انداختن
touse اذیت کردن اندامهای کسی را کشیدن
teases اذیت کردن کسی را دست انداختن
hurting اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurt اذیت کردن صدمه زدن اسیب
teased اذیت کردن کسی را دست انداختن
grief-stricken اندوهگین
stricken اندوهگین
lugubrious اندوهگین
ruthful اندوهگین
It saddens me deeply that... این مرا سخت اندوهگین می کند که ...
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
harm اذیت
frets اذیت
inconveniences اذیت
inconveniencing اذیت
harmed اذیت
injury اذیت
inconvenienced اذیت
persecution اذیت
fret اذیت
inconvenience اذیت
harming اذیت
teaze اذیت
harassment اذیت
vexation اذیت
teases اذیت
vexations اذیت
teased اذیت
devilment [British E] اذیت
mischievousness اذیت
hurtless بی اذیت
tease اذیت
annoyance اذیت
harms اذیت
aggro اذیت
nuisance اذیت
nuisances اذیت
onery اذیت کننده
get hurt اذیت شدن
to get hurt اذیت شدن
hindrance اذیت ازار
hurting صدمه اذیت
teasers اذیت کننده
harmlessly بطوربی اذیت
teaser اذیت کننده
i hurt my self اذیت شدم
hindrances اذیت ازار
hurts صدمه اذیت
ornary اذیت کننده
persecutors اذیت کننده
mischief اذیت شیطنت
persecutor اذیت کننده
ornery اذیت کننده
hurt صدمه اذیت
put (someone) out <idiom> ناراحت ،دردسر،اذیت
he intends mischief قصدش اذیت است
did you hurt your self a ایاهیچ اذیت شدید
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
fleas i. doges and cats کیک هاسگ و گربه را اذیت می کنند
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com