English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
will of iron <idiom> اراده آهنین داشتن
Other Matches
An iron wI'll. اراده آهنین
To have a strong wI'll. اراده قوی داشتن
abulia فقدان نیروی اراده ضعف اراده
abuleia فقدان نیروی اراده ضعف اراده
real will مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
handcuffs دست بند آهنین
manacles دست بند آهنین
chinkers [colloq.] دست بند آهنین
bracelets [humor] دست بند آهنین
darbies [colloq.] دست بند آهنین
nisus اراده
determination اراده
abulic بی اراده
resolution اراده
resolutions اراده
on the impluse of the moment بی اراده
voluntariness اراده
will-power اراده
intention اراده
willed اراده
animus اراده
intentions اراده
will اراده
passive بی اراده
passives بی اراده
volitionally با اراده
wills اراده
weak-kneed بی اراده
aimless بی اراده
purposeful با اراده
weak kneed بی اراده
volition اراده
thy will اراده ات
thy will اراده تو
infirm of purpose بی اراده
voluntarism اراده گرایی
willable قابل اراده
involuntarily بدون اراده
will therapy اراده درمانی
volitionary وابسته به اراده
dysbulia اختلال اراده
driftless بی مرام بی اراده
wills اراده کردن
willed اراده کردن
automatons ادم بی اراده
automaton ادم بی اراده
will اراده کردن
it is our pleasure to اراده ما اینست که
self will اراده شخصی
abulic فاقد اراده
will-power قدرت اراده
free will اراده ازاد
free will ازادی اراده
volition از روی اراده
steely look نگاه با اراده
social will اراده اجتماعی
voluntarily از روی اراده
The will of the nation [people] اراده ملت [مردم]
He is strong-wI'lled. آدم با اراده ای است
what is your will? اراده شما چیست
libertarians طرفدار ازادی اراده
libertarian طرفدار ازادی اراده
real will نظریه اراده واقعی
of one's own volition از روی اراده خود
will temprament tests ازمونهای اراده- خلق وخوی
abulomania دیوانگی در نتیجه ضعف اراده
He hasnt a mind of his own. ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
self surrender واگذاری خود تسلیم به اراده
animal مربوط به روح وجان یا اراده
tenant at will متصرف به میل و اراده مالک
willpower تصمیم جدی نیروی اراده
animals مربوط به روح وجان یا اراده
It depends on your decison. بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
drifts بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drift بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifted بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
spermatorrhoea خروج منی بدون اراده احتلام
jelly bean ادم حساس و بی اراده و سست عنصر
drifting بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
automatize کسی را بی اراده الت دست کردن
self enforcing دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
impulsively با نیروی انی و بدون اراده از روی تحریک
downy's will temperament test ازمون داونی برای ارزیابی اراده و خلق
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
voluntarism فلسفهای که اراده را عامل موثر در ایجاد عالم وجودمیداند
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
intrusive thoughts اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
necessity درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
owns داشتن
to possess داشتن
to go hot تب داشتن
possess داشتن
lacks کم داشتن
possesses داشتن
having داشتن
have داشتن
doubts شک داشتن
to hold a meeting داشتن
owning داشتن
relieve داشتن
relieves داشتن
relieving داشتن
to be feverish تب داشتن
own داشتن
redolence بو داشتن
owned داشتن
to hold داشتن
doubting شک داشتن
wanted کم داشتن
intercommon داشتن
bears داشتن
to have f. تب داشتن
monogyny داشتن یک زن
to be in a f. تب داشتن
to have داشتن
lackvt کم داشتن
want کم داشتن
to have possession of داشتن
lack کم داشتن
doubted شک داشتن
doubt شک داشتن
possessing داشتن
lacked کم داشتن
bear داشتن
bear در بر داشتن
bears در بر داشتن
require لازم داشتن
affect دوست داشتن
represent نمایندگی داشتن
values گرامی داشتن
can امکان داشتن
hungered اشتیاق داشتن
thirst اشتیاق داشتن
hungering اشتیاق داشتن
requiring لازم داشتن
can قدرت داشتن
required لازم داشتن
canning قدرت داشتن
canning امکان داشتن
hunger اشتیاق داشتن
affects تمایل داشتن
hungers اشتیاق داشتن
affect تمایل داشتن
affects دوست داشتن
valuing گرامی داشتن
requires لازم داشتن
value گرامی داشتن
correlation ارتباط داشتن
outclassing برتری داشتن بر
mind تصمیم داشتن
outclasses برتری داشتن بر
outclassed برتری داشتن بر
outclass برتری داشتن بر
minds در نظر داشتن
minds تصمیم داشتن
minding در نظر داشتن
minding تصمیم داشتن
mind در نظر داشتن
likes دوست داشتن
liked دوست داشتن
abominates تنفر داشتن
overlap اصطکاک داشتن
represented نمایندگی داشتن
represents نمایندگی داشتن
desire میل داشتن
desires میل داشتن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com