Dictiornary-Farsi | ارتباط اجباری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
juxtaposition	ارتباط اجباری


Search result with all words

inductive coordination	توافق بین تولیدکننده توان الکتریکی و تولیدکننده ارتباط به روش کاهش واسط های اجباری
Other Matches

teleconferencing	ارتباط تعدادی کامپیوتر یا ترمینال با هم برای ایجاد ارتباط بین یک سری کاربر
data link	ارتباط مبادله اطلاعات ارتباط کامپیوتری
cut out	وسیله ارتباط بااعضای سازمانهای زیرزمینی رابط یا واسطه ارتباط باسازمانهای زیرزمینی
bindings	اجباری
compulsive	اجباری
obliging	اجباری
strained	اجباری
compulsory	اجباری
binding	اجباری
forcible	اجباری
of obligation	اجباری
mandatory	اجباری
forced	اجباری
constrained	اجباری
obligatory	اجباری
de rigueur	اجباری
forced saving	پس انداز اجباری
compulsory	حرکات اجباری
levied	سربازگیری اجباری
levying	سربازگیری اجباری
levies	سربازگیری اجباری
forced oscillations	نوسانهای اجباری
compulsory hospitalization	بستری اجباری
conscription	خدمت اجباری
forced sale	فروش اجباری
forced movement	حرکت اجباری
statute labour	کار اجباری
forced landing	فرود اجباری
forced labour	کار اجباری
forced labor	کار اجباری
levy	سربازگیری اجباری
compulsory freestyle	حرکات اجباری
compulsory education	اموزش اجباری
prescribed exercise	حرکات اجباری
blessing in d.	توفیق اجباری
coercive	اجباری قهری
compulsorily	بطور اجباری
compulsory saving	پس انداز اجباری
compulsory levies	مالیات اجباری
compulsury deduction	فرانشیز اجباری
commitment	بستری کردن اجباری
commitments	بستری کردن اجباری
schoolable	مشمول تحصیل اجباری
scoolable	مشغول تحصیل اجباری
forced withrawal	عقب نشینی اجباری
compulsury deduction	کسر گذاری اجباری
forced page break	قطع اجباری صفحه
forced move	حرکت اجباری شطرنج
forced marching	راه پیمایی اجباری
concentration camp	اردوگاه کار اجباری
concentration camps	اردوگاه کار اجباری
impressment	بکار اجباری گماری
forced convection	تبادل حرارت اجباری
forced crossing	عبور اجباری از رودخانه
servitude	خدمت اجباری رعیتی
crossing site	محل عبور اجباری
forced landing	فرود اجباری هواپیما
imperative planning	برنامه ریزی اجباری
to have compulsory insurance [cover]	اجباری [الزامی] بیمه بودن
to be compulsorily insured	اجباری [الزامی] بیمه بودن
retreated	عقب نشینی اجباری بازگشتن
work farm	اردوی کار اجباری زندانیان
retreat	عقب نشینی اجباری بازگشتن
canalize	هدایت اجباری منشعب کردن
retreats	عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreating	عقب نشینی اجباری بازگشتن
closed shops	قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shop	قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
The convicts are being sent to concentration camps .	محکومین به اردوگاههای کار اجباری اعزام می شوند
power approach	تقرب به روش فرود اجباری در فرودگاههای نامناسب با سیستم برقی
rapport	ارتباط
communicating	ارتباط
ligature	خط ارتباط
intercommunication	ارتباط
liaisons	ارتباط
coherence	ارتباط
liaison	ارتباط
relationship	ارتباط
relationships	ارتباط
enchainment	ارتباط
correspondence	ارتباط
correspondences	ارتباط
relation	ارتباط
correspondency	ارتباط
coherency	ارتباط
correlation	ارتباط
concernment	ارتباط
communication	ارتباط
connection	ارتباط
connexions	ارتباط
link	ارتباط
hookup	ارتباط
commandeers	وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering	وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered	وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer	وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
relevance	ربط ارتباط
extraneousness	عدم ارتباط
extraneity	عدم ارتباط
wires	ارتباط باسیم
wire	ارتباط باسیم
connects	ارتباط رخها
connect	ارتباط رخها
disjointedness	عدم ارتباط
disconnection	قطع ارتباط
communications	ارتباط و مخابرات
wire communication	ارتباط با سیم
intercoms	ارتباط داخلی
subcontrariety	ارتباط قیاسی
communicate	ارتباط گرفتن
synchronous communication	ارتباط همزمان
communicated	ارتباط گرفتن
communicates	ارتباط گرفتن
telephone communication	ارتباط تلفنی
trunk line cable	کابل ارتباط
intercom	ارتباط داخلی
visual communication	ارتباط بصری
agency of communications	منبع ارتباط
disconnectedly	بدون ارتباط
disaffiliation	عدم ارتباط
communicable	قابل ارتباط
communication network	شبکه ارتباط
communication theory	نظریه ارتباط
log in	برقراری ارتباط
communicability	ارتباط پذیری
communicability	قابلیت ارتباط
connexion	ارتباط اتصال
direct relationship	ارتباط مستقیم
arithmetic relation	ارتباط محاسباتی
association coefficient	ضریب ارتباط
asynchronous commuinication	ارتباط ناهمزمان
telecommunication	ارتباط دوربرد
background communication	ارتباط پس زمینه
data communication	ارتباط دادهای
cryptocommunication	ارتباط رمز
conversational interaction	ارتباط محاورهای
tie in	ارتباط دادن
signal communications	ارتباط و مخابرات
log off	قطع ارتباط
logging in	برقراری ارتباط
logging off	قطع ارتباط
telecommunications	ارتباط تلگرافی
telecommunications	ارتباط از دور
login	قطع ارتباط
logout	قطع ارتباط
mass communication	ارتباط جمعی
mitwelt	ارتباط با همنوع
bond	ارتباط چسب
communication	ارتباط و مخابرات
log out	قطع ارتباط
log on	برقراری ارتباط
intercommunion	ارتباط مشترک
inverse relationship	ارتباط معکوس
tie-ins	وسیله ارتباط
tie-ins	ارتباط دادن
tie-in	وسیله ارتباط
intercommunication	ارتباط داخلی
tie-in	ارتباط دادن
tie in	وسیله ارتباط
attachment plug	دوشاخه ارتباط
one sided communication	ارتباط یکسویه
inaccessibility	ارتباط ناپذیری
associations	پیوند ارتباط
data communication	ارتباط داده ها
relational	ارتباط شرح
put through	ارتباط پیداکردن
inaccessible	ارتباط ناپذیر
selective signalling	ارتباط مخصوص
association	پیوند ارتباط
correlation	ارتباط داشتن
relevancy	ربط ارتباط
indeterminate change of station	انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
interlocks	بهم ارتباط داشتن
liaise	ارتباط پیدا کردن
liaised	ارتباط پیدا کردن
liaises	ارتباط پیدا کردن
cryptocommunication	ارتباط ومخابرات رمزی
interlocking	بهم ارتباط داشتن
interlocked	بهم ارتباط داشتن
combat liaison	ربط و ارتباط رزمی
tele communication	ارتباط دور برد
liaising	ارتباط پیدا کردن
incommunicado	بدون وسایل ارتباط
interlock	بهم ارتباط داشتن
correlation	ارتباط همبسته کردن
communication network	شبکه ارتباط و مخابرات
landing signal officer	افسر ارتباط فرود
telepathy	ارتباط افکار با یکدیگر
communicate	ارتباط برقرار کردن
inconsequence	فقدان ارتباط منطقی
disrelation	عدم ارتباط بی ارتباطی
disconnect	قط ع ارتباط بین دو وسیله
backgrounds	فعالیت ارتباط دادهای
disconnecting	قط ع ارتباط بین دو وسیله
piezoelectric	ارتباط در بعضی موادکریستالی
pecking order <idiom>	راه ارتباط بایکدیگر
disconnects	قط ع ارتباط بین دو وسیله
linkage	اتصال وسیله ارتباط
linkages	اتصال وسیله ارتباط
mass media	وسایل ارتباط جمعی