Dictiornary-Farsi | ارتعاش عصبی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
neural reverbration	ارتعاش عصبی


Other Matches

neuritis	التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
tirl	ارتعاش صدای ارتعاش نخ یاکش
neuralgia	درد عصبی مرض عصبی
nervation	ساختمان عصبی شبکه عصبی
v , series	سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
quivers	ارتعاش
quivering	ارتعاش
reverberation	ارتعاش
shivering	ارتعاش
quivered	ارتعاش
quiver	ارتعاش
shaking	ارتعاش
reverberations	ارتعاش
shivered	ارتعاش
shiver	ارتعاش
trembles	ارتعاش
trembled	ارتعاش
tremble	ارتعاش
vibrancy	ارتعاش
libration	ارتعاش
pallesthesia	حس ارتعاش
vibration sense	حس ارتعاش
planegency	ارتعاش
plangency	ارتعاش
shakes	ارتعاش
shake	ارتعاش
vibrational	ارتعاش
vibratility	ارتعاش
vibration	ارتعاش
tremolo	ارتعاش
harmonic vibration	ارتعاش هماهنگ
fundamental vibration	ارتعاش اصلی
amplitude of vibration	دامنه ارتعاش
lattice vibration	ارتعاش شبکه
frequency of vibration	تکرار ارتعاش
energy of vibration	انرژی ارتعاش
electron vibrations	ارتعاش الکترونها
dingle	لرزیدن ارتعاش
damping	استهلاک ارتعاش
damped vibration	ارتعاش میرا
breathing vibration	ارتعاش تنفسی
bending vibration	ارتعاش خمشی
vibratory	باعث ارتعاش
mode of vibration	شیوه ارتعاش
resonantly	با پیچش و ارتعاش
resonator	اسباب ارتعاش
vibratility	: قابلیت ارتعاش
twisting vibration	ارتعاش رقاصکی
torsional vibration	ارتعاش پیچشی
symmetry vibration	ارتعاش متقارن
stretching vibration	ارتعاش کششی
sound vibration	ارتعاش صوتی
vibration amplitude	دامنه ارتعاش
vibrational frequency	بسامد ارتعاش
vibrational mode	شیوه ارتعاش
molecular vibration	ارتعاش مولکولی
wagging vibration	ارتعاش جنبانهای
oscillator	ارتعاش سنج
vibroscope	ارتعاش بین
vibrative	باعث ارتعاش
period of vibratio	دوره ارتعاش
phonoscope	ارتعاش نما
seismicity	حالت ارتعاش
vibrator	وسیله ارتعاش
quavered	ارتعاش داشتن
vibrator	دستگاه ارتعاش
vibrator	ارتعاش کننده
vibrate	ارتعاش داشتن
vibrators	وسیله ارتعاش
vibrated	ارتعاش داشتن
vibrators	دستگاه ارتعاش
vibrators	ارتعاش کننده
quavering	ارتعاش داشتن
vibrates	ارتعاش داشتن
vibrating	ارتعاش داشتن
quaver	ارتعاش داشتن
quavers	ارتعاش داشتن
free harmonic vibration	ارتعاش هارمونیک ازاد
scissoring vibration	ارتعاش قیچی وار
fundamental period vibration	دوره اصلی ارتعاش
insulation against vibration	حفافت در برابر ارتعاش
vibration absorption	میرایی نوسان یا ارتعاش
damping charactristics	مشخصات خفه شدن ارتعاش
shudders	مشمئز شدن ارتعاش Shrine
vibratile	قابل لرزش و ارتعاش جنبنده
shuddering	مشمئز شدن ارتعاش Shrine
shudder	مشمئز شدن ارتعاش Shrine
shuddered	مشمئز شدن ارتعاش Shrine
neural	عصبی
engram	رد عصبی
nervelessness	بی عصبی
neurogram	رد عصبی
on pins and needles <idiom>	عصبی
overwrought	عصبی
abnerval	عصبی
neurotic	عصبی
twitchy	عصبی
uptight	عصبی
keyed up <idiom>	عصبی
nervous	عصبی
quavers	لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
quavering	لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
quavered	لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
quaver	لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
shock	حمله عصبی
neural lesion	ضایعه عصبی
neural induction	القای عصبی
neural discharge	تخلیه عصبی
neural conduction	رسانش عصبی
neural circuit	مدار عصبی
neural bond	پیوند عصبی
neural arc	قوس عصبی
Relax!	عصبی نشو!
nervelessly	از روی بی عصبی
nerve tissue	بافت عصبی
neuroplexus	شبکه عصبی
neural network	شبکه عصبی
lose temper <idiom>	عصبی شدن
neurocyte	یاخته عصبی
sweat bullets/blood <idiom>	عصبی بودن
shocks	حمله عصبی
neuritis	التهاب عصبی
plexus	شبکه عصبی
shocked	حمله عصبی
psychochemical agent	عامل عصبی
neural satiation	اشباع عصبی
psychochemical agent	گاز عصبی
neuralgia	درد عصبی
willies	حمله عصبی
nerve plexus	شبکه عصبی
nerve path	گذرگاه عصبی
nerve	رشته عصبی
nerves	رشته عصبی
interneuron	داخل عصبی
interneural	داخل عصبی
nervous system	دستگاه عصبی
neuron	یاخته عصبی
causalgia	سوزش عصبی
ganglion	غده عصبی
anorexia nervosa	بی اشتهایی عصبی
nervous systems	دستگاه عصبی
nerve block	وقفه عصبی
nerve cell	یاخته عصبی
nerve impulse	تکانه عصبی
neurofibril	تار عصبی
neurons	یاخته عصبی
nerve fibre	تار عصبی
nerve ending	پایانه عصبی
nerve deafness	کری عصبی
nerve current	جریان عصبی
nerve cell	سلول عصبی
nerve center	مرکز عصبی
unipolar	سلولهای عصبی یک قطبی
bradyarthria	کندگویی عصبی- ماهیچه یی
sympathetic nervous system	دستگاه عصبی سمپاتیک
discharge	شلیک عصبی تخلیه
discharges	شلیک عصبی تخلیه
tract	دسته تار عصبی
cns	دستگاه عصبی مرکزی
reciprocal innervation	تحریک عصبی تقابلی
tracts	دسته تار عصبی
vegetative nervous system	دستگاه عصبی نباتی
tense	عصبی وهیجان زده
on edge <idiom>	خیلی عصبی وخشمگین
tensed	عصبی وهیجان زده
tenser	عصبی وهیجان زده
tenses	عصبی وهیجان زده
anorexic	مبتلا به بی اشتهایی عصبی
neurotic	دچار اختلال عصبی
visceral nervous system	دستگاه عصبی احشایی
tensest	عصبی وهیجان زده
tensing	عصبی وهیجان زده
jittery	وحشت زده و عصبی
preganglionic	قبل از عقده عصبی
commissural fibres	رشتههای عصبی رابط
conceptual nervous system	دستگاه عصبی فرضی
parabiosis	وقفه رسانش عصبی
neurotransmitter	انتقال دهنده عصبی
neuroptera	حشرات عصبی الجناح
parasympathetic nervous system	دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
neuropsychiatric	درمان روانی عصبی
neuropath	دچار اختلالات عصبی
neuromuscular coordination	هماهنگی عصبی- عضلانی
hysteria	هیستری حمله عصبی
autonomic nervous system	دستگاه عصبی نباتی
neurogenic	دارای ریشه عصبی
neuropsychiatric	مرض روانی و عصبی
nerve agent	عامل شیمیایی عصبی
neuroblast	یاخته رویانی عصبی
commissure	بافت عصبی رابط
liminal	وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
tie up in knots <idiom>	کسی را عصبی ونگران کردن
neurocirculatory asthenia	ضعف عصبی- گردش خونی
autonomic nervous system	دستگاه عصبی خود مختار
neurogenic	ایجاد کننده بافت عصبی
oxime	ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
ans	دستگاه عصبی خود مختار
autonomic	منسوب به دستگاه عصبی خودکار
nervous	عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
dendrite	شاخههای متعدد سلولهای عصبی