Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 155 (8 milliseconds)
English	Persian
symmetry vibration	ارتعاش متقارن
Other Matches
tirl	ارتعاش صدای ارتعاش نخ یاکش
isochronous	متقارن
palindromes	متقارن
palindrome	متقارن
symmetrical	متقارن
homolographic	متقارن
isochronal	متقارن
concurrent	متقارن
symmetrization	متقارن
simultaneous	متقارن
symmetric	متقارن
axisymmetric	متقارن محوری
symmetric matrix	ماتریس متقارن
axially symmetric	متقارن محوری
symmetric list	لیست متقارن
polarizing	متقارن کردن
syzygy	جفت متقارن
symmetry top	فرفرهای متقارن
symmetry substance	ماده متقارن
equilateral	ازدوطرف متقارن
symmetrical distribution	توزیع متقارن
polarises	متقارن کردن
polarising	متقارن کردن
polarize	متقارن کردن
centrosymmetric	متقارن مرکزی
polarizes	متقارن کردن
timed	متقارن ساختن
times	متقارن ساختن
symmetrize	متقارن ساختن
polarised	متقارن کردن
symmetrical system	جریان متقارن
symmetry stretching	کشش متقارن
turkish knot	گره متقارن
zygomorphic	متقارن الطرفین
summetrical defence	دفاع متقارن
bilateral	متقارن الطرفین
symmetric	هم اندازه متقارن
asymmetrical	غیر متقارن
time	متقارن ساختن
holohedral	دارای بلورهای متقارن
allocheiria	جابجایی بساوشی متقارن
allochiria	جابجایی بساوشی متقارن
symmetry double bond	پیوند دوگانه متقارن
balanced transmission line	سیم انتقال متقارن
symmetrical pawn structure	ساختمان پیادهای متقارن
isocline	دارای شیب متقارن ومساوی
subcordate	بشکل قلب غیر متقارن
rhombus wing	بالی با سطح مقطع متقارن
anisometric	دارای قسمتهای غیر متقارن
radiosymmetrical	دارای اضلاع یا شعاعهای متقارن
symmetrical alternating quantity	کمیت متناوب متقارن نامتوازن
homocercal	دارای دم قرینه متقارن الذنب
polar	دارای قطب مغناطیسی یا الکتریکی متقارن
counter vailing power	تقارن دو نیروی اقتصادی نیروهای متقارن
cypher	[حروف بزرگ الفبا در طرح های متقارن]
Gulli motife	[نوعی گل و بته متقارن در فرش های ترکمن]
planegency	ارتعاش
libration	ارتعاش
plangency	ارتعاش
vibration sense	حس ارتعاش
trembles	ارتعاش
tremble	ارتعاش
vibrancy	ارتعاش
shivering	ارتعاش
shivered	ارتعاش
shiver	ارتعاش
pallesthesia	حس ارتعاش
trembled	ارتعاش
shaking	ارتعاش
shakes	ارتعاش
shake	ارتعاش
tremolo	ارتعاش
quiver	ارتعاش
vibration	ارتعاش
vibratility	ارتعاش
vibrational	ارتعاش
reverberations	ارتعاش
reverberation	ارتعاش
quivers	ارتعاش
quivering	ارتعاش
quivered	ارتعاش
phonoscope	ارتعاش نما
period of vibratio	دوره ارتعاش
oscillator	ارتعاش سنج
resonantly	با پیچش و ارتعاش
resonator	اسباب ارتعاش
torsional vibration	ارتعاش پیچشی
quaver	ارتعاش داشتن
twisting vibration	ارتعاش رقاصکی
vibration amplitude	دامنه ارتعاش
vibrational frequency	بسامد ارتعاش
vibrative	باعث ارتعاش
vibratory	باعث ارتعاش
vibroscope	ارتعاش بین
stretching vibration	ارتعاش کششی
sound vibration	ارتعاش صوتی
seismicity	حالت ارتعاش
wagging vibration	ارتعاش جنبانهای
vibratility	: قابلیت ارتعاش
neural reverbration	ارتعاش عصبی
damping	استهلاک ارتعاش
damped vibration	ارتعاش میرا
breathing vibration	ارتعاش تنفسی
bending vibration	ارتعاش خمشی
quavering	ارتعاش داشتن
vibrator	دستگاه ارتعاش
vibrator	ارتعاش کننده
vibrators	دستگاه ارتعاش
quavers	ارتعاش داشتن
vibrate	ارتعاش داشتن
vibrators	وسیله ارتعاش
vibrating	ارتعاش داشتن
vibrates	ارتعاش داشتن
amplitude of vibration	دامنه ارتعاش
dingle	لرزیدن ارتعاش
electron vibrations	ارتعاش الکترونها
molecular vibration	ارتعاش مولکولی
vibrational mode	شیوه ارتعاش
mode of vibration	شیوه ارتعاش
lattice vibration	ارتعاش شبکه
vibrators	ارتعاش کننده
vibrator	وسیله ارتعاش
harmonic vibration	ارتعاش هماهنگ
fundamental vibration	ارتعاش اصلی
frequency of vibration	تکرار ارتعاش
quavered	ارتعاش داشتن
energy of vibration	انرژی ارتعاش
vibrated	ارتعاش داشتن
vibration absorption	میرایی نوسان یا ارتعاش
insulation against vibration	حفافت در برابر ارتعاش
scissoring vibration	ارتعاش قیچی وار
free harmonic vibration	ارتعاش هارمونیک ازاد
fundamental period vibration	دوره اصلی ارتعاش
shuddered	مشمئز شدن ارتعاش Shrine
vibratile	قابل لرزش و ارتعاش جنبنده
damping charactristics	مشخصات خفه شدن ارتعاش
shudders	مشمئز شدن ارتعاش Shrine
shuddering	مشمئز شدن ارتعاش Shrine
shudder	مشمئز شدن ارتعاش Shrine
quaver	لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
quavered	لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
quavering	لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
quavers	لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
warping	پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
endless knots	طرح گره بدون انتها [که حالتی از پیچش نخ را بصورت متقارن و ستاره ای شکل به نگاره می بخشد.]
bumblebees	تولید کننده ارتعاش صوتی نوسان ساز صوتی
bumblebee	تولید کننده ارتعاش صوتی نوسان ساز صوتی
rosette border	حاشیه گل و بوته [اینگونه حاشیه ها هم بوصرت کاملا متقارن با استفاده از گل های باز شده بزرگ و کوچک و هم بصورت پیچشی قسمت حاشیه را تزئین می کند.]
proportions	متناسب کردن متقارن کردن
proportion	متناسب کردن متقارن کردن
vibrator	ارتعاش کننده نوسان کننده
vibrators	ارتعاش کننده نوسان کننده
synesthesia	احساس سوزش یادرد در یک عضو بدن در اثروجود درد در عضو دیگر بدن احساس متقارن
Herati pattern	طرح هراتی [در این طرح گل ها در قالب شکل لوزی خود را نشان داده و تمامی متن فرش را در بر می گیرند. برگ ها از چهارسو به سمت خارج امتداد داده شده و با لوزی های مجاور خود متقارن می شوند.]

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com