English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
time preference ارجحیت زمانی
Other Matches
priority دارای ارجحیت ارجحیت پیام
priorities دارای ارجحیت ارجحیت پیام
air priorities committee کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
slices مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slice مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
uptime پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
message precedence ارجحیت ارسال پیام
prioritizes برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritized برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
ordinary پیام معمولی از نظر ارجحیت
prioritize برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritising برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritises برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritizing برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritised برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
ppm Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
interrupt تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupts تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupting تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
assembly 1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
parallelling آدرس و سیگنال وقفه را ارسال میکند که پس طبق ارجحیت وسیله توسط کامپیوتر قابل پردازش است
non maskable interrupt سیگنال وقفه با ارجحیت بالا که توسط نرم افزار یا دستورات دیگر قابل آسیب دیدن نیست
paralleling آدرس و سیگنال وقفه را ارسال میکند که پس طبق ارجحیت وسیله توسط کامپیوتر قابل پردازش است
paralleled آدرس و سیگنال وقفه را ارسال میکند که پس طبق ارجحیت وسیله توسط کامپیوتر قابل پردازش است
parallel آدرس و سیگنال وقفه را ارسال میکند که پس طبق ارجحیت وسیله توسط کامپیوتر قابل پردازش است
parallels آدرس و سیگنال وقفه را ارسال میکند که پس طبق ارجحیت وسیله توسط کامپیوتر قابل پردازش است
parallelled آدرس و سیگنال وقفه را ارسال میکند که پس طبق ارجحیت وسیله توسط کامپیوتر قابل پردازش است
time limits حد زمانی
time limit حد زمانی
simultaneeity هم زمانی
whilom یک زمانی
contemporaneousness هم زمانی
eternity بی زمانی
time sense حس زمانی
onetime یک زمانی
monomial یک زمانی
timeline خط زمانی
on <prep.> در [زمانی]
synchronization هم زمانی
sometime یک زمانی
eternities بی زمانی
synchrony هم زمانی
temporal زمانی
timetabling برنامه زمانی
time priority اولویت زمانی
time preference ترجیح زمانی
flashbacks وقفه زمانی
interval فاصله زمانی
timetables برنامه زمانی
yore در زمانی بسیاردور
time path مسیر زمانی
time priority تقدم زمانی
time series سریهای زمانی
temporal جسمانی زمانی
time score نمره زمانی
time schedule برنامه زمانی
schedule برنامه زمانی
scheduled برنامه زمانی
time error خطای زمانی
spatiotemporal فضایی و زمانی
time limit محدوده زمانی
time limit محدودیت زمانی
schedules برنامه زمانی
time quantum ذره زمانی
timetabled برنامه زمانی
flashback وقفه زمانی
throughput time اشتراک زمانی
time fuse ماسوره زمانی
time jitter اختلال زمانی
time flutter اختلال زمانی
time lag تاخیر زمانی
time fire تیر زمانی
time dilation پارادوکس زمانی
lapse فاصله زمانی
lapses فاصله زمانی
lapsing فاصله زمانی
time estimation براورد زمانی
time disorientation گم گشتگی زمانی
time division multiplexing تسهیم زمانی
time constant ثابت زمانی
time sharing اشتراک زمانی
time horizon افق زمانی
timetable برنامه زمانی
temporal maze ماز زمانی
time lags فاصله زمانی
temporal sign علامت زمانی
time lags تاخیر زمانی
time bar محدودیت زمانی
time base مبدا زمانی
time lag فاصله زمانی
time limits محدوده زمانی
time limits محدودیت زمانی
time scales مقیاس زمانی
time interval فاصله زمانی
time division multiplex تسهیم زمانی
mechanical time fuze ماسوره زمانی
times زمانی موقعی
continuous time با پیوستگی زمانی
vintage model الگوی زمانی
clock paradox پارادکس زمانی
unit of time واحد زمانی
time preference رجحان زمانی
discrete time با گسستگی زمانی
time frame چارچوب زمانی
When I came in زمانی که من تو آمدم
time زمانی موقعی
time scale مقیاس زمانی
in a short time در اندک زمانی
timed زمانی موقعی
time frames چارچوب زمانی
time pressure فشار زمانی
pressure of time فشار زمانی
lag تاخیر زمانی
lags تاخیر زمانی
lagged تاخیر زمانی
time yield تسلیم زمانی
time table جدول زمانی
timeline تسلسل زمانی
no longer نه بیشتر [زمانی]
time slice برش زمانی
timer switch کلید زمانی
time yield limit حد تسلیم زمانی
time study بررسی زمانی
timetrend روند زمانی
no longer نه دیگر [زمانی]
inductive time constant ثابت زمانی القا
aging سخت گردانی زمانی
synchronizes انطباق زمانی داشتن
time division multiplexing انتقال چندتایی زمانی
distributed lag توزیع فاصله زمانی
tdm تسهیم زمانی ultiplexing
chronological ترتیب زمانی وقوع
high burst تیر زمانی بالا
time average symmetry تقارن میانگین زمانی
chronological دارای ربط زمانی
monsoon باد وباران زمانی
monsoons باد وباران زمانی
synchronize انطباق زمانی داشتن
synchronising انطباق زمانی داشتن
time series analysis تحلیل سریهای زمانی
timing برنامه ریزی زمانی
time series data امار سریهای زمانی
capacitive time constant ثابت زمانی فرفیت
chronologic دارای ربط زمانی
o technique تحلیل عوامل زمانی
asynchronous time division multiplexing تسهیم زمانی ناهمگام
time sampling نمونه گیری زمانی
age hardening سخت گردانی زمانی
rate of time preference نرخ برتری زمانی
time slicing برش زمانی زدن
since he was in petticoats از زمانی که بچه بود
time slicing تقسیم بندی زمانی
vintage model الگوی مقطع زمانی
time lags فاصله زمانی مرده
synchronises انطباق زمانی داشتن
synchronised انطباق زمانی داشتن
input time constant ثابت زمانی اولیه
cross sectional data داده ها در یک مقطع زمانی
low time constant ثابت زمانی کوچک
time fire تیراندازی با گلوله زمانی
magnetic time relay رله زمانی مغناطیسی
serve time <idiom> زمانی رادرزندان بودن
cotidal دارای هم زمانی در طغیان اب
time lag فاصله زمانی مرده
greatuncle زمانی برابر 00852 سال
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
decision lag تاخیر زمانی در تصمیم گیری
marginal rate of time preference نرخ نهائی ترجیح زمانی
final رسیدن به انتهای یک دوره زمانی
age hardening susceptibility تقبل سخت گردانی زمانی
airburst ranging تنظیم تیر زمانی بالا
finals رسیدن به انتهای یک دوره زمانی
chronograph الت سنجش فواصل زمانی
social rate of time preference نرخ ترجیح زمانی اجتماعی
time utility بهره گیری از شرایط زمانی
time out of minds زمانی که کسی یاد ندارد
valve duration مدت زمانی که سوپاپ بازمیماند
time table جدول زمانی ورود و عزیمت
time constant of an exponential quantity ثابت زمانی یک کمیت نمایی
lap chart جدول زمانی برای هر دور
phase دوره زمانی اجرای برنامه
strain age harden سخت کردن کرنشی زمانی
phased دوره زمانی اجرای برنامه
strain age hardening سخت گردانی کرنشی زمانی
phases دوره زمانی اجرای برنامه
synchronous time division multiplexing تسهیم زمانی همگام یاهمزمان
transient خطای موقت که درمدت زمانی رخ میدهد
air hardening سخت گردانی زمانی در دمای معمولی
peaks زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
He was quite a fellow in his day. زمانی برای خودش آدمی بود
outages مدت زمانی که سیستم کار نمیکند
productive مدت زمانی که یک محصولی ساخته میشود
run duration مدت زمانی که برنامه اجرا میشود
peaking زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
peak زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
timed خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
mechanical time fuze ماسوره زمانی خودکار یا زمان مکانیکی
times خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com