Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (9 milliseconds)
English
Persian
off season
ارزان تر از معمول
Other Matches
in
معمول
in vogue
معمول
usage
معمول
going
معمول
usages
معمول
in-
معمول
usual
معمول
cheap
ارزان
jitney
ارزان
hand-me-downs
ارزان
hand-me-down
ارزان
penny a line
ارزان
hand me down
ارزان
cut rate
ارزان
cheaper
ارزان
micros
ارزان
inexpensive
ارزان
inexpensively
ارزان
low priced
ارزان
microcomputer
ارزان
cheapest
ارزان
micro
ارزان
by usage
یا معمول سابق
usu
مخفف معمول
as usual
مطابق معمول
to set in
معمول شدن
to be in f.
معمول بودن
undersized
کوچکتر از معمول
vogue
رسم معمول
After the usual courtesies.
پس از تعارفات معمول
To overstep the mark. To go too far.
از حد معمول گذراندن
eccentrically
بطورغیر معمول
in character
<idiom>
مثل معمول
enchorial
معمول متعارفی
out of the ordinary
غیر معمول
usual conditions
شرایط معمول
out of the common
غیر معمول
it is usual with him
معمول اوست
off the map
غیر معمول
normal
هنجار معمول
slow down
<idiom>
از حد معمول آرامتر
fashionably
مطابق معمول
consuetudinary
عادی معمول
practice
معمول به عادت
as usual
<idiom>
طبق معمول
cheap money
پول ارزان
gasper
سیگارت ارزان
look down
ارزان شدن
to look down
ارزان شدن
bargain
خرید ارزان
cheap labor
کار ارزان
cheapskate
ادم ارزان خر
brummagem
پست ارزان
red eye
ویسکی ارزان
penny gaff
نمایشگاه ارزان
dirt cheap
بسیار ارزان
jerry-built
ارزان بناشده
flivver
اتومبیل ارزان
jerry built
ارزان بناشده
to pull down
ارزان کردن
to sell off
ارزان فروختن
grotty
ارزان و کثیف
easy money
پول ارزان
gimcrack
بازیچه ارزان
doss-house
مسافرخانهی ارزان
doss-houses
مسافرخانهی ارزان
undersell
ارزان تر فروختن
introductions
معمول سازی ابداع
introduction
معمول سازی ابداع
gangling
بلند تراز حد معمول
intercolonial
معمول در میان مستعمرات
habitualness
معمول بودن معتادیت
such dresses are the vogue
اینجورلباسهامتداول معمول است
overslept
بیش از حد معمول خوابیدن
oversleep
بیش از حد معمول خوابیدن
price current
صورت نرخهای معمول
oversleeping
بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeps
بیش از حد معمول خوابیدن
institution
رسم معمول عرف
it is our usual p to
معمول ما این است که
quite the thing
مطابق بارسم معمول
it is unusually large
ازاندازه معمول بزرگتراست
flophouse
اطاق ارزان قیمت
flophouses
اطاق ارزان قیمت
gladstone
نوعی شراب ارزان
woodbind
سیگار برگ ارزان
hand me down
لباس ارزان ودوخته
hand-me-down
لباس ارزان ودوخته
gaff
تفریحگاه ارزان پیرمردپرحرف
penny a line
ارزان نویس بی مایه
hand-me-downs
لباس ارزان ودوخته
woodbine
سیگار برگ ارزان
retrograde
دوران در خلاف جهت معمول
cupola practice
روش معمول کوره کوپل
semidouble
دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
fair wear and tear
خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
international practice
طریقه معمول به بین المللی
skid row
محله مشروب فروشهای ارزان
ten cent store
فروشگاه دارای کالاهای ارزان
It is dirt cheap . It is a give - away .
مفت است ( بی نهایت ارزان )
good deal
<idiom>
قیمت ارزان باکیفیتی بالا
penny barber
دلاک ارزان یا دینار گیر
That is despised which is cheaply obtained.
<proverb>
ارزان یافته خوار است .
profit cannibalism
افراط در تخفیف و ارزان فروشی
gallery
جای ارزان اطاق نقاشی
cheap labor
نیروی کار ارزان قیمت
cheapened
ارزان شدن تحقیر کردن
barrelhouse
میکده ورقاصخانه ارزان قیمت
cheapening
ارزان شدن تحقیر کردن
cheapens
ارزان شدن تحقیر کردن
bargain
قرارداد معامله خرید ارزان
bargained
قرارداد معامله خرید ارزان
bargaining
قرارداد معامله خرید ارزان
bargains
قرارداد معامله خرید ارزان
galleries
جای ارزان اطاق نقاشی
cheapen
ارزان شدن تحقیر کردن
jerry build
با مصالح ارزان ساختمان کردن
calico
پارچههای پنبهای ارزان قیمت
five and ten
مغازه اجناس ارزان قیمت
executive course
زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
wide angle
دارای زاویه دید بیش از معمول
wide-angle
دارای زاویه دید بیش از معمول
substandard
زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی
unorthodox
دارای عقیده ناصحیح یا غیر معمول
short
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
shortest
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
executive length course
زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
shorter
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
sell off
ارزان فروختن فروش یکجا وارزان
wood bine
ویشه تاک جنگلی یکجورسیگار ارزان
wet year
سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
dry year
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
extra
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extra-
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extras
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
bow-pew
[نوعی نیمکت معمول در قرن هجدهم انگلیس و آمریکا]
characteristically
مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
characteristic
مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
fashionableness
توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
koalapad
صفحه دیجیتالی کننده ارزان برای ریزکامپیوترها
honky tonk
محل رقص یا کلوپ شبانه ارزان قیمت
leading articles
کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
datacom
امکان ارتباط دادهای مخابره ارزان قیمت
bargain hunter
کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
gutter man
دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
leading article
کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
mancipation
یکجورایین انتقال یاواگذاری که درازادکردن بردگان وکودکان معمول بود
gondola
نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
gondolas
نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
cylix
ابخوری پایه دار ودسته که درقدیم معمول بوده است
Is there an inexpensive restaurant around here?
آیا رستوران ارزان این اطراف پیدا میشود؟
Is there an inexpensive restaurant around here?
آیا رستوران ارزان این نزدیکی ها پیدا میشود؟
production run
اجرای یک برنامه اصلاح شده که بطور معمول اهدافش راباتمام می رساند
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours.
ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
flea markets
بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
flea market
بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
underdistance
روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
Advanced Technology Attachment
حالت معمول از واسط SCSI که تحت نام IDE هم شناخته شده است
jumble shop
دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
dump
بقیمت خیلی ارزان فروختن فرورفتن درخیالات واهی حالت مالخو لیایی
blue chip personal computer
IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
penny a liner
کسیکه مقالات ارزان برای روزنامه می فرستد و ازروی سطر شماری پول می گیرد
negligence
اهمال تفریط معیار ان در CL رفتارو دقتی است که یک فرد بافهم و شعور عادی در امورخود معمول می دارد
refresher
حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
bourgeois
<adj.>
از ویژگی های این طبقه متوسط، به طور معمول با اشاره به ارزشهای مادی ادراک شده و یا نگرش مرسوم
juke joint
رستوران کوچکی که خوراک ارزان داشته و نیز صفحات گرامافون را با انداختن پول دراسباب خودکار میزند
cross-in-square
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
addressing
استفاده از کلمه آدرس کوتاهتر از معمول تا عمل کشف آدرس سریع تر انجام شود
aniline
رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
coalition
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalitions
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
pc file iii
یک سیستم ارزان و همه منظوره برای مدیریت پایگاه داده که برای سهولت بکارگیری طراحی شده است
non-directional design
طرح فراگیر
[این نوع طرح در نقاط مختلف بافت دارای جذابیت خاص خود بوده و حالت تکراری فرش های معمول را ندارد.]
fall
ارزان شدن مرتد شدن
to give way
خراب شدن ارزان شدن
salachak
فرش محرابی یموتی
[این نوع بافت حالت معمول مستطیل شکل فرش را ندارد و قسمت بالای فرش شکل قوسی یا مثلثی دارد.]
styled
معمول کردن مد کردن
styles
معمول کردن مد کردن
styling
معمول کردن مد کردن
style
معمول کردن مد کردن
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
pictorial rug
قالیچه های تصویری
[قالیچه های پرتره]
[در اینگونه فرش ها نگاره های معمول فرش ها استفاده نمی شود و در آن از تصاویر انسان، حیوان، طبیعت، بناها و حوادث تاریخی بهره می گیرند. به آن نقش غلط نیز می گویند.]
upper memory
کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com