English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English Persian
keen set for doing anything ارزومند کردن کاری
Other Matches
keen set ارزومند
anxious ارزومند
solicitous ارزومند
appetent ارزومند
wishful ارزومند
solicitously ارزومند
aspirant ارزومند
aspirants ارزومند
wistful متوجه ارزومند
desirous ارزومند مشتاق
ambitious ارزومند نامجو
avid مشتاق ارزومند
hanker ارزومند چیزی بودن
hankered ارزومند چیزی بودن
hankers ارزومند چیزی بودن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
primming بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
tempering (metallurgy) بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
overpersuade کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
To do something slapdash. کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bumbled اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
whitewash سفید کاری کردن ماست مالی کردن
bumble اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
reforested مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
habitual way of doing anything کردن کاری
stucco گچ کاری کردن
recondition نو کاری کردن
reconditions نو کاری کردن
reconditioned نو کاری کردن
enforced مجبور کردن وادار کردن به کاری
gardens درخت کاری کردن باغبانی کردن
enforce مجبور کردن وادار کردن به کاری
gardened درخت کاری کردن باغبانی کردن
primed تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
messes :شلوغ کاری کردن الوده کردن
prime تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
engrave کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraved کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraves کنده کاری کردن در حکاکی کردن
garden درخت کاری کردن باغبانی کردن
enforces مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforcing مجبور کردن وادار کردن به کاری
mess :شلوغ کاری کردن الوده کردن
primes تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
shyster دغل کاری کردن
to start out to do something قصد کاری را کردن
splay منبت کاری کردن
go near to do something تقریبا کاری را کردن
enamel مینا کاری کردن
granulate چکش کاری کردن
spackle بتونه کاری کردن
to brush over دست کاری کردن
flourishes زینت کاری کردن
flourished زینت کاری کردن
To do something on purpose ( deliberately ). از قصد کاری را کردن
manipulation دست کاری کردن
splayed منبت کاری کردن
hammers چکش کاری کردن
plaster گچ کاری کردن اندود
plasters گچ کاری کردن اندود
rodeo سوار کاری کردن
stick with <idiom> دنبال کردن کاری
rodeos سوار کاری کردن
purfle منبت کاری کردن
splays منبت کاری کردن
contract مقاطعه کاری کردن
splaying منبت کاری کردن
To perform a feat. شیرین کاری کردن
mind to do a thing متمایل کردن به کاری
keen set for doing anything مشتاق کردن کاری
flourish زینت کاری کردن
carved کنده کاری کردن
inlays خاتم کاری کردن
inlaying خاتم کاری کردن
inlay خاتم کاری کردن
lubrication روغن کاری کردن
stunts شیرین کاری کردن
hammered چکش کاری کردن
hammer چکش کاری کردن
stunting شیرین کاری کردن
carvings کنده کاری کردن
stunt شیرین کاری کردن
carves کنده کاری کردن
carve کنده کاری کردن
to touch up دست کاری کردن
refashion دست کاری کردن
to intervene in an affair در کاری مداخله کردن
blackjack مجبوربانجام کاری کردن
adventurism اقدام به کاری کردن
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution . محکم کاری کردن
the proper time to do a thing برای کردن کاری
calker بتونه کاری کردن
p in power to do something عدم نیروبرای کردن کاری
prone to do something آماده برای کردن کاری
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
to take trouble to do anything زحمت کردن کاری را بخوددادن
to persuade somebody of something کسی را متقاعد به کاری کردن
on your own خودم تنهایی [کاری را کردن]
limes با اهک کاری سفید کردن
to run the show در کاری اختیار داری کردن
lime با اهک کاری سفید کردن
to omit doing a thing از کاری فروگذار یا غفلت کردن
bossing برجسته کاری ریاست کردن بر
bosses برجسته کاری ریاست کردن بر
bossed برجسته کاری ریاست کردن بر
to keep regular hours هر کاری را درساعت معین کردن
boss برجسته کاری ریاست کردن بر
job ایوب مقاطعه کاری کردن
jobs ایوب مقاطعه کاری کردن
serviced ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
systematization اسلوبی کردن همست کاری
give someone a hand <idiom> با کاری به کسی کمک کردن
end up <idiom> پایان ،بلاخره کاری کردن
the right way to do a thing صحیح برای کردن کاری
lift a finger (hand) <idiom> کاری بکن ،کمک کردن
To do something in a pique . از روی لج ولجبازی کاری را کردن
step in مداخله بیجا در کاری کردن
to egg [on] تحریک [به کاری ناعاقلانه] کردن
To come to blows with someone . با کسی کتک کاری کردن
to have a finger in every pie درهمه کاری دخالت کردن
service ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
walk out کاری راناگهان ترک کردن
back to the drawing board <idiom> کاری را از اول شروع کردن
to incite somebody to something کسی را به کاری تحریک کردن
glid تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
filleted تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
filleting تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
fillets تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
to invite somebody to do something از کسی تقاضا انجام کاری را کردن
get after someone <idiom> مجبور کردن شخص درانجام کاری
trick someone into doing somethings با حیله کسی را وادار به کاری کردن
fillet تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
to goad somebody doing something کسی را به انجام کاری تحریک کردن
to goad somebody into something کسی را به انجام کاری تحریک کردن
to work by candle light شب کاری کردن دود چراغ خوردن
afterthought چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
see to (something) <idiom> شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
overselling بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
forces مجبور کردن کسی به انجام کاری
to engage in something [in doing] something خود را به چیزی [کاری] مشغول کردن
to seek a position جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
specializing ویژه کاری کردن متخصص شدن
oversells بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
oversold بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
force مجبور کردن کسی به انجام کاری
specialising ویژه کاری کردن متخصص شدن
filet تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
specialize ویژه کاری کردن متخصص شدن
specializes ویژه کاری کردن متخصص شدن
to pair off جفت کردن [برای کاری یا در جشنی]
oversell بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
to get cracking شروع کردن [به کاری] [اصطلاح روزمره]
It wI'll boomerang. کاری را بر حسب شوخی وتفریح کردن
To settle the issue one way or the other. تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
to empower somebody to do something کسی را برای کاری مخیر کردن
specialises ویژه کاری کردن متخصص شدن
forcing مجبور کردن کسی به انجام کاری
to tie into something [ American E] با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
slush down روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
to make an effort to do something تلاش کردن برای انجام دادن کاری
to enjoin somebody from doing something [American E] منع کردن کسی از انجام کاری [حقوق]
to beat about the bush سر راست حرف نزدن بطورغیرمستقیم کاری را کردن
to try hard to do something تقلا کردن برای انجام دادن کاری
twist one's arm <idiom> مجبور کردن شخص برای انجام کاری
rat out on <idiom> مجبور کردن شخص به کاری که دوست نداد
to grudge to do a thing بواسطه لجاجت ازکردن کاری دریغ کردن
cover one's tracks <idiom> پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
handing کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
hand کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
to pause [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
to prove oneself نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
egg (someone) on <idiom> خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
To sell at coast price . مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
afterthoughts فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
go in for <idiom> شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
talk into <idiom> موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
To do something prefunctorily. برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
misprision گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
drilling pattern نمونه مته کاری الگوی مته کاری
redliner خصوصیتی در گروه کاری یا نرم افزای کلمه پرداز که امکان رنگی کردن نوشتار متن در جاهای مختلف میدهد
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
mode روش انجام کاری : روش عمل کردن کامپیوتر
modes روش انجام کاری : روش عمل کردن کامپیوتر
to pair off دو نفر دو نفر کردن [برای کاری یا در جشنی]
oil روغن کاری کردن روغن ساختن
oils روغن کاری کردن روغن ساختن
oiling روغن کاری کردن روغن ساختن
plumbery سرب کاری کارخانه سرب کاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com