Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English
Persian
to p for
ارزو یا اشتیاق چیزی راداشتن
Other Matches
aspired
ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspires
ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspiring
ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspire
ارزو کردن اشتیاق داشتن
endured
طاقت چیزی راداشتن
endure
طاقت چیزی راداشتن
endures
طاقت چیزی راداشتن
hunger for
اشتیاق به چیزی
forbidden fruits
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruit
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
rushing
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rush
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
ideals
ارزو
wishing
ارزو
appetence or tency
ارزو
orexis
ارزو
ideal
ارزو
aspiration
اه ارزو
aspirations
اه ارزو
appetency
ارزو
appetence
ارزو
desideration
ارزو
one's heart'st d.
ارزو
will less
بی ارزو
object of d.
ارزو
wills
خواهش ارزو
appetites
اشتها ارزو
desiderate
ارزو کردن
craved
ارزو کردن
pantingly
ارزو کنان
wishes
ارزو خواهش
cravings
ارزو کردن
craves
ارزو کردن
appetite
اشتها ارزو
wishes
ارزو کردن
willed
خواهش ارزو
will
خواهش ارزو
optatively
بطور ارزو
yearns
ارزو کردن
yearned
ارزو کردن
yearn
ارزو کردن
crave
ارزو کردن
wish
ارزو خواهش
wished
ارزو خواهش
wish
ارزو کردن
wished
ارزو کردن
desire
میل ارزو
desires
ارزو کردن
desires
میل ارزو
desiring
ارزو کردن
desiring
میل ارزو
aspirer
ارزو کننده
aspire
ارزو داشتن
desire
ارزو کردن
aspires
ارزو داشتن
aspiring
ارزو داشتن
wisher
ارزو کننده
aspired
ارزو داشتن
ambition
ارزو جاه طلب بودن
ambitions
ارزو جاه طلب بودن
ideally
مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
the optative mood
صیغه تمنی یا ارزو یا دعا
i wish you would go
بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
raring
پر از اشتیاق
hunger
اشتیاق
enthusiasms
اشتیاق
enthusiasm
اشتیاق
wistfulness
اشتیاق
lackadaisical
بی اشتیاق
lukewarm
بی اشتیاق
anxiousness
اشتیاق
appetence
اشتیاق
appetency
اشتیاق
appetites
اشتیاق
hankerings
اشتیاق
hankering
اشتیاق
hungering
اشتیاق
hungered
اشتیاق
eagerness
اشتیاق
hungers
اشتیاق
longings
اشتیاق
avidity
اشتیاق
longing
اشتیاق
appetite
اشتیاق
aspirations
اشتیاق
aspiration
اشتیاق
long
:اشتیاق داشتن
longs
:اشتیاق داشتن
long-
:اشتیاق داشتن
craved
اشتیاق داشتن
heat
اشتیاق وهله
crave
اشتیاق داشتن
breathlessly
با نهایت اشتیاق
craves
اشتیاق داشتن
enthusiasm
وجدوسرور اشتیاق
longest
:اشتیاق داشتن
cravings
اشتیاق داشتن
hankers
اشتیاق داشتن
enthusiasms
وجدوسرور اشتیاق
longer
:اشتیاق داشتن
heats
اشتیاق وهله
longed
:اشتیاق داشتن
hanker
اشتیاق داشتن
to be thirsty
اشتیاق داشتن
snap up
<idiom>
با اشتیاق گرفتن
hungering
اشتیاق داشتن
hunger
اشتیاق داشتن
anxiety
اشتیاق نگرانی
anxieties
اشتیاق نگرانی
thirst
اشتیاق داشتن
thirst
ارزومندی اشتیاق
hungered
اشتیاق داشتن
keenness
اشتیاق ارزومندی
desirability
درجه اشتیاق
hankered
اشتیاق داشتن
hungers
اشتیاق داشتن
set-tos
با اشتیاق شروع کردن
set-to
با اشتیاق شروع کردن
set to
با اشتیاق شروع کردن
to yearn to
بکسی اشتیاق داشتن
kleptomania
میل و اشتیاق به دزدی
to groan for anything
اشتیاق یا ارزوی چیزیراداشتن
forwardness
اشتیاق شتاب زدگی
solicitude
اشتیاق دقت زیاد
appetence or tency
اشتیاق خواهش طبیعی
yearns
اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearned
اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearn
اشتیاق داشتن مشتاق بودن
languishing
باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
languishes
باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
languish
باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
languished
باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن
passion
اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
Hypergraphia
[حالتی رفتاری مشخص شده با اشتیاق شدید برای نوشتن]
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
fervour
حرارت شدید اشتیاق شدید
fervor
حرارت شدید اشتیاق شدید
changed
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence
[around / between something]
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
fence
[around / between something]
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
change
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
screw up
<idiom>
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to wish for something
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com