Dictiornary-Farsi | ارزیدن تمام شدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
cost	ارزیدن تمام شدن


Other Matches

cost	ارزیدن هزینه
lie in	در بستر زایمان بودن ارزیدن
lie-in	در بستر زایمان بودن ارزیدن
beta software	نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminated	تمام شدن تمام کردن
terminates	تمام شدن تمام کردن
terminate	تمام شدن تمام کردن
adobe type manager	استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster	سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
lapped	یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap	یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy	اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
full track	تمام شنی خودرو تمام شنی
panorama	تمام نما اینه تمام نما
panoramas	تمام نما اینه تمام نما
full length	تمام قد
full	تمام
whole	تمام
all night	در تمام شب
fullest	تمام
through	تمام
completing	تمام
It's over.	تمام شد.
off	تمام
thorough	تمام
full-face	تمام رخ
full face	تمام رخ
thru	تمام
rounded	پر تمام
completes	تمام
completed	تمام
entire	تمام
yame	تمام
it is all up	تمام شد
out-and-out	تمام
out and out	تمام
lion's share	تمام
incomplete	نا تمام
whole length	تمام قد
complete	تمام
full-length	تمام قد
the whole world	تمام دنیا
thru	تمام شده
the game is up	بازی تمام شد
thoro	کامل تمام
out-	در بیرون تمام
rounded	تمام شده
out	در بیرون تمام
all day long <idiom>	تمام روز
inchoate	نیمه تمام
passes	تمام شدن
fuller	کامل تر تمام تر
full-scale	تمام عیار
completive	تمام کننده
the full of the moon	ماه تمام
wrap up	تمام شدن
an a fact	تمام شده
all out	باشدت تمام
get (something) over with <idiom>	تمام کردن
give out <idiom>	تمام شده
go through with <idiom>	تمام کردن
all risks	تمام خطرات
all this	تمام اینها
all d.	در تمام روز
by all means	با تمام وسائل
goes	تمام شدن
defunct	تمام شده
outed	در بیرون تمام
short measure full measure	پیمانه تمام
passed	تمام شدن
thoroughgoing	تمام وکمال
full orbed	تمام روشن
go	تمام شدن
sterling	تمام عیار
ammo zero	مهمات تمام
spring-clean	تمام وکمالتمیزکردن
to see through	تمام کردن
lie-in	تمام شدن
lie in	تمام شدن
to eat up	تمام کردن
fulfils	تمام کردن
fulfills	تمام کردن
fulfilling	تمام کردن
fulfilled	تمام کردن
fulfil	تمام کردن
to see out	تمام کردن
use up	تمام کردن
through	تمام شده
A whole week	یک هفته تمام
full-page	تمام صفحه
par excellence	به تمام معنی
dyed-in-the-wool	تمام عیار
dyed-in-the-wool	به تمام معنی
dyed-in-the-wool	تمام و کمال
yearlong	یکسال تمام
yean round	در تمام سال
full-time	تمام وقت
whole hog	تمام راه
full	تمام تکمیل
full	تمام قدرت
to finish off	تمام کردن
to fill out	تمام کردن
integrate	تمام کردن
to draw to an end	تمام شدن
main	بزرگ تمام
main	مهم تمام
to blow over	تمام شدن
to run away with	تمام کردن
three whole years	سه سال تمام
thorough going	تمام وکمال
unfinished	تمام نشده
due	تمام شده
fullest	تمام تکمیل
fullest	تمام قدرت
integrating	تمام کردن
integrates	تمام کردن
attains	تمام کردن
attaining	تمام کردن
attained	تمام کردن
attain	تمام کردن
peter	تمام شدن
exhaustible	تمام شدنی
thoro	تمام وکمال
full-blown	تمام کامل
all-	: همه تمام
forth	تمام کردن
finishing	تمام کاری
finished	تمام شده
integral	کامل تمام
full subtractor	تمام کاهشگر
full time	تمام روز
full tracked	تمام شنی
full tracked	تمام زنجیر
full screen	تمام صفحه
full-blown	تمام شگفته
full automatic	تمام اتوماتیک
full blown	تمام شکفته
full blown	تمام کامل
full duplex	تمام دو رشتهای
full moon	ماه تمام
full mouthed	تمام دندان
full pay	حقوق تمام
full pay	مواجب تمام
full scale	تمام عیار
body and soul <idiom>	با تمام وجود
full view	نمای تمام رخ
full wave	تمام موج
holosymmetric	تمام وجه
in full	تمام وکمال
in full fig	درلباس تمام
best of both worlds <idiom>	تمام مزایا
all	: همه تمام
payment in full	پرداخت تمام
unfailing	تمام نشدنی
wholly	تمام وکمال
over with	تمام شده
holohedron	تمام وجهی
holohedral	تمام وجه
full word	تمام کلمه
fullmouthed	تمام دندان
fullword	تمام کلمه
fully automatic	تمام اتوماتیک
fully automatic machine	تمام اتومات
get through	تمام کردن
give out	تمام شدن
processor	تمام کننده
hade	شیب تمام
he is fifty	تمام دارد
mast high	تمام افراشته
exhausted	تمام شده
fiddle away	تمام کردن
pukka	تمام عیار
cosecant	قطرفل تمام
f. sixmiles	6میل تمام
f. and fell	تمام بودن
run out of	تمام کردن
end of mission	ماموریت تمام
consumptible	تمام شدنی
round d.	دوجین تمام
finisher	تمام کننده
cosine	جیب تمام
pucka	تمام عیار
cosines	جیب تمام
fulfill	تمام کردن
pass	تمام شدن
consummative	تمام کننده
depletable	تمام شدنی
full adder	تمام افزایشگر
rounds complete	تیر تمام شد
two way rectification	یکسوسازی تمام موج
porkpie hat	کلاه تمام لبه
high relief	نقش تمام برجسته
tutti	برای تمام صداهاوسازها
total consumption burner	مشعل تمام مصرف کن
rounds complete	فرمان تیر تمام
quadruplex telephony	تلگراف تمام جهتی
rack rent	اجازه تمام سال
hip and thigh	یکسره تمام عیار
spectrum of war	جنگ در تمام زمینه ها
i paid dear for it	برای من گران تمام شد

cost

ارزیدن تمام شدن