Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
uncurtailed bars
ارماتور بدون تقلیل مقطع
Other Matches
plain concrete
بتن بدون ارماتور
diffuser area ratio
نسبت سطح مقطع خروجی به سطح مقطع ورودی یک دیفیوژر
armature
ارماتور
reinforcement
ارماتور
geometrical percentage
درصد هندسی که عبارتست ازخارج قسمت سطح مقطع فولاد به سطح مقطع بتن دریک قطعه بتن مسلح ضرب درصد
continuous reinforcecement
ارماتور ممتد
suspension reinforcement
ارماتور معلق
binding reiforcement
ارماتور دورپیچی
longitudinal reinforcement
ارماتور طولی
transverse reinforcement
ارماتور عرضی
mesh reinforcement
ارماتور مشبک فلزی
reinforced grillage
ارماتور مشبک فلزی
orthogonal mesh reinforcement
شبکه ارماتور عمود برهم
concrete steel
سلاح یا میله فولادی بتن ارماتور
reductional
تقلیل
reductions
تقلیل
cut back
تقلیل
diminution
تقلیل
reduction
تقلیل
reduce
تقلیل دادن
reducible
تقلیل پذیر
reduce
تقلیل یافتن
reduces
تقلیل دادن
reduces
تقلیل یافتن
depletable
تقلیل یافتنی
depopulation
تقلیل نفوس
cut back
تقلیل دادن
diminishes
تقلیل یافتن
reducer
تقلیل دهنده
data reduction
تقلیل داده ها
deflation
تقلیل قیمتها
deceleration lane
خط تقلیل سرعت
diminish
تقلیل یافتن
lessens
تقلیل یافتن
depauperate
تقلیل یافته
weakening
تقلیل دادن
reductive
تقلیل دهنده
reduction of armamentes
تقلیل تسلیحات
cuts
تقلیل دادن
reducing
تقلیل یافتن
reducing
تقلیل دادن
weaken
تقلیل دادن
weakened
تقلیل دادن
weakens
تقلیل دادن
reduction ratio
ضریب تقلیل
lessening
تقلیل یافتن
reduction coefficient
ضریب تقلیل
lessened
تقلیل یافتن
depletion
رگ زنی تقلیل
monetary contraction
تقلیل پول
cut
تقلیل دادن
lessen
تقلیل یافتن
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
irreducible
غیر قابل تقلیل
single reduction
تقلیل سرعت تکی
reduction of capital
تقلیل سرمایه شرکت
scrimp
نحیف تقلیل دادن
partial reduction coefficient
ضریب تقلیل جزئی
depletion
تقلیل درامد ملی
deflation
تقلیل میزان پول
depleting
تقلیل درامد ملی
depletes
تقلیل درامد ملی
depleted
تقلیل درامد ملی
deplete
تقلیل درامد ملی
diminished
[قوس تقلیل یافته]
reduced form
فرم تقلیل یافته
diminished
: تقلیل یافته کاسته
cross section
مقطع
segments
مقطع
segment
مقطع
profiled
مقطع
profiling
مقطع
cutting
مقطع
sections
مقطع
tablature
مقطع
section
مقطع
profile
مقطع
profiles
مقطع
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
lessen
کمتر کردن تقلیل دادن
attenuate
تقلیل دادن دقیق شدن
lessening
کمتر کردن تقلیل دادن
cut down
خلاصه کردن تقلیل دادن
lessened
کمتر کردن تقلیل دادن
cost reduction
تقلیل قیمت تمام شده
reductase
دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
attenuating
تقلیل دادن دقیق شدن
attenuates
تقلیل دادن دقیق شدن
attenuated
تقلیل دادن دقیق شدن
lessens
کمتر کردن تقلیل دادن
hypothermal
وابسته به تقلیل درجه حرارت
cost saving
درامد حاصل از تقلیل هزینه
diminishing utility
قانون تقلیل تمایل به مصرف
half section
نیم مقطع
cross section
سطح مقطع
rectangular section
مقطع مستطیلی
oblique section
مقطع مایل
necking
تنگی مقطع
cross reaction
سطح مقطع
cross section area
سطح مقطع
cross section
مقطع عرضی
lobule
مقطع کوچک
circular cross section
مقطع گرد
oblique section
مقطع اریب
conic section
مقطع مخروطی
coil section
مقطع بوبین
transverse section
مقطع عرضی
profiling
مقطع عرضی
profiles
مقطع عرضی
profiled
مقطع عرضی
profile
مقطع عرضی
sectional area
سطح مقطع
root section
مقطع ریشه
compact section
مقطع فشرده
structural section
مقطع سازهای
trough section
مقطع ناودانی
areas
سطح مقطع
transition section
مقطع تبدیل
absorption cross section
مقطع جذب
area
سطح مقطع
soil profile
مقطع خاک
aerofoil
مقطع ایرودینامیکی
airfoil
مقطع ایرودینامیکی
disrate
پست کردن تقلیل رتبه دادن
inelastic cross section
مقطع برخورد ناکشسان
cross sectional area
سطح مقطع عرضی
box spar
تیرکهای با مقطع مربع
total effective collision cross section
سطح مقطع موثر کل
vintage model
الگوی مقطع زمانی
work surfaces
سطح مقطع اصلی
intermediate frequency section
مقطع فرکانس میانی
cross section
سطح مقطع عرضی
work surface
سطح مقطع اصلی
cross sectional data
داده ها در یک مقطع زمانی
egg shaped section
مقطع تخم مرغی
box section
مقطع قوسی سکل
cross section
سطح مقطع موثر
interrupted quick flashing light
چشمک زن تند مقطع
transection
برش یا مقطع عرضی
horseshoe shaped section
مقطع نعل اسبی
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
effective collision cross section
سطح مقطع برخورد موثر
form grind
سنگ زدن در مقطع طولی
winding crodd section
سطح مقطع سیم پیچی
syllabify
تقسیم به هجای مقطع کردن
flumming
تنگ کردن مقطع جریان اب
blade station
موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
cross section
نیمرخ پهنا مقطع موثر
podite
مقطع با بند پای بندپایان
con di nozzle
نازل موتورجت با مقطع همگرا
rhombus wing
بالی با سطح مقطع متقارن
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
haplosis
تقلیل تعدادکروموزوم ها درنتیجه تقسیم بدو سلول منفرد
standard egg section
مقطع تخم مرغی شکل معمولی
syllabary
جدول راهنمای تلفظ هجاهای مقطع کلمات
three square
سوهان اهنگری دارای مقطع مثلث شکل
economic section
انتخاب سطح مقطع مناسب ازنظر اقتصادی
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
laborsaving
تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
betterment
خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
parallel aerofoil
ایرفویلی که سطح مقطع ان درتمام طول ان ثابت باشد
poiseuille flow
جریان خطی ناروان درلولهای با سطح مقطع دایرهای
hachures
خطوط مقطع کوتاه برای سایه زدن بعکس
moduler ratio
نسبت مدول الاستیسیته ارماتور به مدول الاستیسیته بتن
design strength
مقاومتی که در محاسبات مورداستفاگه قرار میگیرد و برابراست با مقاومت مشخصه تقسیم بر ضریب تقلیل
mandrel
جسم مرکزی معمولا با مقطع دایرهای که قطعه لولهای یاقسمت مادگی دور ان شکل میگردد
venturi
کانال یامجرایی برای جریان سیال که در گلوگاه کمترین سطح مقطع را داشته و سپس مجدداافزایش می یابد
diminishing utility
اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
barn
واحد سطح برای اندازه گیری سطح مقطع هسته اتم ها
barns
واحد سطح برای اندازه گیری سطح مقطع هسته اتم ها
lobation
قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته
stock watering
سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
data reduction
تقلیل داده ها کاهش داده ها
variable area nozzle
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
recoilless
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
contraction ratio
نسبت مساحت سطح مقطع بیشنه تونل باد مادون صوت به مساحت سطح مقطعی که کار انجام میدهد
syllables
جزء کلمه مقطع کلمه
profile drag
پسای مقطع پسای نیمرخ
syllable
جزء کلمه مقطع کلمه
inoperculate
بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
iron law of wage
قانون مفرغ دستمزدها براساس این نظریه که بوسیله مالتوس ارائه شده نرخ بالای زاد و ولد عرضه نیروی کار را در سطحی بالاتر از تقاضا و فرفیت تولیدی جامعه قرار داده و لذادستمزدها بسطح کاهش معیشت تقلیل میابد
at this age
[در این مقطع سنی]
[در این سنین]
[در این سن]
wanting
بدون
ex
بدون
undoubted
بدون شک
doubtlessly
بدون شک
acheilous
بدون لب
goalless
بدون گل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com