English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
disincorporate ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
Other Matches
he has the p of forgiving بخشیدن ازامتیازات وحقوق ویژه اوست
it is his p to forgive بخشیدن ازامتیازات وحقوق ویژه اوست
exclude محروم کردن
excludes محروم کردن
cut off محروم کردن
depriving محروم کردن
strip محروم کردن از
dis- محروم کردن
deprive محروم کردن
deprives محروم کردن
abdicated محروم کردن
bereave محروم کردن
abdicating محروم کردن
to cut off محروم کردن
abdicates محروم کردن
devest محروم کردن
abdicate محروم کردن
lock out تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
aristocracies حکومت اشراف که اشرافیت ایشان ممکن است ازامتیازات مالی یا نظامی یااجتماعی و تربیتی خاص باشد
aristocracy حکومت اشراف که اشرافیت ایشان ممکن است ازامتیازات مالی یا نظامی یااجتماعی و تربیتی خاص باشد
rattening محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
disbarment محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
To tantalize someone . To keep someoneguessing . دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
dispossessing محروم کردن دورکردن
dispossessed محروم کردن دورکردن
dispossesses محروم کردن دورکردن
dispossess از تصرف محروم کردن
dispossess محروم کردن دورکردن
dispossessing از تصرف محروم کردن
unsight از دیدن محروم کردن
disinherits از ارث محروم کردن
dispossesses از تصرف محروم کردن
unvoice محروم از صدا کردن
cut off with a shilling از ارث محروم کردن
disinherit از ارث محروم کردن
disinheriting از ارث محروم کردن
dispossessed از تصرف محروم کردن
incorporate جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporating جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporates جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
mayhen ازوسیله دفاع محروم کردن
unseats محروم کردن نماینده از کرسی
unseating محروم کردن نماینده از کرسی
To cut somebody out of a wI'll. کسی را از ارث محروم کردن
unsex از خواص جنسی محروم کردن
ostracising از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracises از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracism محروم کردن از حقوق اجتماعی
disestablish کلیسا را از ازادی محروم کردن
unseated محروم کردن نماینده از کرسی
disestablished کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishes کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishing کلیسا را از ازادی محروم کردن
unseat محروم کردن نماینده از کرسی
ostracize از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracised از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracized از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes از حقوق اجتماعی محروم کردن
disbar از شغل وکالت محروم کردن
disendow از عطیه محروم کردن نبخشیدن
ostracizing از حقوق اجتماعی محروم کردن
disfranchise از حق رای یا انتخاب محروم کردن
deprive the heirs of inheritance وراث را از ارث محروم کردن
attaint مقصر دانستن محروم کردن
ostracising ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
declass کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
ostracized ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
dispossess ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessing ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
tantalised وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalizes وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
incorporate شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporates شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporating شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
cut off قطع کردن محروم کردن
interdict قدغن کردن محروم کردن
divested محروم کردن عاری کردن
curtails محروم کردن قطع کردن
evacuate ترک کردن محروم کردن
curtailing محروم کردن قطع کردن
divests محروم کردن عاری کردن
depriving محروم کردن معزول کردن
deprive محروم کردن معزول کردن
foreclosing محروم کردن سلب کردن
geld بی تخمدان کردن محروم کردن
evacuating ترک کردن محروم کردن
foreclose محروم کردن سلب کردن
foreclosed محروم کردن سلب کردن
forecloses محروم کردن سلب کردن
evacuates ترک کردن محروم کردن
curtailed محروم کردن قطع کردن
curtail محروم کردن قطع کردن
deprives محروم کردن معزول کردن
disappoint ناکام کردن محروم کردن
disappoints ناکام کردن محروم کردن
evacuated ترک کردن محروم کردن
divest محروم کردن عاری کردن
divesting محروم کردن عاری کردن
theft بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
denationalized از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalised از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
judge advocate general رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
class b allotment کسورات سهمیه قرضه حقوقی کسورات سهام قرضه حقوقی
sans محروم از
disadvantaged محروم
blighted محروم
cold turkey محروم
deprived محروم
bereaved محروم
lower class طبقه محروم
subclass طبقه محروم
have not nations ملل محروم
to be defected محروم شدن
choiceless محروم از حق انتخاب
exclusion محروم سازی
underclass طبقه محروم
disinherited محروم ازارث
deprivable محروم کردنی
excludable محروم کردنی
disadvantaged children کودکان محروم
underclass طبقهی محروم
jural حقوقی
juridical حقوقی
legal حقوقی
de jure حقوقی
soundex code کد حقوقی
inalienable محروم نشدنی لایتجزا
dispossessor ازتصرف محروم کننده
estopel امرخاصی محروم شود
unhouseled محروم از عشاء ربانی
disseisin محروم شدگی ازتصرف
jurisprudence علم حقوقی
legal committee کمیته حقوقی
juridical person شخص حقوقی
corporate body شخص حقوقی
jeopardy گرفتاری حقوقی
legal personality شخصیت حقوقی
legal entity شخص حقوقی
legal department اداره حقوقی
legal fiction تصور حقوقی
legal person شخص حقوقی
legal advisor مشاور حقوقی
civil proceedings اقدامات حقوقی
legal responsibility مسئوولیت حقوقی
legal adviser مشاور حقوقی
juridical personality شخصیت حقوقی
soundex code کد حقوقی پرسنلی
law agent نماینده حقوقی
pay grade ضریب حقوقی
juridically از لحاظ حقوقی
civil داخلی حقوقی
commentary تفسیر حقوقی
commentaries تفسیر حقوقی
solicitors مشاور حقوقی
solicitor مشاور حقوقی
legal مشروع حقوقی
law term اصطلاح حقوقی
juristically از لحاظ حقوقی
artificial persons اشخاص حقوقی
Legal Advisor مشاور حقوقی
legal counsel مشاور حقوقی
pay voucher سند حقوقی
medicolegal پزشکی- حقوقی
pay voucher حواله حقوقی
privations محروم سازی تعلیق مقام
dehumanize از خصائص انسانی محروم شدن
privation محروم سازی تعلیق مقام
To be deprived of something . از چیزی محروم شدن ( ماندن )
dehumanizes از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanising از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanises از خصائص انسانی محروم شدن
underprivileged محروم از مزایای اجتماعی واقتصادی
dehumanised از خصائص انسانی محروم شدن
infamous محروم از حقوق مدنی ترذیلی
dehumanized از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizing از خصائص انسانی محروم شدن
law enforcement اجرای قوانین [حقوقی]
The formalities of judicial process. تشریفات حقوقی وقضایی
lawyer مشاور حقوقی حقوقدان
jurisconsult فقیه مشاور حقوقی
punishable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
penal <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
isonomy تساوی سیاسی و حقوقی
penal <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com