Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 40 (4 milliseconds)
English	Persian
pay off <idiom>	ازبدیها خلاص شدن
Other Matches
neutral position	وضعیت خنثی یا خلاص حالت خلاص یا بی باری
neutral	خلاص
disengagement	خلاص
disengaging	خلاص کردن
declutch	خلاص کردن
extricable	خلاص شدنی
feathering	خلاص کردن
to quit oneself of	خلاص شدن از
to make away	خلاص شدن از
to get rid of	خلاص شدن از
to extricate oneself	خلاص شدن
disengages	خلاص کردن
disengage	خلاص کردن
relief	خلاص کردن
relieve	خلاص کردن
relieves	خلاص کردن
relieving	خلاص کردن
relief valve	شیر خلاص
get rid of something <idiom>	شر چیزی خلاص شدن
shake off (an illness) <idiom>	از شر چیزی خلاص شدن
To get rid of someone. To see the back of someone.	از شر کسی خلاص شدن
off one's hands <idiom>	از شر چیزی خلاص شدن
running free	خلاص کار کردن
rids	رهانیدن از خلاص کردن
freewheels	بادندن خلاص رفتن
rid	رهانیدن از خلاص کردن
ridding	رهانیدن از خلاص کردن
freewheel	بادندن خلاص رفتن
junk	خلاص شدن از یک فایل
freewheel clutch	کلاج در حالت خلاص
disembarrass	از گرفتاری خلاص کردن
prossure relief valve	شیر خلاص فشار
freewheeled	بادندن خلاص رفتن
eradicating	از بین بردن خلاص شدن از
to get rid of any one	از دست کسی خلاص شدن
swear out	با قسم از گیر چیزی خلاص شدن
work off	از شر چیزی خلاص شدن بفروش رساندن
pay off	با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
cabin pressurization safety valve	شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com