Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (7 milliseconds)
English
Persian
he partook of fare
ازخوراک ما خورد
Other Matches
to be off ones feed
ازخوراک
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything.
او
[زن]
گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او
[زن]
کلا همه چیز می خورد.
to say grace
دعای سپاسگزاری کردن پیش ازخوراک یاپس ازان
He had a nast fall.
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
feeds
خورد
feed
خورد
engagement
زد و خورد
engagements
زد و خورد
prize fighting
زد و خورد
passage of arms
زد و خورد
encounter
زد و خورد
feedback
پس خورد
punch-ups
زد و خورد
encountered
زد و خورد
encounters
زد و خورد
encountering
زد و خورد
ate
خورد
punch-up
زد و خورد
passage at arms
زدو خورد
parallel feed
خورد موازی
self absorbed
در خورد فرورفته
misfeed
سوء خورد
melec
زدو خورد
pin feed
خورد سنجاقی
to sinister in
خورد رفتن
waterline
خط بر خورد اب باکشتی
to rub a thing in
چیزیرا خورد
eating
خورد و خوراک
the timber warped
تیرپیچ خورد
in-fighting
زد و خورد از فاصلهی کم
squish
خورد کردن
regulating slack
خورد دادن
pulverizer
خورد کننده
it ran into ten editions
ده چاپ خورد
cross feed
خورد متقابل
feedback
باز خورد
card feed
خورد کارت
drank
عرق خورد
drank
نوشابه خورد
face down feed
خورد رو به پایین
drank
خورد سرکشید
face up feed
خورد رو به بالا
feedback circuit
مدار پس خورد
he drank himself to death
خورد که مرد
diner
کسی که شام می خورد
She had three bowls of soup.
سه کاسه سوپ خورد
warfare
نزاع زدو خورد
The stone struch me on the face.
سنگ خورد به صورتم
I am in a good mood today.
حالش بهم خورد
whang
صدای بر خورد دو جسم
He fell on his face.
با صورت خورد زمین
At the beginning of the month (year).
سرش ؟ بسنگ خورد
It is of no use to me. I have no use for it.
بدرد من نمی خورد
He sprained (twisted) his ankle.
پایش پیچ خورد
overwhelmingly
خورد کننده پرقدرت
He is good for nothing.
به هیچ دردنمی خورد
It melts in the mouth.
مثل آب مشروب می خورد
My head hit the wall.
سرم خورد به دیوار
It wI'll pass off without one single incident
آب از آب تکان نخواهد خورد
diners
کسی که شام می خورد
the ship was snagged
کشتی بچیزی خورد
overwhelming
خورد کننده پرقدرت
eating disorder
اختلال خورد و خوراک
I don't expect that ...
چشمم آب نمی خورد که ...
a dog in the manger
<idiom>
نه خود خورد نه کس دهد
I don't believe that ...
چشمم آب نمی خورد که ...
it is quite another story now
ان دفتر را گاو خورد
he wrenched his ankle
قوزکش پیچ خورد
he sprained his ankle
قوزکش پیچ خورد
the ship struck a arock
کشتی بسنگ خورد
THere is not even a ripple in the water .
<proverb>
آب از آب تکان نمى خورد .
Where does this street lead on to ?
این خیابان یکجا می خورد ؟
She eats extraordinary quantities.
او
[زن]
مقدار فوق العاده ای را می خورد.
The ball hit the wall and bounced back.
توپ خورد به دیوار وبرگشت
They became estranged . They fell out .
میانه آنها بهم خورد
Appearances are deceptive.
فریب ظاهر رانباید خورد
You're a pain in the neck!
اعصاب آدم را خورد می کنی!
He eats bread at the ruling market price.
<proverb>
نان را به نرخ روز مى خورد .
The bell goes at 9 .
ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
pain in the neck
آدم
[چیز]
اعصاب خورد کن
He is as cool as a cucumber.
<idiom>
آب تو دلش تکان نمی خورد.
I heard a sound .
صدائی به گوشم خورد( رسید )
I wont budge an inch.
من که از جایم تکان نخواهم خورد
to blow out one's brains
اعصاب کسی را خورد کردن
he was given 0 lashes
بیست ضربه شلاق خورد
they came to a rupture
میانه انها بهم خورد
window panes
باران با صدا به پنجره می خورد
force-fed
به زور به خورد کسی دادن
force-feed
به زور به خورد کسی دادن
force-feeding
به زور به خورد کسی دادن
force-feeds
به زور به خورد کسی دادن
it puckered up in sewing
درضمن دوختن چین خورد
abstemious
ممسک در خورد ونوش و لذات
He drank himself to death.
آنقدر مشروب خورد تامرد
the door banged
درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
He tripped and fell .
پایش گیر کرد وزمین خورد
The blow made my head swin.
در اثر ضربه سرم گیج خورد
numbly
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
pabulum
[هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
engrain
درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
He is most suitable for brain work .
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
A few spelling errors caught my eye.
چند غلط املایی به چشمم خورد
cousins
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
we missed our mark
تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
cousin
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
she doesnt even cough without her husband s permission(consent)
بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic.
من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
This car wI'll do beautifully .
این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
I'm sick of that jike, cut it out, can't you?
حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
He swore to having paid for the goods .
قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
He swore off smoking cigarettes .
قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
bounce shot
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
If you criticize him, it's like a red rag to a bull.
اگر از او
[مرد]
انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
The way he eats his food disgusts
[revolts]
[repulses]
me.
به نحوه ای که او
[مرد]
غذا می خورد حال من را بهم می زند.
alley shot
ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
half volley
پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
He lost control of the car and swerved towards a tree.
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
to interlock levers
اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
fish cake
نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
slap shot
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
mouses
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouse
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
This stone wont lift.
این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov.
<proverb>
چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
my words hurt his feelings
سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
you shall rue it
از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
that will not serve ourp
این به کارمانخواهد خورد این مقصودمارا انجام نخواهدداد
berber knot
گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
perjurer
کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
oppressive
خورد کننده ناراحت کننده
Memling motif
طرح گل مملینگ
[این طرح الهام گرفته شده از آثار هنرمند بلژیکی قرن پانزدهم میلادی، هانس مملینگ است که در فرش های آن ناحیه به چشم می خورد.]
Mother-daughter boteh design
طرح بته جقه مادر و بچه
[این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com