English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
discommon ازدسترس عموم بیرون اوردن
Other Matches
to turn out بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
clear-out بیرون اوردن
unweave بیرون اوردن
to clear out بیرون اوردن
unthread نخ بیرون اوردن از
to bring out بیرون اوردن
to set forth بیرون اوردن
clear out بیرون اوردن
bring out از اختفا بیرون اوردن
releases ازگرو بیرون اوردن
to put forth leaves برگ بیرون اوردن
to take out بیرون اوردن بردن
released ازگرو بیرون اوردن
release ازگرو بیرون اوردن
to fish out بیرون اوردن فهمیدن
dry sail بیرون اوردن قایق از اب
unship از کشتی بیرون اوردن
hysterectomy بیرون اوردن زهدان یارحم
scoops بقدر یک چمچه بیرون اوردن
scooping بقدر یک چمچه بیرون اوردن
scooped بقدر یک چمچه بیرون اوردن
scoop بقدر یک چمچه بیرون اوردن
belches مانند اروغ بیرون اوردن
demythologize از صورت افسانه بیرون اوردن
hysterectomies بیرون اوردن زهدان یارحم
de peg بیرون اوردن میخ کوهنوردی
prostatectomy بیرون اوردن غده پروستات
belching مانند اروغ بیرون اوردن
belched مانند اروغ بیرون اوردن
belch مانند اروغ بیرون اوردن
finish بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
finishes بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
unplayable توپ خارج ازدسترس
to gouge out a persons eye چشم کسیرابا انگشت بیرون اوردن
refreshes از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshed از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refresh از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
hawking شکارباباز سرفه برای بیرون اوردن خلط
to turn off خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
disgorger وسیله بیرون اوردن قلاب ازدهان ماهی
removing بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
pickup انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
disafforest ازحال جنگلی بیرون اوردن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
demobilize ازحالت بسیج بیرون اوردن بحالت صلح دراوردن دموبیلیزه کردن
to strain at a gnat ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
public عموم
universal applause عموم
public spiritedness خیرخواهی عموم
the public عموم مردم
coram popula درپیش عموم
publicly در نظر عموم
By common consent. به تصدیق همه ( عموم )
notify the public به اطلاع عموم رساندن
open to the public واضح درنظر عموم
publicly useful سودمند برای عموم
publitize به اطلاع عموم رساندن
commonable قابل استفاده عموم
publicize به اطلاع عموم رساندن
publicizing به اطلاع عموم رساندن
publicizes به اطلاع عموم رساندن
for the public good برای خیر عموم
publicized به اطلاع عموم رساندن
publicised به اطلاع عموم رساندن
publicises به اطلاع عموم رساندن
publicising به اطلاع عموم رساندن
witjout بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
to burst upon the view ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
common goods کالای مورد نیاز عموم
forum بازار محل اجتماع عموم
forums بازار محل اجتماع عموم
governmentalize تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
Open to the publice. ورود برای عموم آزاد است
domain اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
common user supplies کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
paradoxes عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
paradox عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
domains اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
common user items کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
the public are hereby notified بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
extravasate ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejecting بیرون راندن بیرون انداختن
ejected بیرون راندن بیرون انداختن
eject بیرون راندن بیرون انداختن
ejects بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound عازم بیرون روانه بیرون
extrusion بیرون اندازی بیرون امدگی
proprietary company شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
cry up نزد عموم ارج ومنزلت یافتن زیاد ستودن
eminent domain قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
debutant نوازنده یا ناطقی که برای نخستین بار در جلو عموم فاهر میشود
deodand چیزیکه دولت برای استفاده عموم ضبط میکردزیرامایه مرگ کسی شده
public سرویس ارسال داده برای عموم . مثل سیستم تلفن اصلی در یک کشور
grasps بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp بچنگ اوردن گیر اوردن
libraries کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
library کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
limelight قسمتی ازصحنه نمایش که بوسیله نورافکن روشن شده باشد محل موردتوجه وتماشای عموم
common carrier شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
chalk مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalks مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalked مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalking مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
off one's hands بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
dediction of way هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
extra terrestrial بیرون از
out door بیرون
outsides بیرون
off the track بیرون
outside بیرون
efferent بیرون بر
forth of بیرون از
away بیرون
away بیرون از
outdoor بیرون
forth بیرون از
bakkat به بیرون
outside [of] <adv.> بیرون [از]
outward bound بیرون رو
outside appearance بیرون
out of بیرون از
out [of] <adv.> بیرون [از]
outwith [Scotish E] <adv.> بیرون [از]
abroad بیرون
external بیرون
out <adv.> بیرون
out <adv.> به بیرون
out- بیرون از
out بیرون از
externals بیرون
out-of- بیرون از
from out of town از بیرون [از]
from the outside از بیرون
without بیرون از
outed بیرون از
without بیرون
from outside از بیرون [از]
extra physical بیرون ازقواعدطبیعی
saleintiant بیرون زده
saleintiant بیرون امده
subduct بیرون بردن
saleint بیرون زده
saleint بیرون امده
emergent بیرون اینده
extrorse بیرون برگشته
outstretched بیرون گسترده
running off از خط بیرون افتادن
go out بیرون رفتن
extrauterine بیرون زهدانی
give forth بیرون دادن
shift out انتقال به بیرون
ship your oars پارو بیرون
to fire out بیرون کردن
fire out بیرون انداختن
spouter بیرون جهنده
smoke out بیرون راندن
fire out بیرون کردن
faubourg بیرون شهر
extrusive بیرون اندازنده
extrusion بیرون امدن
issues بیرون امدن
extrusion بیرون زدن
flick kick ضربه با بیرون پا
sleep out بیرون خوابیدن
extruder بیرون اور
extroversion برگشتگی به بیرون
skink بیرون کشیدن
similitude بیرون فاهر
to fire out بیرون انداختن
ejaculation بیرون دادن
out of the wood بیرون ازجنگل
outfield بیرون ازمحیط
outpour بیرون ریختن
lolls بیرون افتادن
flings بیرون دادن
off the rails بیرون ازخط
of an out size بیرون از اندازه
flinging بیرون دادن
fling بیرون دادن
outpour بیرون ریزش
lolls زبان بیرون
lolling بیرون افتادن
out of town بیرون شهر
out with بیرون انداختن
shoot-outs بیرون امدن
shoot-out بیرون امدن
shoot out بیرون امدن
loll زبان بیرون
loll بیرون افتادن
lolled زبان بیرون
lolled بیرون افتادن
not to point بیرون از موضوع
out of ear shot بیرون از صدا رس
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com