Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (26 milliseconds)
English
Persian
estreat
ازدفاتراستخراج کردن وبرای تعقیب بدادگاه دادن
Other Matches
suits
خواست دادن تعقیب کردن
suited
خواست دادن تعقیب کردن
suit
خواست دادن تعقیب کردن
pursued
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
follow up
تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
impeach
بدادگاه جلب کردن
impeached
بدادگاه جلب کردن
impeaches
بدادگاه جلب کردن
impeaching
بدادگاه جلب کردن
pursuits
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuit
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
neutralize track
هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
witch hunt
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunts
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunt
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
to have up
بدادگاه بردن
impeachment
احضار بدادگاه
to put in suit
بدادگاه اوردن
to have up
بدادگاه احضارکردن
judicial
شرعی وابسته بدادگاه
judiciary
شرعی وابسته بدادگاه
evocation
احاله بدادگاه بالاتر احضار
evocations
احاله بدادگاه بالاتر احضار
mandamus
حکم دادگاه عالی بدادگاه تالی
elevation tracking
دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
dog cart
یکجورگردونه دوچرخه که کرسیهای ان پشت بپشت گذاشته شده وبرای
chivies
تعقیب کردن
chasing
تعقیب کردن
lay fast by the heels
تعقیب کردن
chivvied
تعقیب کردن
chases
تعقیب کردن
pursue
تعقیب کردن
suing
تعقیب کردن
pursued
تعقیب کردن
chivied
تعقیب کردن
chivvying
تعقیب کردن
pursues
تعقیب کردن
sues
تعقیب کردن
chased
تعقیب کردن
sue
تعقیب کردن
practicing
تعقیب کردن
practise
تعقیب کردن
ensue
تعقیب کردن
practises
تعقیب کردن
practising
تعقیب کردن
to follow up
تعقیب کردن
prosecuting
تعقیب کردن
prosecute
تعقیب کردن
prosecutes
تعقیب کردن
ensued
تعقیب کردن
chase
تعقیب کردن
trace
تعقیب کردن
traced
تعقیب کردن
traces
تعقیب کردن
chivvies
تعقیب کردن
sued
تعقیب کردن
chivvy
تعقیب کردن
chivying
تعقیب کردن
ensues
تعقیب کردن
prosecuted
تعقیب کردن
chace
تعقیب کردن
tails
تعقیب کردن
tracks
تعقیب کردن
tracked
تعقیب کردن
tail
تعقیب کردن
track
تعقیب کردن
tailed
تعقیب کردن
pursuing
تعقیب کردن
chive
تعقیب کردن
lay by the heels
تعقیب کردن
follow up
تعقیب کردن
goggles
عینکی که اطرافش پوشیده شده وبرای محافظت چشم بکار میرود
water plate
بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
catapult
هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapulting
هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapults
هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
barker
پوست درخت کن کسیکه دم مغازه میایستد وبرای جنسی تبلیغ میکند
catapulted
هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
prosecuting
تعقیب قانونی کردن
prosecutes
تعقیب قانونی کردن
sues
تعقیب قانونی کردن
prosecuted
تعقیب قانونی کردن
prosecute
تعقیب قانونی کردن
follows
تعقیب کردن فهمیدن
followed
تعقیب کردن فهمیدن
follow
تعقیب کردن فهمیدن
tracks
تعقیب مسیر کردن
sued
تعقیب قانونی کردن
sue
تعقیب قانونی کردن
indicts
تعقیب قانونی کردن
litigate
تعقیب قانونی کردن
litigated
تعقیب قانونی کردن
indicting
تعقیب قانونی کردن
litigates
تعقیب قانونی کردن
suing
تعقیب قانونی کردن
litigating
تعقیب قانونی کردن
indicted
تعقیب قانونی کردن
tracked
تعقیب مسیر کردن
indict
تعقیب قانونی کردن
track
تعقیب مسیر کردن
course
تعقیب کردن شکار از طرف سگ
bloodhounds
بااشتیاق وتیزهوشی تعقیب کردن
practise or tice
توط ئه دیدن تعقیب کردن
courses
تعقیب کردن شکار از طرف سگ
coursed
تعقیب کردن شکار از طرف سگ
bloodhound
بااشتیاق وتیزهوشی تعقیب کردن
hound
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounded
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounds
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounding
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
push along
راه خود را باعجله تعقیب کردن
laws
قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
push along forward
راه خود را باعجله تعقیب کردن
push along on
راه خود را باعجله تعقیب کردن
To shadow someone.
مثل سایه کسی را تعقیب کردن
lock on
باعلائم مخابراتی و رادارچیزی را تعقیب کردن
law
قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
letters patent
نامهای که ازطرف دولت برای کسی فرستاده میشود تافورا بازنموده وبرای همه بخواند
processes
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
process
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
shot
ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
shots
ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
homing
روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
man hour
واحد زمان کار که برابر یک ساعت کار یک فرد است وبرای پرداخت مزد منظورمیشود
lock on
قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
invisible hand
فرد در تعقیب منافع شخصی خود بطورخودکار به حداکثر کردن منافع جامعه کمک میکند
arraign
احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
european unclear a energy agency
اداره انرژی هستهای اروپا یکی از سازمانهایی که درسال 8591 در بطن سازمان همکاری اقتصادی اروپا و به منظور تولید انرژی اتمی وبرای مقاصد صلح امیز درکشورهای اروپای غربی ایجاد شده است
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
follow-ups
تعقیب
continuation
تعقیب
following
تعقیب
follow-up
تعقیب
chace
تعقیب
right to sue
حق تعقیب
further to
در تعقیب
clampdown
تعقیب
clampdowns
تعقیب
litigation
تعقیب
chase
تعقیب
persecution
تعقیب
chased
تعقیب
pursuit
تعقیب
chases
تعقیب
chasing
تعقیب
pursuance
تعقیب
in continuation of
در تعقیب
in pursuance of
در تعقیب
venery
تعقیب
pursuant to
در تعقیب
prosecutions
تعقیب
pursuits
تعقیب
prosecution
تعقیب
chaser
تعقیب کننده
prosecutions
تعقیب کننده
prosecution
تعقیب کننده
manhunts
تعقیب جنایتکاران
manhunt
تعقیب جنایتکاران
suits
تعقیب انطباق
chasers
تعقیب کننده
traceable
قابل تعقیب
suit
تعقیب انطباق
indifferent
بی طرف بی تعقیب
automatic tracking
تعقیب خودکار
nonsuit
عدم تعقیب
pursuit course
مسیر تعقیب
pursuable
قابل تعقیب
hue and cry
تعقیب قاتل
prosecutor
تعقیب قانونی
prosecutors
تعقیب قانونی
trailers
تعقیب کننده
drop track
تعقیب موقوف
autotrack
تعقیب خودکار
trailer
تعقیب کننده
pursuers
تعقیب کننده
automatic aiming
تعقیب خودکار
pursuer
تعقیب کننده
criminal prosecution
تعقیب جزایی
nonsequitur
عدم تعقیب
nolle proseequi
منع تعقیب
suability
قابلیت تعقیب
liable to prosecution
مورد تعقیب
impeachable
قابل تعقیب
indictable
قابل تعقیب
tailing
دنباله تعقیب
prosecutable
قابل تعقیب
legal suit
تعقیب قضایی
indicter
تعقیب کننده
suited
تعقیب انطباق
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com