Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
English
Persian
wedder
ازدواج کننده
Search result with all words
morganatic
ازدواج کننده باپست تراز خود
Other Matches
marriage
ازدواج پیمان ازدواج
marriages
ازدواج پیمان ازدواج
marriages
ازدواج
spousal
ازدواج
marriage
ازدواج
hymen
ازدواج
hymens
ازدواج
matrimony
ازدواج
marriageable age
ازدواج
mesalliance
ازدواج با زیردستان
to take to wife
ازدواج کردن با
termination of marriage
فسخ ازدواج
nullity of marriage
بطلان ازدواج
sole
ازدواج نکرده
soles
ازدواج نکرده
remarriage
ازدواج مجدد
registration of marriage
ثبت ازدواج
mismatch
ازدواج ناجور
misogamist
بیزار از ازدواج
misogamy
بیزاری از ازدواج
misogamy
ازدواج ستیزی
join
ازدواج کردن
joined
ازدواج کردن
joins
ازدواج کردن
marry
ازدواج کردن
marries
ازدواج کردن
temporary marriage
ازدواج موقت
premarital
پیش از ازدواج
post nuptial
بعد از ازدواج
wedded
وابسته به ازدواج
wedded
ازدواج کرده
marriages of convenience
ازدواج مصلحتی
marriage of convenience
ازدواج مصلحتی
wive
ازدواج کردن
gamophobia
ازدواج هراسی
civil marriage
ازدواج محضری
civil marriages
ازدواج محضری
A marriage of convenience .
ازدواج مصلحتی
pop the question
<idiom>
تقاضای ازدواج
tie the knot
<idiom>
ازدواج کردن
matrimony
ازدواج نکاح
matrimonial
مربوط به ازدواج
matches
ازدواج زورازمایی
match
ازدواج زورازمایی
married under a contract unlimited perio
ازدواج کردن
dissolution of marriage
انحلال ازدواج
remarriages
ازدواج مجدد
marriage registry
دفتر ازدواج
marriage line
گواهینامه ازدواج
single
ازدواج نکرده
marriage bed
قباله ازدواج
intermarriage
ازدواج با خویشاوندان
affiance
پیمان ازدواج
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
celibacy
بی شوهری امتناع از ازدواج
matchmaker
دلال یا دلاله ازدواج
endogamy
رسم ازدواج قبیلهای
break up of the a proposed marriage
به هم خوردن ازدواج احتمالی
adultery
بی دینی ازدواج غیرشرعی
bans
اعلان ازدواج در کلیسا
banning
اعلان ازدواج در کلیسا
common law marriage
ازدواج غیر رسمی
nubile
قابل ازدواج و همسری
breach of promise
شکستن پیمان ازدواج
newlywed
تازه ازدواج کرده
exogamy
ازدواج با افرادخارج از قبیله
matchmakers
دلال یا دلاله ازدواج
ban
اعلان ازدواج در کلیسا
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
ask for a lady's hand
تقاضای ازدواج با بانویی کردن
physical capacity for marriage
قابلیت صحی برای ازدواج
annul a marriage
عقد ازدواج را فسخ کردن
in law
خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
Nothing is further from my mind than marriage .
اصلا" فکر ازدواج نیستم
medical fitness for marriage
قابلیت صحی برای ازدواج
levirate
ازدواج مرد با زن برادرمتوفای خود
hetaerism
ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
extra-curricular
فعالیت جنسی خارج از ازدواج
cohabits
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
intermarriage
ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
to get somebody paired off with somebody
دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
To marry below ones station.
با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
cohabiting
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
sororate
رسم ازدواج با زنی که فوت کرده
to fix somebody up with somebody
[American E]
دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
bastard eigne
بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
Congratrlation on your marriage .
ازدواج شما بسیار مبارک باشد
cohabited
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabit
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
She married for love ,not for money .
بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
intermarrying
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
young people
دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
to marry at a registry office
در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
win a lady's hand
موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
She married a man old eonugh to be her father.
با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
polygeny
پیدایش نوع بشراز چند ازدواج جداگانه
miscegenation
ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
intermarried
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarries
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarry
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
shack up with
<idiom>
هم خانه با جنس مخالف بودن بدون ازدواج
in love - engaged - married
عاشق . نامزد . متاهل
[مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
fornication
رابطه جنسی
[قبل از]
بیرون از ازدواج
[دین]
[حقوق]
If only she would marry me !
اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
morgantic marriage
ازدواج مرد عالی نسب با زنی از طبقه دانیه
rob the cradle
<idiom>
دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
polyandry
اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
free love
عشق ورزی ومجامعت بدون مراعات ایین ازدواج
prothalamion
ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
prothalamium
ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
Oedipus
ادیپوس
[افسانه یونانی]
[پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد]
pocket piece
سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
banns
اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
restraint of marriage
شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
special bastard
هر گاه پدر ومادر طفلی که حرامزاده بوده بعدا" ازدواج کنند نسب اوصحیح خواهد بود
judicial separaion
در این حالت زن وشوهر از هر جهت مجردمحسوب می شوند ولی حق ازدواج مجدد را ندارند وروابطشان با جنس مخالف زنا تلقی میشود
connexion
خویشاوندی سببی معادل affinity به معنی خویشاوندی ناشی از ازدواج
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
interwed
در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
to pair somebody off
[up]
with somebody
کسی را با کسی دیگر زوج کردن
[برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر]
[همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
cogitator
اندیشه کننده مطالعه کننده
striking force
نیروی تک کننده یا کمین کننده
preventive
حفافت کننده جلوگیری کننده
suberter
سرنگون کننده تضعیف کننده
homager
تجلیل کننده کرنش کننده
vibrators
ارتعاش کننده نوسان کننده
supplicants
درخواست کننده تضرع کننده
provisioner
تدارک کننده تهیه کننده
thwarter
خنثی کننده مسدود کننده
the producer and the consumer
تولید کننده و مصرف کننده
supplicant
درخواست کننده تضرع کننده
intermediary
وساطت کننده مداخله کننده
prosecutor
پیگرد کننده تعقیب کننده
sniffy
افهار تنفر کننده فن فن کننده
desolator
ویران کننده متروک کننده
desolater
ویران کننده متروک کننده
modulator demodulator
تلفیق کننده- تفکیک کننده
lifter
مرتفع کننده برطرف کننده
discriminant
تفکیک کننده جدا کننده
toaster
سرخ کننده برشته کننده
intermediaries
وساطت کننده مداخله کننده
spell binder
مسحور کننده مجذوب کننده
toasters
سرخ کننده برشته کننده
accaimer
هلهله کننده تحسین کننده
transmitters
منتقل کننده مخابره کننده
transmitter
منتقل کننده مخابره کننده
prosecutors
پیگرد کننده تعقیب کننده
presenters
ارائه کننده معرفی کننده
divider
جدا کننده تقسیم کننده
venerator
تکریم کننده ستایش کننده
modifier
اصلاح کننده تعدیل کننده
insulator
جدا کننده عایق کننده
designative
اشاره کننده تعیین کننده
hangers
اویزان کننده معلق کننده
presentor
ارائه کننده معرفی کننده
insulators
جدا کننده عایق کننده
modifiers
اصلاح کننده تعدیل کننده
hanger
اویزان کننده معلق کننده
diverting
سرگرم کننده منحرف کننده
trimmer
دستکاری کننده صاف کننده
acknowledger
تصدیق کننده قبول کننده
presenter
ارائه کننده معرفی کننده
vibrator
ارتعاش کننده نوسان کننده
contractive
جمع کننده چوروک کننده
thickeners
غلیظ کننده پرپشت کننده
gesticulant
اشاره کننده وحرکت کننده
favourer
یاری کننده مساعدت کننده
thickener
غلیظ کننده پرپشت کننده
whetstone
تیز کننده تند کننده
practicer
تمرین کننده مشق کننده
oppressive
خورد کننده ناراحت کننده
corruptor
فاسد کننده منحرف کننده
corrupter
فاسد کننده منحرف کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com