English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
inferentially ازراه نتیجه گیری
Other Matches
gamogenesis زاد و ولد ازراه جفت گیری
syntheses نتیجه گیری
synthesis نتیجه گیری
conclusions نتیجه گیری
conclusion نتیجه گیری
subsumption نتیجه گیری
deduction استنتاج نتیجه گیری
analogical reasoning نتیجه گیری قیاسی
information processing نتیجه گیری ازاخبار
conclusion [closure] of the debate پایان [و نتیجه گیری] بحث
to snuff out در نتیجه گل گیری خاموش کردن
filter center مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
open loop system مکانیزم کمک کننده متشکل ازیک مسیر کنترل بدون اندازه گیری نتیجه
fuzzy theory نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
fuzzy logic نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
decision علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decisions علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
It wI'll eventually pay off. با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
to be a foregone conclusion <idiom> نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن
foregone conclusion نتیجه حتمی نتیجه مسلم
pervertible ازراه در رو
intuitively ازراه کشف
posteriori ازراه استقرار
diagnostically ازراه تشخیص
intuitively ازراه برهانی
inferentially ازراه استنباط
offensively ازراه تهاجم
by sea ازراه دریا
conjugally ازراه زناشویی
gymnastically ازراه ورزش
interposingly ازراه مداخله
interrogatively ازراه پرسش
introspectively ازراه خودنگری
intuitively ازراه انتقال
foully ازراه خیانت
paraphrastically ازراه تفسیر
demonstratively ازراه اثبات
inquiringly ازراه بازجویی
catechist ازراه پرسش
by courtesy ازراه التفات
exegetically ازراه تفسیر
by indirection ازراه تقلب
inquiringly ازراه استفسار
algebraically ازراه جبر
by ear ازراه گوش
controversially ازراه مباحثه
encouragingly ازراه تشویق
heretically ازراه رفض
philosophically ازراه حکمت دوستی
glozingly ازراه عیب پوشی
basophobia هراس ازراه رفتن
professionally ازراه پیشه یاکسب
to break a way موانع را ازراه خودبرداشتن
hieroglyphically ازراه تصویرنگاری بطورمرموزیاغیرخوانا
foully ازراه نادرستی بطورغیرعادلانه
catechization ازراه سئوال وجواب
ingratiatingly ازراه خود شیرینی
polemically ازراه مجادله یا سیتزه بطورمباحثه
rje ورود برنامه ازراه دورEntry ob
withdrawal تخلیه مواضع ازراه هوا
air movements حرکت دادن ازراه هوا
gnosticize ازراه عرفان تشریح کردن
endermic ازراه پوستی از ورا پوست
withdrawals تخلیه مواضع ازراه هوا
long distance ازراه دور تلفن کردن
long-distance ازراه دور تلفن کردن
concretionary تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد
debaueh ازراه درکردن گمراه کردن
He's a wet blanket. او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
telecommunications access method روش دستیابی ارتباطات ازراه دور
patronizingly ازروی بزرگ منشی ازراه تشویق
refutation اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
intriguingly با دوز و کلک ازراه عشقبازی نهانی
demonstratively با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
bob ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobbing ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
impo کاریکه بدانش اموزان ازراه تنبیه میدهند
bobs ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
catechetical مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ
parasyntheton واژهای که ازراه اشتقاق وترکیب درست شود
parrotry بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی
break the bank <idiom> بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
optophone الت تبدیل روشنایی بصدابدانگونه که کوران موادچاپی را ازراه به گوش بخواند
sand crack ترکی که ازراه رفتن روی ریگ گرم درپای انسان پیداشود
structuralism بخشی از روانشناسی که ازراه تعقل وتفکر وضع روحی فرد را مورد مطالعه قرارمیدهد
his severity relaxed از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
digamy دو زن گیری دو شوهر گیری
stream gaging اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
with the utmost rigour با کمال سخت گیری با سخت گیری هر چه بیشتر
measuring converter مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
point voting system سیستم رای گیری عددی سیستم رای گیری امتیازی
compression molding process فرایند قالب گیری تراکمی طریقه قالب گیری تراکمی
effected نتیجه
effecting نتیجه
abortive بی نتیجه
conclusion نتیجه
outcomes نتیجه
thanks در نتیجه
outgrwth نتیجه
ineffective بی نتیجه
inference نتیجه
growth نتیجه
growths نتیجه
inferences نتیجه
conclusions نتیجه
afterclap نتیجه
frustrated بی نتیجه
effect نتیجه
outcome نتیجه
outgrowth نتیجه
product نتیجه
thanks to..... در نتیجه
inconclusive بی نتیجه
resulting نتیجه
decision نتیجه
consequences نتیجه
harvested نتیجه
products نتیجه
resulted نتیجه
ineffetual بی نتیجه
inconsequent بی نتیجه
payoff نتیجه
sequela نتیجه
sequent نتیجه
harvests نتیجه
indeterminate بی نتیجه
harvest نتیجه
upshot نتیجه
issueless بی نتیجه
sequitur نتیجه
affects نتیجه
payoffs نتیجه
inconseqential بی نتیجه
effectless بی نتیجه
result نتیجه
rests نتیجه
eduction نتیجه
rest نتیجه
whereupon که در نتیجه ان
of no issue بی نتیجه
resultful پر نتیجه
educt نتیجه
inconsecutive بی نتیجه
affect نتیجه
consequent نتیجه
decisions نتیجه
consequence نتیجه
ineffectual بی نتیجه
run into <idiom> نتیجه
in the sequel در نتیجه
to no purpose بی نتیجه
ultimaratio نتیجه غایی
hatch نتیجه خط انداختن
blind search جیستجوی بی نتیجه
by product نتیجه فرعی
non sequiturs نتیجه کاذب
hatches نتیجه خط انداختن
to be dashed to the ground به نتیجه نرسیدن
to bring to an issve به نتیجه رساندن
at در نتیجه بر حسب
hatched نتیجه خط انداختن
to came a howler به نتیجه نرسیدن
issued نتیجه بحث
fall through به نتیجه نرسیدن
issue [outcome] نتیجه [بحثی ]
to fall to the ground به نتیجه نرسیدن
issues نتیجه بحث
result of the negotiations نتیجه مذاکرات
negotiation outcome نتیجه مذاکرات
negotiation result نتیجه مذاکرات
resultful نتیجه بخش
evidentiary effect نتیجه مشهود
to effectuate a conclusion نتیجه دادن
search result نتیجه جستجو
to pull a result نتیجه گرفتن
to drawa conclusion نتیجه گرفتن
denouements نتیجه نمایش
dTnouements نتیجه نمایش
deducing نتیجه گرفتن
to come a mucker به نتیجه نرسیدن
call by result فراخوانی با نتیجه
generalisations نتیجه کلی
generalization نتیجه کلی
generalizations نتیجه کلی
corollary نتیجه فرعی
denouement نتیجه نمایش
to come to grief به نتیجه نرسیدن
final result نتیجه نهایی
fine drawn نتیجه ورزش
deduce نتیجه گرفتن
deduced نتیجه گرفتن
It is absolutely useless . It is a waste of time . بی نتیجه است
deduces نتیجه گرفتن
fetch up به نتیجه رسیدن
conclusions انجام نتیجه
perficient نتیجه بخش
test announcement نتیجه ازمایش
cheating does not prosper تقلب نتیجه
non sequitur نتیجه کاذب
successes پیروزی نتیجه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com