Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
gymnastically
ازراه ورزش
Other Matches
cartwheel
[gymnastics exercise]
چرخ فلک
[ورزش ژیمناستیک]
[ورزش]
pervertible
ازراه در رو
inferentially
ازراه استنباط
intuitively
ازراه انتقال
heretically
ازراه رفض
interposingly
ازراه مداخله
interrogatively
ازراه پرسش
introspectively
ازراه خودنگری
paraphrastically
ازراه تفسیر
inquiringly
ازراه استفسار
offensively
ازراه تهاجم
posteriori
ازراه استقرار
intuitively
ازراه کشف
diagnostically
ازراه تشخیص
demonstratively
ازراه اثبات
controversially
ازراه مباحثه
conjugally
ازراه زناشویی
catechist
ازراه پرسش
by sea
ازراه دریا
by ear
ازراه گوش
by courtesy
ازراه التفات
foully
ازراه خیانت
algebraically
ازراه جبر
exegetically
ازراه تفسیر
encouragingly
ازراه تشویق
inquiringly
ازراه بازجویی
intuitively
ازراه برهانی
by indirection
ازراه تقلب
to break a way
موانع را ازراه خودبرداشتن
catechization
ازراه سئوال وجواب
professionally
ازراه پیشه یاکسب
basophobia
هراس ازراه رفتن
inferentially
ازراه نتیجه گیری
ingratiatingly
ازراه خود شیرینی
hieroglyphically
ازراه تصویرنگاری بطورمرموزیاغیرخوانا
philosophically
ازراه حکمت دوستی
foully
ازراه نادرستی بطورغیرعادلانه
glozingly
ازراه عیب پوشی
rje
ورود برنامه ازراه دورEntry ob
gnosticize
ازراه عرفان تشریح کردن
withdrawal
تخلیه مواضع ازراه هوا
withdrawals
تخلیه مواضع ازراه هوا
long-distance
ازراه دور تلفن کردن
long distance
ازراه دور تلفن کردن
endermic
ازراه پوستی از ورا پوست
debaueh
ازراه درکردن گمراه کردن
polemically
ازراه مجادله یا سیتزه بطورمباحثه
air movements
حرکت دادن ازراه هوا
concretionary
تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد
patronizingly
ازروی بزرگ منشی ازراه تشویق
gamogenesis
زاد و ولد ازراه جفت گیری
refutation
اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
demonstratively
با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
telecommunications access method
روش دستیابی ارتباطات ازراه دور
intriguingly
با دوز و کلک ازراه عشقبازی نهانی
impo
کاریکه بدانش اموزان ازراه تنبیه میدهند
parrotry
بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی
bob
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
parasyntheton
واژهای که ازراه اشتقاق وترکیب درست شود
catechetical
مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ
bobbing
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobs
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
break the bank
<idiom>
بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
optophone
الت تبدیل روشنایی بصدابدانگونه که کوران موادچاپی را ازراه به گوش بخواند
sand crack
ترکی که ازراه رفتن روی ریگ گرم درپای انسان پیداشود
structuralism
بخشی از روانشناسی که ازراه تعقل وتفکر وضع روحی فرد را مورد مطالعه قرارمیدهد
exercize
ورزش
exercise
ورزش
exercised
ورزش
exercises
ورزش
pastimes
ورزش
gymnastical
ورزش
pastime
ورزش
callisthenics
ورزش
flannel
ورزش
gymnastics
ورزش
physical exercise
ورزش
flannels
ورزش
sported
ورزش
p.exercise
ورزش
sports
ورزش
sport
ورزش
goal
گل
[ورزش]
sweatshirt
پیراهن ورزش
head spring
ورزش واکروبات با سر
workout
ورزش شدید
exerciser
اسباب ورزش
sweatshirts
پیراهن ورزش
sportswear
لباس ورزش
goal scorer
گلزن
[ورزش]
gymnastically
ازلحاظ ورزش
workouts
ورزش روزانه
playsuit
لباس ورزش
pull over
پیراهن کش ورزش
workout
ورزش روزانه
sport palace
کاخ ورزش
professionalism
ورزش حرفهای
workouts
ورزش شدید
sweat pants
شلوار ورزش
fine drawn
نتیجه ورزش
physical therapy
ورزش درمانی
to miss the goal
به گل نزدن
[ورزش]
athlete
قهرمان ورزش
athletes
قهرمان ورزش
callisthenics
ورزش سبک
gymnastics
ورزش ژیمناستیک
practicing
ورزش تمرین
practise
ورزش تمرین
canoeing
ورزش با کانو
ring
صحنه ورزش
to miss the goal
گل نکردن
[ورزش]
train
ورزش کردن
trained
ورزش کردن
trains
ورزش کردن
practice
ورزش تمرین
ploy
امر ورزش
ploys
امر ورزش
practises
ورزش تمرین
ringside
در کنارصحنه ورزش
coach
مربی ورزش
coached
مربی ورزش
coaches
مربی ورزش
athletics
علم ورزش
skiing
ورزش اسکی
amateurism
ورزش اماتوری
athleticism
ورزش گرایی
angling
ورزش ماهیگیری
fishing
ورزش ماهیگیری
training
ورزش کاراموزی
practising
ورزش تمرین
American football
فوتبال آمریکایی
[ورزش]
nunchaku
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
danger sticks
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
nunchuks
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
final whistle
سوت پایان
[ورزش]
exercised
ورزش تمرین کردن
exercises
ورزش تمرین کردن
open exercise
ورزش در هوای ازاد
ball game
ورزش یا بازی با توپ
ball games
ورزش یا بازی با توپ
To score points.
امتیاز آوردن ( ورزش )
game
هرنوع ورزش بامقررات
exercise
ورزش تمرین کردن
stadia
میدان ورزش مرحله
sportsmanship
ورزش دوستی مردانگی
stadium
میدان ورزش مرحله
body building
ورزش زیبایی اندام
body-building
ورزش زیبایی اندام
stadiums
میدان ورزش مرحله
defense
[American E]
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
defence
[British E]
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
Mountaineering . Mountain - climbing .
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
set a record
رکورد بر جای گذاشتن
[ورزش]
xystus
ایوان سرپوشیده برای ورزش
international match
مسابقه بین المللی
[ورزش]
to make a substitution
عوض کردن بازیگر
[ورزش]
out of bounds
بیرون از زمین بازی
[ورزش]
colosseum
امفی تئاتر میدان ورزش
to substitute out
[players]
عوض کردن بازیگر
[ورزش]
i now know the v of exercise
اکنون قدر ورزش را میفهمم
sportfishing
ورزش ماهیگیری با قلاب ونخ
to exercise is use ful
ورزش کردن سودمند است
to stretch one's legs
برای ورزش راه رفتن
He is an excellent player.
عالی بازی می کند ( ورزش )
sportsman
ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
starting whistle
سوت آغاز بازی
[ورزش]
to do
[turn]
a cartwheel
چرخ فلک زدن
[در ورزش]
fan
پشتیبان
[طرفدار]
[هوادار]
[ورزش]
fans
پنکه تماشاچی ورزش دوست
fan
پنکه تماشاچی ورزش دوست
fanned
پنکه تماشاچی ورزش دوست
fanning
پنکه تماشاچی ورزش دوست
sportsmen
ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
marksman
تیرانداز ماهر
[ارتش و ورزش]
marksman
نشانه گیر
[ارتش و ورزش]
to ease to a victory
به سادگی برنده شدن
[ورزش]
field event
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
to stonewall
در حالت تدافع بازی کردن
[ورزش]
to defend aggressively
در حالت تدافع بازی کردن
[ورزش]
Exercize is good for the health.
ورزش برای سلامتی خوب است
field events
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
dumb bell
میله اهنی دوسرگلوله داربرای ورزش
bloomers
شلوارزنانه گشادکه زنهای ورزش کننده می پوشند
to be out of action
[because of injury]
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
movement off-the-ball
بازی بدون توپ
[تمرین ورزش فوتبال]
tubing
ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
blazer
نوعی کت پشمی یاابریشمی ورزشی ژاکت مخصوص ورزش
blazers
نوعی کت پشمی یاابریشمی ورزشی ژاکت مخصوص ورزش
sport
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
Regular training strengthens the heart and lungs.
ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.
sported
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sports
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
agoines
مسابقههای سه گانه یونانیان باستان ورزش وموسیقی وغشه یادو
run-up
[start-up]
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
books
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
booked
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
remote control
کنترل ازراه دور کنترل بی سیم از راه دور
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
Training makes the memory absorb more.
آموزش
[ورزش حافظه]
باعث می شود که حافظه بیشترجذب کند.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com