English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
obsolete ازرده خارج شده
Search result with all words
zeroed out ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
Other Matches
lacerated ازرده
galled دل ازرده
peeved ازرده
heartsick دل ازرده
lacerated دل ازرده
indignant ازرده
aggrieved ازرده
irksome متنفر ازرده
to be annoged ازرده شدن
lacerated خاطر ازرده
writhe پیچ و تاب خوردن ازرده شدن
writhed پیچ و تاب خوردن ازرده شدن
that insult این توهین اوراسخت ازرده کرد
writhing پیچ و تاب خوردن ازرده شدن
writhes پیچ و تاب خوردن ازرده شدن
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
chagrin اندوهگین کردن ازرده کردن
non-combatants خارج از صف
non-combatant خارج از صف
non combatant خارج از صف
outside خارج
out- خارج
out خارج
out [of] <adv.> خارج [از]
outside [of] <adv.> خارج [از]
outsides در خارج
outsides خارج
outside در خارج
aroint خارج شو
per خارج از
external خارج
out of tune خارج
abroad خارج
externals خارج
outwith [Scotish E] <adv.> خارج [از]
off side خارج از خط
outed خارج
out of خارج از
off خارج از
forth of خارج از
externally از خارج
out-of- خارج از
beside the mark خارج ازموضوع
ejecting خارج کردن
begone خارج شو عزیمت کن
irrelevant خارج از موضوع
beside the question خارج از موضوع
ejected خارج کردن
ouyby خارج از دور از
abaxile خارج از مرکز
extraneous خارج از قلمروچیزی
alfresco خارج از منزل
acentric خارج از مرکز
anieoro از داخل به خارج
oversea خارج از کشور
to rule out خارج کردن
over the side خارج از ناو
outdoors خارج از منزل
issues خارج شدن
issued خارج شدن
unship خارج کردن
quotient خارج قسمت
popping خارج شدن
outed خارج از حدود
outed خارج بیرون
quotients خارج قسمت
ejects خارج کردن
issue خارج شدن
blow out به خارج دمیدن
to pass off خارج شدن
without بطرف خارج
derails از خط خارج کردن
eject خارج کردن
derails از خط خارج شدن
derailing از خط خارج کردن
derailing از خط خارج شدن
derailed از خط خارج کردن
soto uke دفاع از خارج
off duty خارج از نگهبانی
off duty خارج از خدمت
derailed از خط خارج شدن
derail از خط خارج کردن
derail از خط خارج شدن
off key خارج از مایه
standaway خارج از بدن
eccentric خارج از مرکز
eccentrics خارج از مرکز
To fall out. از صف خارج شدن
The train ran off the rails. قطار از خط خارج شد
abroad خارج از کشور
extra-marital خارج از زناشویی
off season خارج از فصل
to fall out خارج شدن
nonsense خارج از منطق
overseas خارج ازکشور
outbound خارج ازمحدوده
outbound مربوط به خارج
out of در خارج بواسطه
phase out خارج کردن
tort خارج از قرارداد
torts خارج از قرارداد
out-of- در خارج بواسطه
submultiple خارج قسمت
outsides به سمت خارج
extra professional خارج حرفهای
extra regular خارج ازقاعده
extra spectral خارج طیفی
emigration مهاجرت به خارج
extracellular خارج سلولی
extragalactic خارج کهکشانی
extramarital خارج ازدواجی
void خارج شدن
extra cosmical خارج ازعالم
exterritorial خارج الملکتی
expulse خارج کردن
outside به سمت خارج
from the outside از خارج [از جایی]
out of action خارج ازنبرد
from outside از خارج [از شهر]
from out of town از خارج [از شهر]
extramarital خارج از زناشویی
extramundane خارج دنیایی
ungracious خارج از نزاکت
not to the point خارج از موضوع
exits خارج شدن
exit خارج شدن
neither here nor there خارج ازموضوع
inaccessible <adj.> خارج از دسترس
extraction خارج کردن
out of question خارج از موضوع
foreign market بازار خارج
extraterritorial خارج الارضی
extrauterine خارج رحمی
extravascular خارج رگی
off center خارج از مرکز
fescennine خارج ازاخلاق
out خارج بیرون
away دوراز خارج
egress خارج شدن
out of turn خارج از نوبت
discharges خارج کردن
out- خارج بیرون
out of doors خارج ازمنزل
out خارج از حدود
double out 081 خارج
out of door خارج ازمنزل
out of proportion خارج از اندازه
inaccessible خارج از دسترس
out of phase خارج از فاز
out of line خارج از خط جبهه
emissive خارج شونده
bring out خارج کردن
endarch متشکل در خارج
outbye خارج از دور از
discharge خارج کردن
cross country خارج از جاده
outboard bearing یاتاقان خارج
out- خارج از حدود
he nettled himself دست یا تنش را گزنه زد دست یا تنش را از گزنه ازرده شد
to put out of court از دستور خارج کردن
outcaste شخص خارج ازمذهب
rations خارج قسمت سهمیه
rationed خارج قسمت سهمیه
ration خارج قسمت سهمیه
thrower in پرتابگر خارج از زمین
transfinite خارج ازاعداد محدود
outbound cargo بار خارج از کشور
outrange خارج ازتیررس بودن
outre خارج از حدود معمولی
greshams law را از جریان خارج میکند
tables از دستور خارج کردن
tabled از دستور خارج کردن
table از دستور خارج کردن
derailments از خط خارج شدن ترن
derailment از خط خارج شدن ترن
immusical خارج ازقواعد موسیقی
inbound traffic مسیر خارج از کشور
indelicate language سخن خارج از نزاکت
tabling از دستور خارج کردن
lay on the table از دستور خارج کردن
unplayable توپ خارج ازدسترس
outside grasp گرفتن میله از خارج
belching بازور خارج شدن
belches بازور خارج شدن
belched بازور خارج شدن
belch بازور خارج شدن
misifit لباس خارج از اندازه
unavailable energy نیروی خارج از دسترس
lie on the table از دستور خارج شدن
strike out از بازی خارج شدن
obiter dictum خارج از موضوع دعوی
dead ball توپ خارج ازبازی
expellant خارج کننده دافع
expellent خارج کننده دافع
outward بطرف خارج بیرونی
extern فاهری واقع در خارج
external operation عملیات خارج از مملکت
on side در داخل خط خارج نشده
eversion پیچش کف پا به طرف خارج
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com