Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
with a powder
ازروی بی پروایی تند ناگهان
Other Matches
injudiciously
بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
pig headedly
ازروی کله شقی ازروی کودنی
impartially
ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
fast and loose
ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
discerningly
ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
pusillanimously
ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
expertly
ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
phraseologically
ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
temerity
بی پروایی
recklessness
بی پروایی
impetuosity
بی پروایی
inconsiderateness
بی پروایی
incaution
بی پروایی
impetuousness
بی پروایی
audacity
بی پروایی
insouciance
بی پروایی
to ride roughshod
بی پروایی کردن
adventuresome
با بی پروایی جسورانه
audaciousness
بی پروایی گستاخی
foolhardily
بابی پروایی
audaciously
از روی بی پروایی
impetuously
از روی بی پروایی
intrepidity
بی پروایی تهور
i dont care a pin
مرا پروایی نیست
to ride for a fall
بی پروایی در کار کردن
i dont care a d.
مرا هیچ پروایی نیست
i dont care a snap
مرا هیچ پروایی نیست
i dont care a rush
مرا هیچ پروایی نیست
brazen
بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
brazenly
بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
slapdash
کاری که سرسری یا از روی بی پروایی انجام دهند
accidentally
ناگهان
unawares
ناگهان
abruptly
ناگهان
(on the) spur of the moment
<idiom>
ناگهان
all of a sudden
ناگهان
all at once
ناگهان
sudden
ناگهان
unexpectedly
ناگهان
before you know it
ناگهان
suddenness
ناگهان
unaware
ناگهان
before you can say knife
برقی ناگهان
turn on one's heel
<idiom>
ناگهان پیچیدن
light out
ناگهان رفتن
supervene
ناگهان رخ دادن
bolts
مستقیما ناگهان
Suddenly , I felt hot.
ناگهان گرمم شد
to walk off
ناگهان رفتن
aback
غافلگیر ناگهان
sudden death
ناگهان باخت
sudden-death
ناگهان باخت
slapdash
بی پروا ناگهان
plucks
ناگهان کشیدن
suddenly
ناگهان ناگاه
to die in ones shoes
ناگهان مردن
plucking
ناگهان کشیدن
to keel over
ناگهان افتادن
to make a pounce
ناگهان جستن
pluck
ناگهان کشیدن
pop off
ناگهان ناپدیدشدن
bolting
مستقیما ناگهان
bolt
مستقیما ناگهان
scoot
ناگهان سرخوردن
scooted
ناگهان سرخوردن
scooting
ناگهان سرخوردن
bolted
مستقیما ناگهان
abrupt
سراشیبی ناگهان
scoots
ناگهان سرخوردن
plucked
ناگهان کشیدن
slap down
ناگهان توقیف کردن
to chop back
ناگهان تغییرجهت دادن
to crop up
ناگهان رخ دادن- اب خوردن
plunge
ناگهان داخل شدن
light up
<idiom>
ناگهان شادوخوشحال شدن
snub cable
ناگهان ترمز کردن
fly open
ناگهان باز شدن
cant
ناگهان چرخانیدن یاچرخیدن
Suddenly he showed up (emerged).
ناگهان سروکله اش پیداشد
plunges
ناگهان داخل شدن
tumble
لغزیدن ناگهان افتادن
plunged
ناگهان داخل شدن
crash dive
ناگهان بزیر اب رفتن
tumbled
لغزیدن ناگهان افتادن
irrupt
ناگهان ایجاد شدن
plungers
موجی که ناگهان می شکند
plunger
موجی که ناگهان می شکند
tumbles
لغزیدن ناگهان افتادن
pass out
ناگهان بیهوش شدن
make off
ناگهان ترک کردن
to burst upon the view
ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
twitch grass
تکان ناگهانی ناگهان کشیدن
jibing
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
twitch
ناگهان کشیدن جمع شدن
twitching
ناگهان کشیدن جمع شدن
Suddenly I was tongue-tied(speechless).
ناگهان زبانم بند آمد
twitched
ناگهان کشیدن جمع شدن
twitches
ناگهان کشیدن جمع شدن
jibed
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
gibes
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibe
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
strike it rich
<idiom>
ناگهان پول و پله ای به هم زدن
jibes
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
nose dive
ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
jilt
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
A solution suddenly proffered itself.
ناگهان راه حلی به نظر رسید.
jilts
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilted
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
incident
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
To jump down somebodys throat.
ناگهان وسط حرف کسی پریدن
flashes
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
flashed
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashed
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
flashes
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
incidents
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
to jink right
[left]
ناگهان مسیر را به راست
[چپ]
تغییر دادن
jilting
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
flash
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
flash
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
lash vi
باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
precipitating
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitates
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
to abscond
[from]
<idiom>
ناگهان ترک کردن
[در رفتن ]
[اصطلاح مجازی]
precipitated
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitate
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
to pounce upon a bird
ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
boggle
دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
landfall n
دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
to pounce on somebody
به کسی ناگهان جستن
[و حمله کردن ]
[مانند جانور شکارگر]
from
ازروی
to jink
[colloquial]
[British English]
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
ill humouredly
ازروی بدخلقی
flatulently
ازروی لاف
ill humouredness
ازروی بد خلقی
ill humouredly
ازروی بد خویی
sure
ازروی یقین
flightily
ازروی بوالهوسی
flatulently
ازروی نفخ
frivolously
ازروی نادانی
fractiously
ازروی کج خلقی
pettishly
ازروی کج خلقی
floutingly
ازروی اهانت
glozingly
ازروی مداهنه
headily
ازروی خودسری
heretically
ازروی فسادعقیده
floutingly
ازروی استهزاء
hurry scurry
ازروی دستپاچگی
hurry skurry
ازروی دستپاچگی
finically
ازروی وسواس
ill naturedly
ازروی بد خویی
illy
ازروی بد خواهی
immorally
از ازروی بد اخلاقی
mystically
ازروی تصوف
obedienlv
ازروی فرمانبرداری
open mindldly
ازروی بی تعصبی
purposelessly
ازروی بی مقصودی
perfidiously
ازروی خیانت
querulousy
ازروی کج خلقی
to get off
برخاستن ازروی
submissively
ازروی فروتنی
politicly
ازروی مصلحت
profligately
ازروی هرزگی
muddily
ازروی گیجی
irresolutely
ازروی بی تصمیمی
irreligiously
ازروی بی دینی
irreverently
ازروی بی حرمتی
in the abstract
ازروی تجرید
inconstantly
ازروی بی ثباتی
incontinently
ازروی بی عفتی
indecisively
ازروی دو دلی
indelicately
ازروی بی نزاکتی
inexactly
ازروی بی دقتی
insesately
ازروی بیحسی
insesately
ازروی بی عاطفگی
irefully
ازروی تندی
powerlessly
ازروی ضعف
huffily
ازروی کج خلقی
inefficiently
ازروی بی عرضگی
inefficiently
ازروی بی کفایتی
corruptly
ازروی تباهی
inadequately
ازروی بی کفایتی
pessimistically
ازروی بد بینی
crookedly
ازروی نادرستی
empirically
ازروی شارلاتانی
deridingly
ازروی ریشخند
despondently
ازروی افسردگی
preponderantly
ازروی فضیلت
discontentedly
ازروی نارضایتی
joyfully
ازروی خوشحالی
discursively
ازروی استدلال
disgustedly
ازروی بیزاری
dishonorable
ازروی بی شرمی
disingenuously
ازروی تزویر
rakishly
ازروی هرزگی
contumaciously
ازروی سرکشی
flippantly
ازروی سبکی
dissolute
ازروی هرزگی
huffily
ازروی زودرنجی
blamelessly
ازروی بی گناهی
grammatically
ازروی دستور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com