English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
brotherly ازروی دوستی
Search result with all words
He did it out of friendship. ازروی دوستی اینکار راکرد
Other Matches
injudiciously بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
pig headedly ازروی کله شقی ازروی کودنی
pusillanimously ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
impartially ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
discerningly ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
fast and loose ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
expertly ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
phraseologically ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
sodality دوستی
togetherness دوستی
friendship دوستی
uxoriousness زن دوستی
philogyny زن دوستی
friendships دوستی
brotherliness دوستی
peace دوستی
fellowship دوستی
fellowships دوستی
professed love دوستی زبانی
ties of friendship قیودیاعلاقه دوستی
philoprogenitiveness بچه دوستی
humanitarianism بشر دوستی
wanderlust اوارگی دوستی
the utmost love منتهای دوستی
taphophilia گور دوستی
self love خود دوستی
ritualism تشریفات دوستی
philanthropy بشر دوستی
altruism نوع دوستی
excessive love دوستی زیاد
motherly love دوستی مادرانه
fraternal love دوستی برادری
love feast عید دوستی
lastering friendship دوستی پا بر جا یا ثابت
algophilia درد دوستی
protestation of frienship ادعای دوستی
fraternization دوستی کردن
negrophilism دوستی بازنگیان
negrophilism سیاه دوستی
ophilia مار دوستی
under cover of frind ship بعنوان دوستی
paternal love دوستی پدرانه
gregariously از روی جمعیت دوستی
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend ! معنی دوستی را هم فهمیدیم
sportsmanship ورزش دوستی مردانگی
bibliomania جنون کتاب دوستی
electrophilic attack حمله الکترون دوستی
breach of friendship بهم زدن دوستی
algolagnia درد دوستی جنسی
liquorish حاکی ازنوشابه دوستی
patriotically از روی میهن دوستی
humanitarianism فلسفه همنوع دوستی
humanitarianism مسلک بشر دوستی
electrophilic addition افزایش الکترون دوستی
ties of friendship انچه دوستی اقتضامیکند
The bonds of friendship (affection). رشته دوستی والفت
fawn افهار دوستی کردن
to make friends with anyone با کسی اشنایی یا دوستی
fawned افهار دوستی کردن
endearing از روی دوستی و محبت
cozy up to (someone) <idiom> باکسی دوستی برقرارکردن
kiss of death دوستی خاله خرسه
philosophically ازراه حکمت دوستی
fawns افهار دوستی کردن
electrophilic aromatic substitution استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
nucleophilic aromatic substitution استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
they are sworn frends با هم پیمان دوستی بسته اند
humanism نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
theocentrism توجه بخدا خدا دوستی
theocentricity توجه بخدا خدا دوستی
He came under the guise of friend ship . درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
i reckon اطمینان به دوستی کسی داشتن
i reckon روی دوستی کسی حساب کردن
(not) have anything to do with someone <idiom> نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
to interrupt a friendship رشته دوستی را با کسی پاره کردن
they are sworn frends بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
haunt دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
haunts دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
wanderlust علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
Please accept this gift as a mark of my friendship. لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
humanism مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
snake in the grass <idiom> دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
curry favor <idiom> هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
from ازروی
backstabber خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
heretically ازروی فسادعقیده
headily ازروی خودسری
hurry scurry ازروی دستپاچگی
flatulently ازروی نفخ
hurry skurry ازروی دستپاچگی
evadingly ازروی تجاهل
glozingly ازروی مداهنه
frivolously ازروی نادانی
incontinently ازروی بی عفتی
fatuously ازروی بیشعوری
finically ازروی وسواس
flatulently ازروی لاف
flightily ازروی بوالهوسی
floutingly ازروی استهزاء
floutingly ازروی اهانت
fractiously ازروی کج خلقی
facetiously ازروی شوخی
excursively ازروی بی ترتیبی
disingenuously ازروی تزویر
experientially ازروی تجربه
ill humouredly ازروی بد خویی
ill humouredly ازروی بدخلقی
irresolutely ازروی بی تصمیمی
irreverently ازروی بی حرمتی
muddily ازروی گیجی
mystically ازروی تصوف
obedienlv ازروی فرمانبرداری
open mindldly ازروی بی تعصبی
perfidiously ازروی خیانت
pettishly ازروی کج خلقی
querulousy ازروی کج خلقی
to get off برخاستن ازروی
submissively ازروی فروتنی
purposelessly ازروی بی مقصودی
profligately ازروی هرزگی
irreligiously ازروی بی دینی
irefully ازروی تندی
ill humouredness ازروی بد خلقی
ill naturedly ازروی بد خویی
illy ازروی بد خواهی
immorally از ازروی بد اخلاقی
in the abstract ازروی تجرید
inconstantly ازروی بی ثباتی
indecently ازروی بی شرمی
indecisively ازروی دو دلی
indelicately ازروی بی نزاکتی
inexactly ازروی بی دقتی
politicly ازروی مصلحت
insesately ازروی بیحسی
insesately ازروی بی عاطفگی
powerlessly ازروی ضعف
equivocally ازروی ایهام
crookedly ازروی نادرستی
circumspectly ازروی احتیاط
by the book ازروی کتاب
by i ازروی ندانستگی
blunderingly ازروی اشتباه
blamelessly ازروی بی گناهی
basely ازروی پستی
antagonistically ازروی رقابت
stupidly ازروی نادانی
constantly ازروی ثبات
cold heartedly ازروی بی عاطفگی
inexorably ازروی سنگدلی
corruptly ازروی تباهی
grammatically ازروی دستور
contumaciously ازروی سرکشی
contextually ازروی قراین
huffily ازروی کج خلقی
considerately ازروی ملاحظه
huffily ازروی زودرنجی
inefficiently ازروی بی عرضگی
inefficiently ازروی بی کفایتی
inadequately ازروی بی کفایتی
glaringly ازروی خودنمائی
economically ازروی اقتصاد
lightly ازروی بی علاقگی
despondently ازروی افسردگی
despondingly ازروی افسردگی
irritably ازروی تندی
irritably ازروی تندمزاجی
courageously ازروی جرات
flippantly ازروی سبکی
subtly ازروی زیرکی
pessimistically ازروی بد بینی
empirically ازروی شارلاتانی
joyfully ازروی خوشحالی
rakishly ازروی هرزگی
puerilely ازروی بچگی
impatiently ازروی ناشکیبایی
impatiently ازروی بی صبری
childishly ازروی بچگی
inquisitively ازروی کنجکاوی
sure ازروی یقین
distractedly ازروی گیجی
doubliy ازروی تزویر
dishonorable ازروی بی شرمی
dissolutely ازروی هرزگی
preponderantly ازروی فضیلت
disgustedly ازروی بیزاری
enterprisingly ازروی توکل
distastefully ازروی بی رغبتی
constrainedly ازروی اجبار
dizzily ازروی گیجی
discursively ازروی استدلال
shabbily ازروی پستی
dissolute ازروی هرزگی
disobilgingly ازروی نامهربانی
emulously ازروی هم چشمی
egotistically ازروی خودبینی
deridingly ازروی ریشخند
surer ازروی یقین
discontentedly ازروی نارضایتی
surest ازروی یقین
vanally ازروی پستی مزدوروار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com