English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
politicly ازروی مصلحت
Other Matches
politic مصلحت دان مصلحت امیز مقتضی
injudiciously بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
discerningly ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
impartially ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
pig headedly ازروی کله شقی ازروی کودنی
pusillanimously ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
fast and loose ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
expertly ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
phraseologically ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
interest مصلحت
expedient مصلحت
interests مصلحت
expedients مصلحت
advice مصلحت
advisability مصلحت
expediency مصلحت
advised مصلحت امیز
expedients مصلحت امیز
impolicy خلاف مصلحت
expediential مصلحت امیز
inadvisability خلاف مصلحت
pragmatism مصلحت گرایی
pragmatist مصلحت گرای
expedient مصلحت امیز
vital interest مصلحت حیاتی
rede وقوع مصلحت
policies مصلحت اندیشی
policy مصلحت اندیشی
interest سود مصلحت
To regard as advisable . To deem prudent . مصلحت دیدن
interests سود مصلحت
As deemed advisable . As expedient . هرطور که مصلحت با شد
impolitic مخالف مصلحت
expediently از روی مصلحت یا اقتضا
white lie <idiom> دروغ مصلحت آمیز
A white lie . دروغ مصلحت آمیز
it is inadvisable to say that گفتن ان مصلحت نیست
white lie دروغ مصلحت آمیز
politic مصلحت امیز کاردانی
honesty is the best policy عین مصلحت در راستی ودرستی است
impoliticly از روی خلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
inexpediently از روی فلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
Do you think it advisable to wait here آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
In the short term, it may be wiser to sacrifice profit in favour of turnover. برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
i advised him to go there به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
from ازروی
fatuously ازروی بیشعوری
fractiously ازروی کج خلقی
ill naturedly ازروی بد خویی
finically ازروی وسواس
facetiously ازروی شوخی
flatulently ازروی نفخ
floutingly ازروی اهانت
floutingly ازروی استهزاء
flatulently ازروی لاف
discursively ازروی استدلال
flightily ازروی بوالهوسی
experientially ازروی تجربه
discontentedly ازروی نارضایتی
disgustedly ازروی بیزاری
dishonorable ازروی بی شرمی
disingenuously ازروی تزویر
disobilgingly ازروی نامهربانی
crookedly ازروی نادرستی
distastefully ازروی بی رغبتی
corruptly ازروی تباهی
dizzily ازروی گیجی
doubliy ازروی تزویر
egotistically ازروی خودبینی
emulously ازروی هم چشمی
enterprisingly ازروی توکل
dissolutely ازروی هرزگی
equivocally ازروی ایهام
evadingly ازروی تجاهل
excursively ازروی بی ترتیبی
deridingly ازروی ریشخند
frivolously ازروی نادانی
insesately ازروی بیحسی
insesately ازروی بی عاطفگی
irefully ازروی تندی
irreligiously ازروی بی دینی
irresolutely ازروی بی تصمیمی
mystically ازروی تصوف
obedienlv ازروی فرمانبرداری
open mindldly ازروی بی تعصبی
perfidiously ازروی خیانت
pettishly ازروی کج خلقی
querulousy ازروی کج خلقی
powerlessly ازروی ضعف
profligately ازروی هرزگی
muddily ازروی گیجی
purposelessly ازروی بی مقصودی
submissively ازروی فروتنی
inexactly ازروی بی دقتی
indelicately ازروی بی نزاکتی
glozingly ازروی مداهنه
headily ازروی خودسری
heretically ازروی فسادعقیده
hurry scurry ازروی دستپاچگی
hurry skurry ازروی دستپاچگی
ill humouredly ازروی بد خویی
ill humouredly ازروی بدخلقی
ill humouredness ازروی بد خلقی
illy ازروی بد خواهی
immorally از ازروی بد اخلاقی
in the abstract ازروی تجرید
irreverently ازروی بی حرمتی
inconstantly ازروی بی ثباتی
incontinently ازروی بی عفتی
indecently ازروی بی شرمی
indecisively ازروی دو دلی
to get off برخاستن ازروی
contumaciously ازروی سرکشی
huffily ازروی زودرنجی
lightly ازروی بی علاقگی
economically ازروی اقتصاد
inefficiently ازروی بی کفایتی
inquisitively ازروی کنجکاوی
stupidly ازروی نادانی
childishly ازروی بچگی
antagonistically ازروی رقابت
impatiently ازروی بی صبری
distractedly ازروی گیجی
shabbily ازروی پستی
preponderantly ازروی فضیلت
inadequately ازروی بی کفایتی
despondently ازروی افسردگی
rakishly ازروی هرزگی
irritably ازروی تندمزاجی
joyfully ازروی خوشحالی
irritably ازروی تندی
empirically ازروی شارلاتانی
grammatically ازروی دستور
constantly ازروی ثبات
pessimistically ازروی بد بینی
puerilely ازروی بچگی
despondingly ازروی افسردگی
basely ازروی پستی
inefficiently ازروی بی عرضگی
circumspectly ازروی احتیاط
subtly ازروی زیرکی
cold heartedly ازروی بی عاطفگی
huffily ازروی کج خلقی
surer ازروی یقین
considerately ازروی ملاحظه
constrainedly ازروی اجبار
sure ازروی یقین
contextually ازروی قراین
flippantly ازروی سبکی
surest ازروی یقین
dissolute ازروی هرزگی
courageously ازروی جرات
blamelessly ازروی بی گناهی
impatiently ازروی ناشکیبایی
blunderingly ازروی اشتباه
by i ازروی ندانستگی
inexorably ازروی سنگدلی
glaringly ازروی خودنمائی
brotherly ازروی دوستی
by the book ازروی کتاب
immodestly ازروی بی حیایی گستاخانه
perfidiously ازروی پیمان شکنی
cravenly ازروی ترس وپستی
feignedly ازروی بهانه باتزویر
in a partisan spirit طرفدارانه ازروی تعصب
peaceably ازروی صلح جویی
perspicaciously بفراست ازروی فراست
iniquitously ازروی بی عدالتی بناحق
nattily ازروی زبر دستی
out of mere freak صرفا ازروی بوالهوسی
phonologically ازروی صدا شناسی
inexpertly ازروی کار ناشناسی
inexpertly ازروی ناشی گری
systematically ازروی یک اسلوب معین
impatiently ازروی بیطاقتی باشتیاق
inertly ازروی بیحالی یا تنبلی
inadvertenly ازروی عدم توجه
papistically ازروی پاپ پرستی
flauntingly باجلوه ازروی خودنمایی
To jump across the stream. ازروی نهر آب پریدن
fierily ازروی اتش مزاجی
fictitiously ازروی جعل بطورعاریتی
petulantly ازروی تندی یا کج خلقی
adherently هواخواهانه ازروی تابعیت
endophagous تغذیه کننده ازروی
piggishly ازروی خوک منشی
duty call دیدنی ازروی اجباریاوفیفه
by the piece ازروی کار کرد
disputatiously ازروی ستیزه جویی
cockily ازروی گستاخی یاخودبینی
commandingly باتوانایی ازروی قدرت
crassly ازروی زمختی یاکودنی
contritely ازروی توبه وپشیمانی
flashily ازروی خودنمایی یاخودفروشی
glibly ازروی چرب زبانی
buck ازروی خرک پریدن
roguishly ازروی بد ذاتی یاشیطنت
ground observation دیدبانی ازروی زمین
genealogically ازروی نسبت نامه
bucks ازروی خرک پریدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com