Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English
Persian
retrocede
ازسطح خارج بداخل نفوذکردن
Other Matches
grade
انحراف ازسطح تراز
grades
انحراف ازسطح تراز
indrawn
بداخل کشیده
inrush
هجوم بداخل
inflow
جریان بداخل
immigration
مهاجرت بداخل
infltrate
نفوذکردن
influence
نفوذکردن بر
influenced
نفوذکردن بر
influences
نفوذکردن بر
influencing
نفوذکردن بر
pervading
نفوذکردن
pervade
نفوذکردن
pervaded
نفوذکردن
leak
نفوذکردن
leaked
نفوذکردن
to take air
نفوذکردن
leaks
نفوذکردن
pervades
نفوذکردن
penetrates
بداخل سرایت کردن
adducent
بداخل کشنده مقرب
penetrated
بداخل سرایت کردن
penetrate
بداخل سرایت کردن
pervades
بداخل راه یافتن
pervaded
بداخل راه یافتن
pervade
بداخل راه یافتن
pervading
بداخل راه یافتن
imbuing
خوب نفوذکردن
imposes
اعمال نفوذکردن
impose
اعمال نفوذکردن
imbues
خوب نفوذکردن
imbued
خوب نفوذکردن
imbue
خوب نفوذکردن
to have the pull of
اعمال نفوذکردن بر
boat
کشیدن ماهی بداخل قایق
boats
کشیدن ماهی بداخل قایق
turn in
بداخل پیچاندن برگرداندن به انبار
weft insertion
[رد کردن پود بداخل چله]
inhale
بداخل کشیدن استشمام کردن
inhaled
بداخل کشیدن استشمام کردن
inhales
بداخل کشیدن استشمام کردن
inhaling
بداخل کشیدن استشمام کردن
ship water
نفوذ کردن اب بداخل قایق
pigeon toed
دارای پنجه خمیده بداخل
intercepting
نفوذکردن در شبکه مخابرات
intercepts
نفوذکردن در شبکه مخابرات
percolate
نفوذکردن صاف شدن
percolated
نفوذکردن صاف شدن
intercept
نفوذکردن در شبکه مخابرات
break through
نفوذکردن در مواضع دشمن
percolating
نفوذکردن صاف شدن
percolates
نفوذکردن صاف شدن
intercepted
نفوذکردن در شبکه مخابرات
The professor stepped into the classroom.
استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
exclucivism
بیمیلی بداخل کردن دیگران درحلقه خود
To smuggle in to ( out of ) a country .
جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
pronate
بداخل گرداندن روی چهار دست وپا خم شدن
fistula
زخم عمیقی که غالبابوسیله مجرای پیچاپیچی بداخل مربوط است
out of bounds
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
endocrine
غده بدون مجرا و بداخل ترشح کننده غده درون تراو
extravasate
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
abroad
خارج
off
خارج از
externals
خارج
outside
[of]
<adv.>
خارج
[از]
out
[of]
<adv.>
خارج
[از]
outwith
[Scotish E]
<adv.>
خارج
[از]
aroint
خارج شو
out of
خارج از
non-combatant
خارج از صف
non combatant
خارج از صف
per
خارج از
out of tune
خارج
outsides
خارج
externally
از خارج
out-of-
خارج از
external
خارج
out-
خارج
off side
خارج از خط
outside
خارج
outside
در خارج
non-combatants
خارج از صف
outsides
در خارج
outed
خارج
forth of
خارج از
out
خارج
fescennine
خارج ازاخلاق
derailing
از خط خارج کردن
derails
از خط خارج شدن
derails
از خط خارج کردن
outbye
خارج از دور از
out of turn
خارج از نوبت
outboard bearing
یاتاقان خارج
beside the question
خارج از موضوع
foreign market
بازار خارج
derailing
از خط خارج شدن
not to the point
خارج از موضوع
neither here nor there
خارج ازموضوع
extravascular
خارج رگی
out of action
خارج ازنبرد
out of door
خارج ازمنزل
out of line
خارج از خط جبهه
out of phase
خارج از فاز
eccentric
خارج از مرکز
eccentrics
خارج از مرکز
out of proportion
خارج از اندازه
torts
خارج از قرارداد
tort
خارج از قرارداد
out of question
خارج از موضوع
derail
از خط خارج شدن
derail
از خط خارج کردن
derailed
از خط خارج کردن
off center
خارج از مرکز
abroad
خارج از کشور
acentric
خارج از مرکز
without
بطرف خارج
anieoro
از داخل به خارج
overseas
خارج ازکشور
begone
خارج شو عزیمت کن
beside the mark
خارج ازموضوع
blow out
به خارج دمیدن
bring out
خارج کردن
abaxile
خارج از مرکز
outbound
خارج ازمحدوده
outdoors
خارج از منزل
out-of-
در خارج بواسطه
out of
در خارج بواسطه
off key
خارج از مایه
nonsense
خارج از منطق
off duty
خارج از خدمت
off duty
خارج از نگهبانی
outbound
مربوط به خارج
cross country
خارج از جاده
popping
خارج شدن
double out
081 خارج
extra regular
خارج ازقاعده
extra spectral
خارج طیفی
extracellular
خارج سلولی
extragalactic
خارج کهکشانی
extramarital
خارج ازدواجی
extramarital
خارج از زناشویی
extramundane
خارج دنیایی
extraterritorial
خارج الارضی
extra professional
خارج حرفهای
extra cosmical
خارج ازعالم
exterritorial
خارج الملکتی
egress
خارج شدن
emissive
خارج شونده
endarch
متشکل در خارج
ejects
خارج کردن
ejecting
خارج کردن
ejected
خارج کردن
eject
خارج کردن
expulse
خارج کردن
extrauterine
خارج رحمی
ouyby
خارج از دور از
out
خارج از حدود
out
خارج بیرون
to fall out
خارج شدن
to pass off
خارج شدن
to rule out
خارج کردن
discharge
خارج کردن
out-
خارج بیرون
quotient
خارج قسمت
outed
خارج از حدود
outed
خارج بیرون
derailed
از خط خارج شدن
out-
خارج از حدود
void
خارج شدن
unship
خارج کردن
from the outside
از خارج
[از جایی]
away
دوراز خارج
outsides
به سمت خارج
outside
به سمت خارج
To fall out.
از صف خارج شدن
discharges
خارج کردن
out of doors
خارج ازمنزل
inaccessible
خارج از دسترس
The train ran off the rails.
قطار از خط خارج شد
extra-marital
خارج از زناشویی
off season
خارج از فصل
emigration
مهاجرت به خارج
inaccessible
<adj.>
خارج از دسترس
from outside
از خارج
[از شهر]
submultiple
خارج قسمت
extraneous
خارج از قلمروچیزی
exits
خارج شدن
exit
خارج شدن
oversea
خارج از کشور
issue
خارج شدن
phase out
خارج کردن
issued
خارج شدن
issues
خارج شدن
irrelevant
خارج از موضوع
soto uke
دفاع از خارج
ungracious
خارج از نزاکت
from out of town
از خارج
[از شهر]
alfresco
خارج از منزل
quotients
خارج قسمت
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...