Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
boycott
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotted
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotting
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotts
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
Other Matches
dud probability
درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
civicism
اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
escapism
خودداری ازشرکت درکارهای سیاسی فرار از واقعیات
close price
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying
خرید کردن در صحرا خرید محلی
purchase price variance
سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
order
خرید سفارش خرید
stating
کشوری
states
کشوری
vernacular
کشوری
civic
کشوری
civilian
کشوری
civil
کشوری
civilians
کشوری
vernaculars
کشوری
stated
کشوری
state-
کشوری
state
کشوری
state-
ایالت کشوری
civil servants
مستخدم کشوری
civil servant
مستخدم کشوری
Civil Service
خدمات کشوری
civil defence service
خدمات کشوری
civil department
تشکیلات کشوری
stating
ایالت کشوری
intrastate
درون کشوری
states
ایالت کشوری
state
ایالت کشوری
stated
ایالت کشوری
to export something
[from / to a country]
صادر کردن
[به یا از کشوری]
civic d.
محرومیت از حقوق کشوری
theonomy
کشوری که خداپادشاه ان باشد
airspace
[over a country]
فضای هوایی
[در کشوری]
best governed country
کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
the u kingdom
کشوری که پادشاه داشته باشد
the u states
کشوری که پادشاه داشته باشد
central purchase
خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
closed sea
دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
C.A.B
مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
naturalizing
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalizes
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
to refuse somebody entry
[admission]
اجازه ندادن ورود کسی
[به کشوری]
centumvir
عضومحکمه کشوری که مرکب ازصد تن بود
naturalize
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
import
بردن محصولات به کشوری برای فروش
imported
بردن محصولات به کشوری برای فروش
naturalises
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
High Commissioner
نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
High Commissioners
نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
banana republic
کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
banana republics
کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
C.A.B.s
مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
naturalising
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
to mandate a territory to a country
منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
importing
بردن محصولات به کشوری برای فروش
aid worker
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
postliminy or minium
حق دوباره یدست اوردن امتیازات و حقوق کشوری
the open door
ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
self supporting country
کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
development aid volunteer
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
aid worker
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
gold standards
حالتی که پشتوانه اسکناس یا پول کشوری طلا باشد
To drag a country into war .
کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
infested
ول نکردن
to keep it up
ول نکردن
infests
ول نکردن
infesting
ول نکردن
infest
ول نکردن
national component
هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
disapproves
تصویب نکردن
disbelieved
باور نکردن
indulges
مخالفت نکردن
disbelieve
باور نکردن
disclaiming
قبول نکردن
withdraws
قبول نکردن
withdraw
قبول نکردن
indulging
مخالفت نکردن
disassociate
همکاری نکردن
disassociated
همکاری نکردن
disclaims
قبول نکردن
disassociates
همکاری نکردن
indulged
مخالفت نکردن
disbelieves
باور نکردن
indulge
مخالفت نکردن
omittance is no quit tance
مطالبه نکردن
to miss the goal
گل نکردن
[ورزش]
missfire
عمل نکردن
disapprove
تصویب نکردن
disassociating
همکاری نکردن
disclaim
قبول نکردن
disclaimed
قبول نکردن
disbelieving
باور نکردن
disobeys
اطاعت نکردن
disobeying
اطاعت نکردن
disobeyed
اطاعت نکردن
to pass by any thing
رعایت نکردن
rejection
قبول نکردن
square deal
تقلب نکردن
square deals
تقلب نکردن
to make no mention of
ذکر نکردن
disaffiliate
همکاری نکردن
discommend
توصیه نکردن
disobey
اطاعت نکردن
to be d. to
توجه نکردن به
to keep one's distance
اشنایی نکردن
to keep at arms length
اشنائی نکردن با
abort
ریشه نکردن
no go
<idiom>
موافقت نکردن
discountenance
تصویب نکردن
disoblige
ممنون نکردن
disapprove
قبول نکردن رد کردن
standpat
ورق عوض نکردن
disapprove
رد کردن تصویب نکردن
to misbehave oneself
درست رفتار نکردن
let it all hang out
<idiom>
پنهان نکردن چیزی
put (something or someone) out of one's head (mind)
<idiom>
به موضوعی فکر نکردن
plead not guilty
اقرار به جرم نکردن
disapproves
رد کردن تصویب نکردن
to play not guilty
اقرار بگناه نکردن
to turn to account
بهرمندشدن از ضایع نکردن
disapproves
قبول نکردن رد کردن
to lose interest
جلب توجه نکردن
non-add subtotal
اضافه نکردن به زیرکل
missfire
عمل نکردن گلوله
fall out of use
<idiom>
از چیزی استفاده نکردن
mistrusting
اطمینان نکردن به فن داشتن
to be in disagreement
[with somebody]
موافقت نکردن
[با کسی]
mistrusts
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrust
اطمینان نکردن به فن داشتن
understate
حقیقت را افهار نکردن
understated
حقیقت را افهار نکردن
understates
حقیقت را افهار نکردن
not my cup of tea
<idiom>
با چیزی حال نکردن
to keep an oath inviolate
نقض نکردن سوگند
understating
حقیقت را افهار نکردن
free trade
شیوهای که دران کالاها بدون محدودیتهای دولتی از کشوری به کشوردیگر انتقال داده میشود
depersonalization
توجه نکردن به هویت فردی
aborts
ریشه نکردن عقیم ماندن
aborting
ریشه نکردن عقیم ماندن
aborted
ریشه نکردن عقیم ماندن
to be at odds
[with somebody]
[on / over something]
)
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
to be split
[over something]
[with somebody]
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
to be at strife
[with somebody]
[over something]
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
shoot the works
<idiom>
از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
except
: مستثنی کردن مشمول نکردن
beyond grasp
درک نکردن بیرون ازحدادراک
disregarded
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregard
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregards
اعتنا نکردن عدم رعایت
to turn a d. ear to
توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
underplay
دست خودرا ادا نکردن
off one's high horse
<idiom>
تحقیرآمیز و مغرورانه عمل نکردن
goof off
<idiom>
کار نکردن یاجدی نبودن
to not lift a finger
<idiom>
اصلا هیچ کاری نکردن
failures
عمل نکردن گیر سلاح
disbelieving
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
underplayed
دست خودرا ادا نکردن
underplaying
دست خودرا ادا نکردن
failure
عمل نکردن گیر سلاح
underplays
دست خودرا ادا نکردن
disbelieves
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieved
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieve
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
(can't) stand
<idiom>
تحمل نکردن،دوست نداشتن
married failure
عمل نکردن اتصالی مین
assistance
کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
malfunction
[ اندام یا ماشین و غیره ]
درست کار نکردن
an incredulous smile
لبخندی که نشانه باور نکردن باشد
turn one's back on
<idiom>
کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
married failure
عمل نکردن خوشه اتصال مین
misfires
عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfired
عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfire
عمل نکردن گلوله مانع اتش
Keep oneself to oneself.
پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
lay off
<idiom>
بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
off balance
<idiom>
فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
not to lose sight of
ملاحظه کردن
[به کسی یا چیزی]
را فراموش نکردن
refuses
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
welch
زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
refuse
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refused
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
Welsh
زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
refusing
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
to conk out
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to have packed up
[British E]
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to fall over
[computer, programme, ...]
[موقتا]
کار نکردن
[دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
to crap out
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
fails
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
purchased
خرید
purchase
خرید
purchases
خرید
buy
خرید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com