English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 217 (12 milliseconds)
English Persian
mar ازشکل انداختن
marred ازشکل انداختن
marring ازشکل انداختن
botch ازشکل انداختن
botched ازشکل انداختن
botches ازشکل انداختن
botching ازشکل انداختن
deform ازشکل انداختن
deforming ازشکل انداختن
deforms ازشکل انداختن
disfashion ازشکل انداختن
Search result with all words
deface ازشکل انداختن محو کردن
defaced ازشکل انداختن محو کردن
defaces ازشکل انداختن محو کردن
defacing ازشکل انداختن محو کردن
distort ازشکل طبیعی انداختن
distorts ازشکل طبیعی انداختن
Other Matches
contortions ازشکل اندازی
disfiguration ازشکل افتادگی
contortion ازشکل اندازی
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down پایین انداختن انداختن
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
to fire off a postcard انداختن
overthrows بر انداختن
to let drop انداختن
ruts خط انداختن
to leave out انداختن
to lay by the heels بر انداختن
pilling تل انداختن
omitting انداختن
deletes انداختن
deleted انداختن
overthrowing بر انداختن
overthrow بر انداختن
overthrew بر انداختن
bottoms ته انداختن
overthrown بر انداختن
bottom ته انداختن
omits انداختن
omit انداختن
to hew down انداختن
throw انداختن
omitted انداختن
delete انداختن
blobs لک انداختن
rut خط انداختن
to let fall انداختن
slings انداختن
fling انداختن
flinging انداختن
flings انداختن
to put back پس انداختن
to play a searchlight انداختن
hurl انداختن
hurled انداختن
hurls انداختن
thrusts انداختن
thrusting انداختن
slinging انداختن
sling انداختن
to skips over انداختن
throwing انداختن
throws انداختن
thrust انداختن
to pick off تک تک انداختن
fell انداختن
spills انداختن
spilling انداختن
spilled انداختن
spill انداختن
hitching انداختن
hitches انداختن
hitched انداختن
fells انداختن
felled انداختن
felling انداختن
hew انداختن
hewed انداختن
hewing انداختن
hews انداختن
hitch انداختن
relegated انداختن
jaculate انداختن
leave out انداختن
deleting انداختن
let fall انداختن
emplace جا انداختن
launching به اب انداختن
line خط انداختن در
lines خط انداختن در
deracination بر انداختن
run home جا انداختن
lay away انداختن
lash vt انداختن
relegate انداختن
relegates انداختن
launched به اب انداختن
floriate گل انداختن در
launch به اب انداختن
string زه انداختن به
blob لک انداختن
spilled or spilt انداختن
souse انداختن
relegating انداختن
launches به اب انداختن
retroject پس انداختن
prostrate از پا انداختن
to draw lots انداختن
hewn انداختن
brush finish خط انداختن
stagger از پا انداختن
benite به شب انداختن
sires نیا پس انداختن
moulted پوست انداختن
endangering به مخاطره انداختن
siring نیا پس انداختن
hinder بتاخیر انداختن
inveigled بدام انداختن
hindered بتاخیر انداختن
hindering بتاخیر انداختن
inveigle بدام انداختن
sired نیا پس انداختن
sire نیا پس انداختن
moult پوست انداختن
nauseated از رغبت انداختن
nauseate از رغبت انداختن
inveigling بدام انداختن
To set a bone. استخوان جا انداختن
allure بطمع انداختن
snares بدام انداختن
snare بدام انداختن
inveigles بدام انداختن
entrapping بدام انداختن
molts پوست انداختن
endangers به مخاطره انداختن
to throw off دور انداختن
to throw out بیرون انداختن
immobilize از رواج انداختن
demoralized ازروحیه انداختن
demoralizes ازروحیه انداختن
immobilising از رواج انداختن
immobilises از رواج انداختن
dismounting ازفرماندهی انداختن
dismount ازفرماندهی انداختن
immobilised از رواج انداختن
slobbers دهان را اب انداختن
demoralizing ازروحیه انداختن
moults پوست انداختن
slobbering دهان را اب انداختن
slobbered دهان را اب انداختن
demoralize ازروحیه انداختن
immobilized از رواج انداختن
demoralising ازروحیه انداختن
demoralised ازروحیه انداختن
hinders بتاخیر انداختن
interject درمیان انداختن
to throw up the sponge سپر انداختن
endangered به مخاطره انداختن
endanger به مخاطره انداختن
immobilizing از رواج انداختن
immobilizes از رواج انداختن
interjected درمیان انداختن
interjecting درمیان انداختن
interjects درمیان انداختن
dismounts ازفرماندهی انداختن
demoralises ازروحیه انداختن
slobber دهان را اب انداختن
pickle ترشی انداختن
inaugurates براه انداختن
expelled بیرون انداختن
expel بیرون انداختن
inaugurating براه انداختن
disfiguring از شکل انداختن
disfigures از شکل انداختن
disfigured از شکل انداختن
disfigure از شکل انداختن
miscast بناحق انداختن
deactivate از اثر انداختن
deactivated از اثر انداختن
triggers راه انداختن
deactivates از اثر انداختن
inaugurated براه انداختن
emasculates از مردی انداختن
emasculated از مردی انداختن
pickles ترشی انداختن
emasculate از مردی انداختن
trap بدام انداختن
knock-ups از کار انداختن
knock-up از کار انداختن
knock up از کار انداختن
expels بیرون انداختن
trap درتله انداختن
trap در تله انداختن
expelling بیرون انداختن
inaugurate براه انداختن
deactivating از اثر انداختن
entrap بدام انداختن
entrap تله انداختن
To cast a shadow. سایه انداختن
mousetrap در تله انداختن
ensnare بدام انداختن
ensnared بدام انداختن
ensnares بدام انداختن
ensnaring بدام انداختن
whomp up بهم انداختن
warm up راه انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com