Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (12 milliseconds)
English
Persian
beside
ازطرف دیگر
on the other hand
ازطرف دیگر
withil
ازطرف دیگر
alternatively
<adv.>
ازطرف دیگر
apart from that
<adv.>
ازطرف دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
ازطرف دیگر
by the same token
<adv.>
ازطرف دیگر
on the other hand
<adv.>
ازطرف دیگر
on the other side
<adv.>
ازطرف دیگر
otherwise
<adv.>
ازطرف دیگر
Other Matches
edgeways
ازطرف لبه
parsonally
ازطرف خود
order
[placed with somebody]
سفارش
[ازطرف کسی]
hall mark
نشان عیارکه ازطرف
order
[placed with somebody]
دستور
[ازطرف کسی]
matronymic
اسم مشتق ازطرف مادر
regius professor
استاد منصوب ازطرف پادشاه
pronunciamento
بیانیهای که ازطرف شورشیان منتشرمیشود
dig in
جای پاکندن درزمین ازطرف توپزن
guild socialism
اعتقاد به انحصار صنایع ازطرف دولت
self feeder
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
food stamp program
برنامه کمک مواد غذائی ازطرف دولت به نیازمندان
gammadion
چلیپایی که برانتهای هریک ازچهارخطان ازطرف حرکت عقربه ساعت رس
weave
حرکت قوسی بشکل 8 لاتین ازطرف سه مهاجم یا بیشترجلودروازه باپاس پی درپی
weaves
حرکت قوسی بشکل 8 لاتین ازطرف سه مهاجم یا بیشترجلودروازه باپاس پی درپی
chips
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
letters patent
نامهای که ازطرف دولت برای کسی فرستاده میشود تافورا بازنموده وبرای همه بخواند
receiver
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
receivers
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
ticket of leave
سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
strike pay
حقوق ایام اعتصاب که ازطرف سندیکاهای کارگری به اعتصاب کنندگان پرداخت میشود
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
escheat
حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
of each other
<adv.>
از هم دیگر
alternatives
شق دیگر
anymore
دیگر
thence
دیگر
secus
از دیگر سو
of one another
<adv.>
از هم دیگر
from one another
<adv.>
از هم دیگر
another
دیگر
next
دیگر
he is no more
او دیگر
alternatives
دیگر
alternative
دیگر
one an other
یک دیگر
else
دیگر
alternative
شق دیگر
further
دیگر
other
دیگر
no more
دیگر نه
others
دیگر
furthers
دیگر
again
دیگر
furthering
دیگر
from each other
<adv.>
از هم دیگر
furthered
دیگر
otherwise
طور دیگر
elsewhere
نقطه دیگر
about face
سوی دیگر
otherwhere
جای دیگر
otherwhence
از جای دیگر
otherness
چیز دیگر
otherguise
جور دیگر
about face
جهت دیگر
otherguess
نوع دیگر
In our other words.
بعبارت دیگر
so muchthe worse
دیگر بدتر
scilicet
بعبارت دیگر
t' other
بعدی دیگر
tother
بعدی دیگر
otherworld
دنیای دیگر
otherwhile
وقت دیگر
the other two
دوتای دیگر
otherwhile
گاه دیگر
otherwhere
در مکان دیگر
about-faces
سوی دیگر
about-face
جهت دیگر
shunt
به خط دیگر انداختن
about-face
سوی دیگر
elsewhere
بجای دیگر
nevermore
دیگر ابدا
et al
و در جای دیگر
what more do you want
دیگر چه می خواهید
on the other part
از طرف دیگر
on the other hand
از سوی دیگر
on the opposite side
در انسوی دیگر
on more
بار دیگر
again
از طرف دیگر
none other than
هیچکس دیگر جز
no more of that
بس است دیگر
my other books
کتابهای دیگر من
next year
سال دیگر
never more
هرگز دیگر
other people
مردم دیگر
to wit
بعبارت دیگر
to be no more
دیگر نبودن
elsewhere
درجای دیگر
about-faces
جهت دیگر
It never occurred again.
دیگر رخ نداد.
another
شخص دیگر
another
یکی دیگر
in other words
<idiom>
به کلام دیگر
otherguess
بروش دیگر
on one's coat-tails
<idiom>
همراه کس دیگر
otherguess
جور دیگر
othergates
طور دیگر
othergates
جور دیگر
nevermore
هرگز دیگر
alternatively
<adv.>
از سوی دیگر
otherwise
<adv.>
طور دیگر
apart from that
<adv.>
به ترتیب دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
به ترتیب دیگر
over-
بسوی دیگر
over
بسوی دیگر
by the same token
<adv.>
به ترتیب دیگر
on the other hand
<adv.>
به ترتیب دیگر
on the other side
<adv.>
به ترتیب دیگر
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگر
variant
نوع دیگر
on the other side
<adv.>
طور دیگر
on the other hand
<adv.>
طور دیگر
apart from that
<adv.>
از سوی دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
از سوی دیگر
by the same token
<adv.>
از سوی دیگر
on the other hand
<adv.>
از سوی دیگر
on the other side
<adv.>
از سوی دیگر
otherwise
<adv.>
از سوی دیگر
alternatively
<adv.>
طور دیگر
apart from that
<adv.>
طور دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
طور دیگر
by the same token
<adv.>
طور دیگر
others
نوع دیگر
once
یکبار دیگر
other
نوع دیگر
no more
نه دیگر
[بیشتر]
no more
دیگر ن
[فعل]
no longer
نه دیگر
[زمانی]
yon
ان یکی دیگر ان
in other words
<adv.>
به عبارت دیگر
in other words
<adv.>
به کلام دیگر
another guess
نوعی دیگر
another day
یک روز دیگر
videlicet
به عبارت دیگر
a horse of another colour
[different colour]
مطلبی دیگر
another guess
قسمتی دیگر
in fact
به عبارت دیگر
not any more
دیگر نه
[بیشتر نه]
at a later period
در موقع دیگر
namely
<adv.>
به عبارت دیگر
shunts
به خط دیگر انداختن
to wit
<adv.>
به عبارت دیگر
somewhere else
یک جای دیگر
aliunde
از منبع دیگر
shunted
به خط دیگر انداختن
alternatively
<adv.>
به ترتیب دیگر
alternative unit
واحدهای دیگر
i gave him some others
چندتای دیگر به او دادم
i never saw him
دیگر هیچ او را ندیدم
onother's money
پول شخصی دیگر
hale
سوی دیگر بردن
i never since saw him
از ان پس دیگر هیچ او راندیدم
five your hence
ازحالاتاپنج سال دیگر
from stem to stern
ازیک سربسر دیگر
pick off
رد شدن از راننده دیگر
he no longer went there
دیگر انجا نرفت
otherworldly
متوجه دنیای دیگر
interferes
با سم یک پا به پای دیگر زدن
interfered
با سم یک پا به پای دیگر زدن
dialog
صحبت با شخص دیگر
inter alia
میان اشخاص دیگر
inter alia
میان چیزهای دیگر
nothing else
هیچ چیز دیگر
again
باز
[یکبار دیگر]
it never occurred again
دیگر واقع نشد
alternative route
گزینش مسیر دیگر
alternate routing
گزینش مسیر دیگر
aliunde
ازیک جای دیگر
nerf
تصادف با اتومبیل دیگر
metaphraze
به عبارت دیگر در آوردن
spacemen
اهل کرات دیگر
and now to be serious
دیگر شوخی بکنار
itineration
ازیک جابجایی دیگر
once again
دوباره
[بار دیگر]
interfere
با سم یک پا به پای دیگر زدن
IF statement
Gise کار دیگر را
in other sectors
در قسمتهای دیگر جبهه
intervert
سوی دیگر برگرداندن
air-to-air
از یک هواپیما به هواپیمای دیگر
de die in diem
از روزی به روز دیگر
close aboard
نزدیک به قایق دیگر
air to air
از یک هواپیما به هواپیمای دیگر
it is allup with him
دیگر امیدی ندارد
it is never the worse
دیگر بدتر که نیست
It never occurred again
دیگر اتفاق نیفتاد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com