English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English Persian
to stand the racket ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
Other Matches
afforded ازعهده برامدن
to take out ازعهده برامدن
affording ازعهده برامدن
affords ازعهده برامدن
bearingly از روی تحمل و بردباری
hardness test ازمایش سختی
vickers hardness test ازمایش سختی ویکرز
rebound hardness test ازمایش سختی جهشی
rockwell hardness test ازمایش سختی راک ول
drop hardness test ازمایش سختی سقوطی
hardness testing machine دستگاه ازمایش سختی
hardness tester ازمایش کننده یا تستر سختی
joming test ازمایش تعیین سختی فلزات
vicker's diamond hardness tester دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
final setting time مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
trial and erroe سعی وامتحان
assay محک زدن تحقیق و ازمایش کردن ازمایش فلز
assays محک زدن تحقیق و ازمایش کردن ازمایش فلز
dure بردباری کردن دربرابر
endure بردباری کردن دربرابر
endured بردباری کردن دربرابر
endures بردباری کردن دربرابر
acquitting از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
acquits از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
to grin and bear it در رنج وسختی بردباری کردن دندان روی جگرگذاشتن
tempers درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
temper درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tackle از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
flight test ازمایش هواپیما برای پرواز ازمایش پرواز کردن
too much of a good thing غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
i must answer for the damages ازعهده خسارت ان باید برایم
use testing ازمایش عمر قانونی ازمایش مدت متوسط دوام وسایل
pilot method عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
tryout ازمون برای گزیدن نامزدمسابقات یانمایش وغیره ازمایش درجه استعداد ازمایش
prohibitive price بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
flight test ازمایش پرواز یا ازمایش امادگی پرتاب موشک
continous immersion test ازمایش فروبری دائمی ازمایش غوطه وری
test element دستگاه ازمایش کننده عنصر ازمایش مدار
soil examination بررسی و ازمایش زمین ازمایش خاک
insulation test ازمایش ایزولاسیون ازمایش عایق بندی
sustained تحمل کردن
sustains تحمل کردن
undergoing تحمل کردن
tolerate تحمل کردن
dree تحمل کردن
sustain تحمل کردن
undergoes تحمل کردن
to bear out تحمل کردن
undergone تحمل کردن
tolerated تحمل کردن
tolerates تحمل کردن
thole تحمل کردن
bide تحمل کردن
endured تحمل کردن
endure تحمل کردن
withstand تحمل کردن
support تحمل کردن
tolerating تحمل کردن
suffers تحمل کردن
put up with تحمل کردن
endures تحمل کردن
withstands تحمل کردن
dure تحمل کردن
withstanding تحمل کردن
suffered تحمل کردن
lie down under تحمل کردن
stand تحمل کردن
experiencing تحمل کردن
to give support to تحمل کردن
keep up تحمل کردن
abhide تحمل کردن
sit down under تحمل کردن
experience تحمل کردن
suffer تحمل کردن
experiences تحمل کردن
vasbyt تحمل کردن
withstood تحمل کردن
undergo تحمل کردن
come down hard on <idiom> به سختی تنبه کردن
stresses سختی پریشان کردن
stress سختی پریشان کردن
go for broke <idiom> به سختی تلاش کردن
nip and tuck <idiom> به سختی تمام کردن
stressing سختی پریشان کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
stomachs اشتها تحمل کردن
to live through something چیزی را تحمل کردن
stomach اشتها تحمل کردن
stomached اشتها تحمل کردن
outstand بیشتر تحمل کردن
stomaching اشتها تحمل کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
pull through در سختی بکسی کمک کردن
force قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forcing قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
spartanism بردباری
bearing بردباری
fortitude بردباری
tolerances بردباری
longanimity بردباری
toleration بردباری
enduringness بردباری
patience بردباری
vasbyt بردباری
tolerance بردباری
bears تاب اوردن تحمل کردن
bear تاب اوردن تحمل کردن
to sustain a loss ضر ردادن تحمل خسارت کردن
to champ the bit چیزیرابابی صبری تحمل کردن
to suffer a loss ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
comports جور بودن تحمل کردن
comporting جور بودن تحمل کردن
stick پیچ درکار تحمل کردن
comported جور بودن تحمل کردن
comport جور بودن تحمل کردن
forborne دست برداشتن تحمل کردن
to talk like a Dutch uncle to somebody [American E] <idiom> کسی را به سختی راملامت کردن [اصطلاح]
philosophy وارستگی بردباری
intolerantly بدون بردباری
philosophies وارستگی بردباری
long-suffering بردبار بردباری
patient از روی بردباری
patients از روی بردباری
long suffering بردباری رنجبری
give (someone) a hard time <idiom> لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
to be deduced برامدن
coped برامدن
arisen برامدن
bulging برامدن
copes برامدن
bulges برامدن
copings برامدن
bulged برامدن
bulge برامدن
cope برامدن
protuberate برامدن
have half a mind <idiom> احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
passive obedience فرمانبرداری ازروی بردباری یا بی ارادگی
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
copes از عهده برامدن
exhalation نفس برامدن
affording از عهده برامدن
affords از عهده برامدن
copings از عهده برامدن
take out از عهده برامدن
afforded از عهده برامدن
coped از عهده برامدن
cope از عهده برامدن
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
to try out خوب ازمایش کردن کاملاازمودن تصفیه کردن گداختن
tests ازمایش کردن
approves ازمایش کردن
examines ازمایش کردن
to bring to the proof ازمایش کردن
examining ازمایش کردن
tested ازمایش کردن
test ازمایش کردن
examined ازمایش کردن
examine ازمایش کردن
approving ازمایش کردن
approve ازمایش کردن
gage ازمایش کردن
quizzes ازمایش کردن
gauge ازمایش کردن
gauged ازمایش کردن
quiz ازمایش کردن
gauges ازمایش کردن
arising بوجود اوردن برامدن
arise بوجود اوردن برامدن
arises بوجود اوردن برامدن
bears تقبل کردن تحمل کردن
brooking تحمل کردن سازش کردن
brooks تحمل کردن سازش کردن
brook تحمل کردن سازش کردن
bear تقبل کردن تحمل کردن
brooked تحمل کردن سازش کردن
test ازمایش کردن امتحان
tested ازمایش کردن امتحان
essays ازمایش کردن ازمودن
analysed با تجزیه ازمایش کردن
analyzes با تجزیه ازمایش کردن
essay ازمایش کردن ازمودن
trial ازمایش کردن ازمایشی
tested تست کردن ازمایش
test تست کردن ازمایش
analyzing با تجزیه ازمایش کردن
analyses با تجزیه ازمایش کردن
to put to proof ازمایش کردن دراوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com