Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
functionally
ازلحاظ وفیفه
Other Matches
in the eye of
ازلحاظ
gymnastically
ازلحاظ ورزش
departmentally
ازلحاظ اداری
ethnically
ازلحاظ نژادشناسی
fiscally
ازلحاظ مالی
stock
عادی ازلحاظ مدل
stocked
عادی ازلحاظ مدل
genetically
ازلحاظ پیدایش واصل
industrially
ازلحاظ کار و صنعت
hard as nails
<idiom>
ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
sentence fragment
جملهای که ازلحاظ دستوری کامل نیست
public spiritedly
ازلحاظ خیر خواهی مردم میهن پرستانه
speleology
مطالعه غارها ازلحاظ زمین شناسی وتاریخی
to marshal one's creditors
صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
heterology
عدم تجانس بین اعضای مختلف ناهمگنی اعضاء ازلحاظ ساختمانی
assignment
وفیفه
assignments
وفیفه
obligation
وفیفه
functions
وفیفه
obligations
وفیفه
work
وفیفه
worked
وفیفه
taskwork
وفیفه
sorb
وفیفه
inofficious
بی وفیفه
devoir
وفیفه
activity
وفیفه
activities
وفیفه
offices
وفیفه
office
وفیفه
duty
وفیفه
pensions
وفیفه
pension
وفیفه
that is your duty and not mine
نه وفیفه من
functioned
وفیفه
task
وفیفه
responsibilities
وفیفه
responsibility
وفیفه
tasks
وفیفه
role
وفیفه
serviced
وفیفه
service
وفیفه
function
وفیفه
roles
وفیفه
feal
وفیفه شناس
dereliction of duty
وفیفه نشناسی
office
کار وفیفه
tasks
امرمهم وفیفه
dutifulness
وفیفه شناسی
offices
کار وفیفه
conscripts
سرباز وفیفه
military service
نظام وفیفه
annuitant
وفیفه خور
burden of proof
وفیفه اثبات
breach of duty
ترک وفیفه
dereliction of duty
ترک وفیفه
compulsory service
خدمت وفیفه
propositional function
وفیفه حسی
functionery
وفیفه دار
seaman recruit
ناوی وفیفه
sense of duty
حس وفیفه شناسی
serviced
نظام وفیفه
staff duty
وفیفه ستادی
task management
مدیریت وفیفه
lapse from duty
ترک وفیفه
the d. of duty
انجام وفیفه
the d. of duty
ادای وفیفه
service
نظام وفیفه
undutiful
وفیفه نشناس
reserve officer
افسر وفیفه
religious duty
فرض وفیفه
incumbency
وفیفه لزوم
inofficious
وفیفه نشناس
duty-bound
حینانجام وفیفه
task
امرمهم وفیفه
laspe from duty
ترک وفیفه
naval conscript
ناوی وفیفه
neurility
وفیفه اعصاب
obligated reservist
مشمول وفیفه
obligor
مشمول وفیفه
obstriction
قرارداد وفیفه
fun and games
<idiom>
وفیفه مشکل
fealty
وفیفه شناسی
loyalty
وفیفه شناسی
draft
سرباز وفیفه
loyal
وفیفه شناس
conscientious
وفیفه شناس
drafts
سرباز وفیفه
drafted
سرباز وفیفه
irresponsibility
وفیفه نشناسی
draftees
سربازان وفیفه
stipendiaries
وفیفه خوار
functional
وفیفه دار
stipendiary
وفیفه خوار
dutiful
وفیفه شناس
irresponsible
وفیفه نشناس
conscription
نظام وفیفه
loyalties
وفیفه شناسی
functioned
وفیفه داشتن
beneficiaries
وفیفه خوار
conscripted
سرباز وفیفه
conscripting
سرباز وفیفه
functions
وفیفه داشتن
fealties
وفیفه شناسی
conscript
سرباز وفیفه
function
وفیفه داشتن
beneficiary
وفیفه خوار
harnessed
حین انجام وفیفه
barrels
وفیفه هدایت در یک ترمینال
functionate
انجام وفیفه کردن
to perform one's duty
انجام وفیفه کردن
harnessing
حین انجام وفیفه
barrel
وفیفه هدایت در یک ترمینال
functional
تابعی وفیفه مندی
obligated tour
دوران مشمولیت وفیفه
line of duty
نحوه انجام وفیفه
liable to military service
مشمول خدمت وفیفه
observantly
از روی وفیفه شناسی
leal
وفیفه شناس حقشناس
harness
حین انجام وفیفه
key assignments
وفیفه دهی کلیدها
ready for duty
اماده انجام وفیفه
i deed it my duty to
وفیفه خود می دانم که
neglect of duty
غفلت در انجام وفیفه
functional unit
واحد وفیفه مند
that is your duty and not mine
این وفیفه شماست
functions
وفیفه عمل کردن
constableship
وفیفه یا رتبه پلیس
conscription law
قانون نظام وفیفه
while on duty
حین انجام وفیفه
bounden duty
وفیفه واجب یا لازم
voluntaryist
مخالف نظام وفیفه
function
وفیفه عمل کردن
military service
خدمت نظام وفیفه
functioned
وفیفه عمل کردن
duteous
وفیفه شناس مطیع
conscript army
ارتش سربازان وفیفه
functional character
دخشه وفیفه بندی
function code
رمز وفیفه نما
functional design
طرح وفیفه مندی
functional diagram
نمودار وفیفه مندی
feasance
انجام وفیفه کردن
supererogation
افراط در انجام وفیفه
task control block
بلاک کنترل وفیفه
noncommissioned officer
درجه دار افسر وفیفه
pensioners
وفیفه خوار مستمری بگیر
to stand to one's duty
وفیفه خودرا انجام دادن
pensioner
وفیفه خوار مستمری بگیر
to play one's role
وفیفه خودرا انجام دادن
supererogation
انجام کاری بیش از حد وفیفه
task state descriptor
توصیف کننده وضعیت وفیفه
to be in d.
کوتاهی درانجام وفیفه کردن
foreground task
کار یا وفیفه پیش زمینه
duty to god
وفیفه شخص نسبت به خدا
sinecure
وفیفه گرفتن وول گشتن
chancery
مقام یا وفیفه صدارت عظمی
conscript
به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripted
به خدمت وفیفه احضار کردن
sinecures
وفیفه گرفتن وول گشتن
conscripts
به خدمت وفیفه احضار کردن
mistake while in discharge of duty
خطا در حین انجام وفیفه
conscripting
به خدمت وفیفه احضار کردن
to overrun one's duty
از انجام وفیفه شانه خالی کردن
deontology
وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
taskwork
کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
conscript
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripted
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripts
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
functionally
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
conscripting
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
ground rule
وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
acquitting
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
liability to military service
مشمولیت برای خدمت نظام وفیفه
acquits
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
pull through
در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
enlisted
داوطلب خدمت سربازی سرباز وفیفه افراد
slacker
کسی که از انجام وفیفه شانه تهی کند
slackers
کسی که از انجام وفیفه شانه تهی کند
outpensioner
کسیکه از بنگاهی وفیفه میگیدرولی در انجابودباش ندارد
intelligence department
ادارهای که وفیفه اش جمع اوری اطلاعات است
hear footsteps
عدم توجه به وفیفه درنتیجه نزدیک شدن حریف
to do ones endeavour
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
deat benefit
وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
this duty precedes all others
این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
unprofitable servants
مردمی که خرسندند باینکه تنهاانچه وفیفه ایشان است بکنند
e c s c (european coal & steel commissio
لوکزامبورگ و هلندکه وفیفه اش نظارت برتولید و فروش ذغالسنگ وفولاد است
serviced
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
service
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
board of conciliation
هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
security council
یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل که 11 عضودارد و وفیفه عمده ان حفظ صلح و امنیت جهانی است
coroners
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroner
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
squelch circuit
یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
limit state
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
duty assignment
واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
desertion
ترک کردن افرادواجب النفقه ترک زوج یازوجه به وسیله دیگری فراراز خدمت وفیفه
prebendary
دریافت مقرری از کلیسا وفیفه خوار کلیسا
international court of justice
دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
cost center
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
dedicated
کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com