English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
prelibation ازمایش یانوشیدن قبلی
Other Matches
foretaste ازمایش قبلی پیش بینی کردن
presentiments عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiment عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
use testing ازمایش عمر قانونی ازمایش مدت متوسط دوام وسایل
pilot method عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
tryout ازمون برای گزیدن نامزدمسابقات یانمایش وغیره ازمایش درجه استعداد ازمایش
assay محک زدن تحقیق و ازمایش کردن ازمایش فلز
assays محک زدن تحقیق و ازمایش کردن ازمایش فلز
flight test ازمایش پرواز یا ازمایش امادگی پرتاب موشک
continous immersion test ازمایش فروبری دائمی ازمایش غوطه وری
test element دستگاه ازمایش کننده عنصر ازمایش مدار
provisional ball گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
prior admission اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
soil examination بررسی و ازمایش زمین ازمایش خاک
insulation test ازمایش ایزولاسیون ازمایش عایق بندی
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
creep test ازمایش خزش در درجه حرارت عادی ازمایش خزش
flight test ازمایش هواپیما برای پرواز ازمایش پرواز کردن
confident test ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
environmental test ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
tube tester دستگاه ازمایش لامپ ازمایش کننده لامپ
previous قبلی
aforetime قبلی
ex- قبلی
fore قبلی
ex قبلی
predecessors قبلی
preceding قبلی
predecessor قبلی
prior قبلی
one-time قبلی
foregone قبلی
presuppositions فرض قبلی
forethought اندیشه قبلی
presupposition فرض قبلی
prepossession تصرف قبلی
pregiurement احتساب قبلی
preformation تشکیل قبلی
chains از کلمه قبلی
premonitions اخطار قبلی
premonition اخطار قبلی
premeditated با قصد قبلی
chain از کلمه قبلی
predilections تمایل قبلی
previous work کارهای قبلی
pretreatment معالجه قبلی
preoccupations اشغال قبلی
premeditatedly با اندیشه قبلی
preexistence موجودیت قبلی
premeditation قصد قبلی
previews اطلاع قبلی
preview اطلاع قبلی
forewarning اخطار قبلی
preoccupation اشغال قبلی
predilection تمایل قبلی
foreordainment حکم قبلی
prefiguration or prefigurement نمایش قبلی
foredoom محکومیت قبلی
precompression تراکم قبلی
precognition اطلاع قبلی
pre arrengement قرار قبلی
at sight بی مطالعه قبلی
late war جنگ قبلی
foretype نمونه قبلی
preconidtion شرط قبلی
predesignation تعیین قبلی
prefiguration تصور قبلی
preengagement تعهد قبلی
backgrounds معلومات قبلی
background معلومات قبلی
foretoken اعلام قبلی
predispostion تمایل قبلی
pre arrangement قرار قبلی
prior permission اجازه قبلی پرواز
biases ولتاژ قبلی دادن
malice aforethought سوء نیت قبلی
A one-month notice. اطلاع قبلی یک ماهه
off the cuff <idiom> بدون آمادگی قبلی
prognostication تشخیص قبلی مرض
bias ولتاژ قبلی دادن
at ten minutes notice با ده دقیقه اخطار قبلی
premonitory متضمن اخطار قبلی
pre indexing فهرست سازی قبلی
pre indexing شاخص گذاری قبلی
as you were به حالت قبلی برگردید
pre engaged دارای تعهد قبلی
leave hanging (in the air) <idiom> بدون تصمیم قبلی
forebedement اخبار قبلی پیشگویی
prognostications تشخیص قبلی مرض
foredknowlege اطلاع قبلی علم غیب
sight-reading بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-reading بدون مطالعه قبلی خواندن
sight read بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-reads بدون امادگی قبلی اجراکردن
premise فرض قبلی فرضیه مقدم
premonition برحذر داشتن فکر قبلی
precognitive وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
sneak previews نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
sneak preview نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
prenotion احساس قبلی نسبت بچیزی
prepossession اشغال قبلی تمایل بیجهت
pre condition شرط لازم الاجرای قبلی
prognosticate تشخیص دادن قبلی مرض
prognosticator تشخیص دهنده قبلی مرض
prefiguration or prefigurement تشبیه از پیش تصور قبلی
inherited error خطایی در فرآیند یا عمل قبلی
quondam قبلی مربوط به چندی قبل
free wheeling بازی بدون نقشه قبلی
premisses فرض قبلی فرضیه مقدم
premised فرض قبلی فرضیه مقدم
premonitions برحذر داشتن فکر قبلی
prerequisites شرط قبلی لازمه امری
a priori بدون بررسی یا آزمایش قبلی
sight-reads بدون مطالعه قبلی خواندن
prefiguration پیش بینی احتساب قبلی
prerequisite شرط قبلی لازمه امری
prevue قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
precombustion chamber engine موتور با اطاق احتراق تراکم قبلی
Do not do any thing without due reflection . بدون فکر قبلی اقدامی نکنید
post edit ویرایش داده بدست امده ازمحاسبه قبلی
cancel لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
cancelling لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
cancels لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
go off half-cocked <idiom> صحبت یا انجام کاری بون آمارگی قبلی
french leave مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
zero hour هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
decision اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
undo برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
undoes برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull. تا اسم زن قبلی او [مرد] را آوردم خونش به جوش آمد.
decisions اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
package shows نمایشات و برنامههای تفریحی پیش بینی شده قبلی
predicted log racing مسابقه قایق موتوری باپیشبینی قبلی زمان از طرف راننده
Can I make an appointment for friday? آیا میتوانم برای روز جمعه وقت قبلی بگیرم؟
prolepsis فرض قبلی صحبت از اینده چنانچه گویی گذشته است
counter disengagement حرکت شمشیر به دور شمشیرحریف برای مواجهه درمسیر قبلی
impulsive کسیکه از روی انگیزه انی وبدون فکر قبلی عمل میکند
experiments ازمایش
examen ازمایش
vetting ازمایش
checking ازمایش
trial ازمایش
tests ازمایش
experimentation ازمایش
experimented ازمایش
assay ازمایش
assays ازمایش
tested ازمایش
testing ازمایش
trials ازمایش
screening ازمایش
shyest ازمایش
g ازمایش
shying ازمایش
shyer ازمایش
experiment ازمایش
experimenting ازمایش
shied ازمایش
shies ازمایش
shy ازمایش
lucas test ازمایش لوکاس
testing stand میز ازمایش
drop test ازمایش ضربهای
drop test ازمایش سقوطی
inspection test ازمایش کار
flattening test ازمایش توزیعی
drift test ازمایش رانش
explosion proof ازمایش- انفجار
impact test ازمایش ضربه
examination of the soil ازمایش خاک
experimentalist اهل ازمایش
hardness test ازمایش سختی
tension test ازمایش کشش
hammer test ازمایش سقوطی
insulation voltage فشار ازمایش
intelligence test ازمایش هوش
izod test ازمایش ایزود
hanging test ازمایش کشش
line tester ازمایش کننده خط
experimental design طرح ازمایش
load test ازمایش بار
factorial design ازمایش فاکتوریل
gage ازمایش کردن
material testing ازمایش مصالح
fatigue test ازمایش خستگی
evaluation score نمره ازمایش
final test ازمایش نهائی
image test ازمایش تصویر
system testing ازمایش سیستم
test room اطاق ازمایش
stripping test ازمایش زدودگی
stripping test ازمایش زدودن
spot test ازمایش فوری
shop test ازمایش کارگاهی
shear test ازمایش برشی
self test ازمایش خودکار
test series سری ازمایش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com