English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
timed tests ازمونهای زمان دار
Other Matches
random parallel tests ازمونهای موازی تصادفی ازمونهای همتای تصادفی
battery of tests گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
infant tests ازمونهای نوباوگان
individual tests ازمونهای انفرادی
trade tests ازمونهای شغلی
statistical tests ازمونهای اماری
speed tests ازمونهای سرعت
projective tests ازمونهای فرافکن
situational tests ازمونهای موقعیتی
criterion refernced tests ازمونهای ملاکی
creativity tests ازمونهای افرینندگی
pictorial tests ازمونهای تصویری
employment tests ازمونهای استخدامی
parallel tests ازمونهای همتا
norm referenced tests ازمونهای هنجاری
terman merrill tests ازمونهای ترمن- مریل
custom made tests ازمونهای کار- ویژه
survey tests ازمونهای زمینه یابی
placement tests ازمونهای تعیین شغل
prognostic tests ازمونهای پیش اگهی
screening tests ازمونهای سرند کردن
psychomotor tests ازمونهای روانی- حرکتی
culture free tests ازمونهای فرهنگ- نابسته
goldstein scheerer tests ازمونهای گلدشتاین- شیرر
culture fair tests ازمونهای فرهنگ- نابسته
culture bound tests ازمونهای فرهنگ- بسته
dotting test ازمونهای نقطه زنی
differential aptitude tests ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی
iowa tests of basic skills ازمونهای مهارتهای اساسی ایووا
will temprament tests ازمونهای اراده- خلق وخوی
california tests of mental maturity ازمونهای کالیفرنیا برای بلوغ ذهنی
california tests of personality ازمونهای کالیفرنیا برای سنجش شخصیت
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
pintner patterson scale of Tests Performance مقیاس ازمونهای عملی پینتر- پترسون
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrival زمان حضور زمان رسیدن
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
present زمان حاضر زمان حال
presented زمان حاضر زمان حال
presenting زمان حاضر زمان حال
presents زمان حاضر زمان حال
seek time زمان جستجو زمان طلب
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
cryptoperiod زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
tense زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
simultaneously در یک زمان
date زمان
dates زمان
time of blowing زمان دم
contemporaneous هم زمان
thitherto تا ان زمان
thence از ان زمان
times زمان
periods زمان
whene'er هر زمان
away از ان زمان
stroking زمان
strokes زمان
stroked زمان
terming زمان
termed زمان
term زمان
yet تا ان زمان
synchrone هم زمان
synchronous هم زمان
zeitgeist زمان
timepiece زمان
clocks زمان ها
stroke زمان
tempos زمان
tempo زمان
time-consuming زمان بر
time-piece زمان
ticker [colloquial] [watch] زمان
cotemporaneous هم زمان
cycle time زمان
period زمان
clock زمان
time consuming زمان بر
time زمان
coinstantaneous هم زمان
timed زمان
peace time در زمان صلح
peace time زمان صلح
period of concentration زمان تمرکز
prescriptions مرور زمان
response time زمان پاسخ
maintenance period زمان تعمیرات
physiological time زمان فیزیولوژیکی
response time زمان واکنش
retention time زمان بازداری
passtime زمان گذارستون
rise time زمان خیز
lost time زمان مفقوده
whoopee زمان خوشی
lapsing گذشت زمان
makeup time زمان جبران
lapses گذشت زمان
man and boy از زمان بچگی
lapse گذشت زمان
maximum duration زمان حداکثر
mean time زمان متوسط
microcycle واحد زمان
miscellaneous time زمان متفرقه
correlation time زمان همبستگی
multiplication time زمان ضرب
non productive time زمان مرده
nonsynchronous ناهم زمان
orthogenesis جبر زمان
clocked با سنجش زمان
loading time زمان بارگیری
chromometer زمان سنج
connect time زمان اتصال
response time زمان واگنش
reference time زمان مرجع
return perion زمان برگشت
recurrence interval زمان برگشت
recovery time زمان بهبود
chronoscope زمان نما
reasonable time زمان معقول
compile time زمان کامپایل
civil time زمان عرفی
relief time زمان استراحت
relaxation time زمان اسایش
regression time زمان برگشت
reflex time زمان بازتاب
present tense زمان حال
coking time زمان کک سازی
compilation time زمان کامپایل
clk زمان سنج
chronoscope زمان سنج
timing زمان گیری
preterit زمان ماضی
preparation time زمان تهیه
prescription مرور زمان
chronometer زمان سنج
cooling period زمان انتظار
chronograph زمان نگار
production time زمان تولید
production time زمان ساخت
timing زمان بندی
chronophobia زمان هراسی
timing زمان احتراق
timing زمان سنجی
reaction time زمان واکنش
contemporize هم زمان کردن
coking period زمان کک سازی
idle time زمان بی باری
floor to floor time زمان اصلی
dilation of time انبساط زمان
fire time زمان انفجار
dilation of time اتساع زمان
add time زمان جمع
add time زمان افزایش
adaptation time زمان انطباق
distribution time زمان توزیع
f. tense زمان اینده
local time زمان محلی
fusing time زمان ذوب
idle period زمان توقف
hour meter زمان شمار
holding time زمان نگهداری
hereunto تا این زمان
head seek time زمان جستجوی هد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com