Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (32 milliseconds)
English
Persian
abolishes
ازمیان بردن منسوخ کردن
abolishing
ازمیان بردن منسوخ کردن
Other Matches
pt down
منسوخ کردن از بین بردن
demoratize
بی جرات کردن ازمیان بردن حس شهامت وانتظامات ارتش
abrogate
ازمیان بردن
wipe
ازمیان بردن
wiped
ازمیان بردن
abolish
ازمیان بردن
wiping
ازمیان بردن
wipes
ازمیان بردن
abrogates
ملغی ازمیان بردن
embryoctony
ازمیان بردن یافاسدکردن جنین درزهدان
remit
منسوخ کردن
annul
منسوخ کردن
abjure
منسوخ کردن
cancel
منسوخ کردن
revoke
منسوخ کردن
elide
منسوخ کردن
dissolve
منسوخ کردن
nullify
منسوخ کردن
abrogate
منسوخ کردن
abolish
منسوخ کردن
withdraw
منسوخ کردن
antiquate
برانداختن منسوخ کردن
to walk the chalk
بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
abrogates
باطل کردن منسوخ کردن
from among
ازمیان
To co away with . To remove. To eliminate .
ازمیان برداشتن
surmounts
ازمیان برداشتن
surmounting
ازمیان برداشتن
surmount
ازمیان برداشتن
from the dead
ازمیان مردگان
to sweep away
ازمیان برداشتن
across
ازمیان ازوسط
surmounted
ازمیان برداشتن
to pass off
ازمیان رفتن
To be lost . To disappear .
ازمیان بر افتادن
to get anything out of the way
کاری را ازمیان برداشتن
chiasma
امیزش ازمیان یا از پهنا
repealed
منسوخ
abrogated
منسوخ
obsolete
منسوخ
abrogates
منسوخ
ci devant
منسوخ
abrogate
منسوخ
abolished
منسوخ
out of d.
منسوخ
antiquated
منسوخ
obsolescent
منسوخ
out of day
منسوخ
rococo
منسوخ
outmoded
منسوخ
outdated
منسوخ
to wriggle one's way
بزحمت ازمیان گروهی بیرون امدن
demode
منسوخ شده
obsolesce
منسوخ شدن
abrogable
منسوخ شدنی
to fall in to d.
منسوخ شدن
dead
منسوخ کهنه
dead letter
قانون منسوخ
outmode
منسوخ شدن
abolishable
منسوخ کردنی
slewing rate
نرخ عبور یک کاغذ سفید ازمیان چاپگر
hard-up
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard up
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
dementia praecox
اصطلاح منسوخ برای اسکیزوفرنی
czech defence
نام منسوخ دفاع اسلاو
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
e f t a (european free trade association
فنلاند که تعرفه گمرکی و سود بازرگانی را درمعاملات فیمابین خود ازمیان برداشته اند
neutralised
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
uncreate
نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
commission
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
take off
بردن کم کردن
inferred
استنباط کردن پی بردن به
conducts
هدایت کردن بردن
take
لمس کردن بردن
takes
لمس کردن بردن
conducting
هدایت کردن بردن
conduct
هدایت کردن بردن
infers
استنباط کردن پی بردن به
conducted
هدایت کردن بردن
inferring
استنباط کردن پی بردن به
infer
استنباط کردن پی بردن به
to push out
پیش بردن جلو بردن
imbibes
تحلیل بردن فرو بردن
imbibing
تحلیل بردن فرو بردن
imbibed
تحلیل بردن فرو بردن
imbibe
تحلیل بردن فرو بردن
profits
سود بردن منفعت کردن
profited
سود بردن منفعت کردن
forays
تهاجم کردن بیغما بردن
swoops
چپاول کردن از بین بردن
encouage
پیش بردن دلگرم کردن
swooping
چپاول کردن از بین بردن
swooped
چپاول کردن از بین بردن
to wash offŠout or away
باشستش بردن یاپاک کردن
swoop
چپاول کردن از بین بردن
revels
عیاشی کردن لذت بردن
aminister
تهیه کردن بکار بردن
liquidate
از بین بردن مایع کردن
extirpate
ریشه کن کردن ازبین بردن
foray
تهاجم کردن بیغما بردن
elate
بالا بردن محفوظ کردن
run (someone) in
<idiom>
به زندان بردن ،دستگیر کردن
revel
عیاشی کردن لذت بردن
reveled
عیاشی کردن لذت بردن
reveling
عیاشی کردن لذت بردن
revelled
عیاشی کردن لذت بردن
liquidated
از بین بردن مایع کردن
revelling
عیاشی کردن لذت بردن
encourages
تقویت کردن پیش بردن
liquidates
از بین بردن مایع کردن
encourage
تقویت کردن پیش بردن
make for
کمک کردن پیش بردن
to show one to the door
کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
profit
سود بردن منفعت کردن
encouraged
تقویت کردن پیش بردن
liquidating
از بین بردن مایع کردن
masochism
لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
submerging
دراب فرو بردن زیر اب کردن
shoves
با زور پیش بردن پرتاب کردن
unlearnt
محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
submerges
دراب فرو بردن زیر اب کردن
shoved
با زور پیش بردن پرتاب کردن
priori
باب پی کردن بردن از علت به معلول
palaver
از راه بدر بردن چاخان کردن
shoving
با زور پیش بردن پرتاب کردن
unlearn
محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
kill
تلفات منفجر کردن از بین بردن
submerge
دراب فرو بردن زیر اب کردن
unlearns
محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
submerged
دراب فرو بردن زیر اب کردن
kills
تلفات منفجر کردن از بین بردن
shove
با زور پیش بردن پرتاب کردن
squared
بتوان دوم بردن مجذور کردن
transposing
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
squaring
بتوان دوم بردن مجذور کردن
transpose
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
transposes
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
square
بتوان دوم بردن مجذور کردن
squares
بتوان دوم بردن مجذور کردن
removal
از بین بردن برداشتن پیاده کردن
debasing
مقام کسی را پایین بردن پست کردن
deal lift
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
debases
مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debased
مقام کسی را پایین بردن پست کردن
to occupy much space
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
debase
مقام کسی را پایین بردن پست کردن
removing
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
inflating
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflates
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
removes
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
inflate
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to make the most of
به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
to beg
[of a dog holding up front paws]
التماس کردن
[سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
paragons
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
paragon
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
to sit up and beg
التماس کردن
[سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
theft
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
gesticulated
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
synonymize
الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
gesticulate
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
thefts
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
gesticulating
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
logogriph
نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
walking ring
پیست بیضی شکل برای راه بردن و گرم کردن اسب پیش از مسابقه
target materials
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
squelch circuit
یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
plunders
غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plunder
غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plundering
غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
demoralizes
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralized
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralised
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizing
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
carriages
بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
carriage
بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
demoralising
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralises
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralize
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
plucks
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucked
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucking
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
pluck
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
application
به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
applications
به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
steals
به سرقت بردن یا سرقت کردن
steal
به سرقت بردن یا سرقت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com