English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
Everybody stands in awe of him. ازهمه زهر چشم گرفته است
Other Matches
from the four winds ازهمه طرف ازهمه جهت
down to the ground ازهمه جهت
most بیش ازهمه
worst بدتر ازهمه .
on all hands ازهمه طرف
worst- بدتر ازهمه .
of all hands ازهمه طرف درهرحال
periclinal ازهمه سو شیب گیرنده
in the last resort پس ازنومیدی ازهمه وسائل دیگر
break the news <idiom> اول ازهمه خبر را رساندن
Car no. 6 is leading. اتوموبیل شماره 6 ازهمه جلوتر حرکت می کند (درمسابقات )
patinated جرم گرفته کبره گرفته
to come in first پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
fogbound مه گرفته
darksome گرفته
fustiest بو گرفته
muggy گرفته
accustomed خو گرفته
adopted گرفته
muzzy گرفته
fusty بو گرفته
fustier بو گرفته
comate مه گرفته
brumous مه گرفته
addicted خو گرفته
dulled گرفته
air less گرفته
bunged up قی گرفته
choky گرفته
thicker گرفته
thick گرفته
chock full گرفته
folded in mist مه گرفته
hoarsest گرفته
low-spirited گرفته
dullest گرفته
rancid بو گرفته
thickest گرفته
dulling گرفته
sombrous گرفته
dulls گرفته
uptight گرفته
duller گرفته
heartsore دل گرفته
hoarser گرفته
hoarse گرفته
low spirited گرفته
clouded گرفته
pokey گرفته
dull گرفته
gruff گرفته
mistful مه گرفته
fonder انس گرفته
pokiest گرفته دلگیر
poky گرفته دلگیر
fondest انس گرفته
pokier گرفته دلگیر
began دست گرفته
rainy تر رگبار گرفته
hoarsely بطور گرفته
divorcee زن طلاق گرفته
divorcees زن طلاق گرفته
derivative گرفته شده
medalled مدال گرفته
mistful میغ گرفته
mity کزم گرفته
on the panel جزوصورت گرفته
patinated زنگار گرفته
patinous کبره گرفته
Are you kidding ? Are you being funny? شوخیت گرفته ؟
resolved that ...... تصمیم گرفته شد که
to d. itself گرفته شدن
triste گرفته محزون
tristful گرفته محزون
airless گرفته یا دم کرده
maggoty کرم گرفته
in mourning چرک گرفته
i have a secure grasp of it انرا گرفته ام
derivatives گرفته شده
fond انس گرفته
caught گرفته شده
smoky دود گرفته
aeruginous زنگ گرفته
blear گرفته وتاریک
blear eyes چشمان قی گرفته
cerated موم گرفته
reposing upon قرار گرفته بر
drippy هوای گرفته
verminous شپش گرفته
dulled کندشدن گرفته
addicts : خو گرفته معتاد
filmy غبار گرفته
filmier غبار گرفته
dullest کندشدن گرفته
duller کندشدن گرفته
filmiest غبار گرفته
eerie ترساننده گرفته
leaded سرب گرفته
addict خو گرفته معتاد
dulling کندشدن گرفته
measly کرم گرفته
dull کندشدن گرفته
rheumatic رماتیسم گرفته
solemn گرفته موقرانه
dulls کندشدن گرفته
wont خو گرفته عادت
patinous زنگارگرفته جرم گرفته
skimmed milk شیرخامه گرفته ورقیق
AC گرفته شده است
funky بوی ناه گرفته
My left leg is in plaster . پای چپ؟ را گچ گرفته اند
assumed بخود گرفته عاریتی
lour هوای گرفته وابریwerewolf
lowering هوای گرفته وابری
putrid flesh گوشت گندیده یا بو گرفته
She was depressed. دلش گرفته بود
to be tuned in to a channel کانالی را گرفته باشند
foul house چشمی گرفته لنگر
He was choking . گلویش گرفته بود
i had been caught گرفته شده بودم
cut nails ناخنهای گرفته یا چیده
included دور گرفته شده
in contemplation درنظر گرفته شده
followed by <adj.> دنباله گرفته شده با
lour گرفته شدن عبوس
malty خو گرفته به ابجو خوری
mucid بوزک زده بو گرفته
my time is occupied وقتم گرفته است
nidicolous در اشیانه قرار گرفته
lowers هوای گرفته وابری
lowered هوای گرفته وابری
skim شیر خامه گرفته
game شکار گرفته شده
low-key دارای صدای گرفته
low key دارای صدای گرفته
sultrily بطور دم گرفته یا گرم
underlying در زیر قرار گرفته
skim milk شیرخامه گرفته ورقیق
mossy خزه گرفته باتلاقی
skims شیر خامه گرفته
skimmed شیر خامه گرفته
lower هوای گرفته وابری
throatiest دارای صدای گرفته وخشن
applique مورد استفاده قرار گرفته
throaty دارای صدای گرفته وخشن
subereous از چوب پنبه گرفته شده
blink نادیده گرفته نگاه مختصر
she had him in her pocket خوب جلوش را گرفته بود
weanling کودک تازه از شیر گرفته
bloods hot eyes چشمان قرمز و خون گرفته
throatier دارای صدای گرفته وخشن
we are beset with dangers خطرها ما را فرا گرفته اند
borrowed money پول قرض گرفته شده
hard bitten سخت گاز گرفته شده
captured material وسایل گرفته شده از دشمن
capsulate درمحفظه یاحفره قرار گرفته
he drives a roaring trade کارش خوب گرفته است
blighted زنگ زده شپشه گرفته
semidiurnal در نصف روز انجام گرفته
jugate روی هم قرار گرفته جفت
oppressed تحت ستم قرار گرفته
parrot learned طوطی وار یاد گرفته
designed در نظر گرفته شده مخصوص
woofer دارای صدای کوتاه و گرفته
tried در محک ازمایش قرار گرفته
blinks نادیده گرفته نگاه مختصر
pokerface قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
integrated intensity شدت انتگرال گرفته شده
blinked نادیده گرفته نگاه مختصر
leach [liquid formed by leaching] مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
bluest مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
The car is on fire. اتومبیل آتش گرفته (دارد می سوزد )
blue مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
leachate مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
biotecture [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
claque پول گرفته اند دست بزنند
Silence prevailed every where. سکوت همه جا را فرا گرفته بود
it follows necessarily that ناچار این نتیجه گرفته میشود
The rumour is gaining ground that … این شایعه قوت گرفته است که ...
loan word واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
bluer مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
prussic acid اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
bloodshot سرخ وورم کرده خون گرفته
arrowroot نشاستهای که ازریشه اوروت گرفته میشود
on board computer کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
bleary دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
zero hour <idiom> لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
foul hooked ماهی گرفته شده با قلاب ازبیرون دهان
inland duty حقوقی که از بازرگانی دردرون کشور گرفته میشود
Is this seat taken? آیا این صندلی گرفته شده است؟
ordinee کسیکه تازه درجه شماسی گرفته است
enclaves ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
give a catch زدن ضربهای که ممکن است بل گرفته شود
intake مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
intakes مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
endorsee کسی که به نام اوفهر نویسی صورت گرفته
his leg rested on a stone پایش روی سنگی قرار گرفته بود
cathectic تحت اثر قوه شهوانی قرار گرفته
speed trap مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com