English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (6 milliseconds)
English Persian
foretell ازپیش اگاهی دادن
foretelling ازپیش اگاهی دادن
foretells ازپیش اگاهی دادن
Other Matches
bespeak ازپیش سفارش دادن
to knock a person's head off به اسانی ازپیش کسی افتادن یاکسیراشکست دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to give intelligence اگاهی دادن
apprising اگاهی دادن
to give notice اگاهی دادن
notifies اگاهی دادن
notify اگاهی دادن
to give to understand اگاهی دادن
apprises اگاهی دادن
notifying اگاهی دادن
informs اگاهی دادن
notified اگاهی دادن
apprise اگاهی دادن
to give the alarm اگاهی دادن
informing اگاهی دادن
inform اگاهی دادن
briefed کوتاه کردن اگاهی دادن
briefest کوتاه کردن اگاهی دادن
brief کوتاه کردن اگاهی دادن
briefer کوتاه کردن اگاهی دادن
forecasts از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
forecasted از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
forecast از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
to off an agreement قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
preferment ازپیش
to give the guy to گریختن ازپیش
forefeel ازپیش احساس کردن
advance ازپیش فرستاده شده
it was p of evil بدی را ازپیش خبرمیداد
advancing ازپیش فرستاده شده
advances : ازپیش فرستاده شده
forewarned ازپیش اخطار کردن
forewarns ازپیش اخطار کردن
forewarn ازپیش اخطار کردن
foredoom ازپیش مقدر یا محکوم کردن
make something out <idiom> ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
the bird is p of that event مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
hare and hounds بازی ای که دوتن بنام خرگوش ازپیش دویده خردههای کاغذبرزمین م
theory of epigensis فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
pre engage ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن
perception اگاهی
intelligence اگاهی
advertisements اگاهی
awareness حس اگاهی
informational اگاهی
knowledge اگاهی
inkling اگاهی
appreciation [awareness] حس اگاهی
intimations اگاهی
noticing اگاهی
perceptions اگاهی
conscious mind حس اگاهی
conscience [archaic for: consciousness] حس اگاهی
notice اگاهی
idea اگاهی
ideas اگاهی
consciousness اگاهی
consciousness حس اگاهی
noticed اگاهی
notices اگاهی
acquaintances اگاهی
intimation اگاهی
conizance اگاهی
i.e. اگاهی
cogency اگاهی
awareness اگاهی
information اگاهی
mindfulness اگاهی
monition اگاهی
prescience اگاهی از پیش
conversance اگاهی کامل
criminal i. department اداره اگاهی
conversancy اگاهی کامل
the d. poliee اداره اگاهی
to come to know اگاهی یافتن
criminal investigation department اداره اگاهی
cognizance شناسایی اگاهی
foreknowledge اگاهی از پیش
the infinitive mood مصدر اگاهی
group consciousness اگاهی گروهی
knowledge base پایگاه اگاهی
precognition پیش اگاهی
foredknowlege اگاهی از پیش
knowledge domain قلمرو اگاهی
forebedement اگاهی از پیش
coconscious اگاهی ثانوی
advertiser اگاهی دهنده
coconsciousness اگاهی ثانوی
knowledge engineer مهندسی اگاهی
knowlege representation نمایش اگاهی
monitors اگاهی دهنده
monitored اگاهی دهنده
monitor اگاهی دهنده
class consciousness اگاهی طبقهای
auguries پیش اگاهی
augury پیش اگاهی
informants اگاهی دهنده
transinformation اگاهی متقابل
letter of a اگاهی نامه
learns اگاهی یافتن
learn اگاهی یافتن
information theory نظریه اگاهی
meta knowledge اگاهی غیرنمادین
awakened اگاهی یافته
advertisers اگاهی دهنده
informatory اگاهی بخش
informant اگاهی دهنده
sensibleness عملی بودن اگاهی
we are informed by him that محترما` اگاهی میدهد که
you are advised that به شما اگاهی میدهد
foretold از پیش اگاهی داد
dopes اگاهی داروی مخدر
dope اگاهی داروی مخدر
science علم طبیعی اگاهی
Scotland اداره اگاهی در لندن
subliminal خارج ازمرحله اگاهی
alarms : هشدار اگاهی از خطر
alarmingly : هشدار اگاهی از خطر
subliminally خارج ازمرحله اگاهی
sciences علم طبیعی اگاهی
alarm : هشدار اگاهی از خطر
alarmed : هشدار اگاهی از خطر
for your information برای اگاهی شما
immediacy اگاهی حضور ذهن
foreknow از غیب اگاهی داشتن
alarum : هشدار اگاهی از خطر
monitory وابسته به اخطار یا اگاهی یاانگیزه
to keep the track of something پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
self awareness اگاهی از خود خویشتن شناسی
enlightement روشنی فکر اگاهی حقیقی
to obtaini. on anything درباره چیزی اگاهی یافتن
know allmen by these presents بموجب این سندعموم را اگاهی میدهد
intelligently از روی هوش ازروی اگاهی و بصیرت
it came to my knowledge من ازان اگاهی یافتم مرامعلوم گردید
i have no idea of that هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
agents provocateurs مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
agent provocateur مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
check string ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
fenders علائمی که جهت اگاهی ازوضع جاده در راهها نصب میشود
books اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
private d. کسیکه دست مزد گرفته درکارویژه ایی کاریا اگاهی میکند
booked اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
wrming message پیام تشخیصی که توسط کامپایلر برای اگاهی استفاده کننده تولید میشود
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
prity to any one's designs اگاهی از مقاصدنهانی کسی محرمیت نسبت مقاصد کسی
presentment اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
subjective فلسفه مبتنی بر اعتقاد به اصالت ادراکات ذهنی ومحدودیت اگاهی انسان صرفا" به همین ادراکات درون گرایی
i have no knowledge of it هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
preconsclous قبل از هوشیاری قبل از خود اگاهی
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
the i [حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
information science علوم اگاهی علوم اطلاعاتی
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com