Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English
Persian
make something out
<idiom>
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
Other Matches
to offshore something
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
spelled
پی بردن به خواندن
spells
پی بردن به خواندن
spell
پی بردن به خواندن
sustain a loss
زیان بردن خسارت دیدن متضرر شدن
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
pre engage
ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled up
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
get a load of
<idiom>
دیدن چیزی
perception of an object
مشاهده یا دیدن چیزی
To benefit from something.
از چیزی خیر دیدن
protects
توقف آسیب دیدن چیزی
protecting
توقف آسیب دیدن چیزی
protect
توقف آسیب دیدن چیزی
to see through
از بین چیزی مات
[غیر شفاف]
دیدن
to read through something
چیزی را کاملا خواندن
to read over something
چیزی را کاملا خواندن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to read off
از روی چیزی خواندن بلندخواندن
to read through something
چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read over something
چیزی را از اول تا آخر خواندن
recognizes
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognize
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognizing
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognising
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognises
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
turn out
<idiom>
رفتن برای دیدن یا انجام کاری
extends
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
hydroscope
التی برای دیدن اعماق دریا اب بین
To discover (realize, assess) something.
به چیزی پی بردن
flippy
دیسک دو لبه که در درایو تک لبه استفاده شود. بنابراین برای خواندن طرف دیگر برای جابجا شود
to cram
فشرده درس خواندن
[برای امتحانی]
to mug up
[British E]
for an exam
فشرده درس خواندن
[برای امتحانی]
to swot
[British E]
for an exam
فشرده درس خواندن
[برای امتحانی]
psalmodic
مانندمزامیری که برای خواندن ترتیب دهند
to benefit from something
سود بردن از چیزی
make do with something
با چیزی بسر بردن
make something do
با چیزی بسر بردن
to capitalize/capitalise
[British English]
on something
سود بردن از چیزی
decolo
رنگ چیزی را بردن
to profit from something
سود بردن از چیزی
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
satyagraha
اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
cancel out
<idiom>
از بین بردن اثر چیزی
stale
تازگی وطراوت چیزی را از بین بردن
disfeature
صفات ممتازه چیزی را از بین بردن
compilations
ترجمه برنامه کد گذاری شده به کد قابل خواندن برای ماشین
increment
انتقال متن یا کارت به محل روبروی آن برای چاپ یا خواندن
increments
انتقال متن یا کارت به محل روبروی آن برای چاپ یا خواندن
compilation
ترجمه برنامه کد گذاری شده به کد قابل خواندن برای ماشین
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
responses
فضایی در فرم که برای خواندن داده با علامت نوری به کار می رود
response
فضایی در فرم که برای خواندن داده با علامت نوری به کار می رود
to shoot oneself in the foot
<idiom>
بدبکار بردن
[چیزی مربوط به خود شخص]
[اصطلاح]
It's to take away.
برای بردن است.
dousing
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
douses
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dowses
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dowsed
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
doused
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
douse
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
pantechnicon van
یکجوربارکش برای بردن اثاثیه
laughter
مسابقه اسان برای بردن
cast pearls before swine
<idiom>
از بین بردن چیزی ارزشمندی بوسیله کسی که قدرش را نمی داند
preferment
ازپیش
head load control
روش الکتریکی که برای سوارکردن نوک ها روی وسیله پیش از خواندن یا نوشتن بکار می رود
serve
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
match points
اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
serves
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
importing
بردن محصولات به کشوری برای فروش
imported
بردن محصولات به کشوری برای فروش
served
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
laparotomy
شکافتن شکم برای پی بردن به بیماری
sinking line
نخی برای فرو بردن زیر اب
import
بردن محصولات به کشوری برای فروش
match point
اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
to give the guy to
گریختن ازپیش
lilt
اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilts
اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
cim
تکنولوژی که مستلزم بکارگیری یک دستگاه ورودی برای خواندن مستقیم محتویات میکروفیلم به داخل کامپیوتر میباشدicrofilmanufacturing
computer input microfilm
تکنولوژی که مستلزم بکارگیری یک دستگاه ورودی برای خواندن مستقیم محتویات میکروفیلم به درون کامپیوتر میباشد
fin
جلو و عقب بردن بازو در اب برای حرکت
fins
جلو و عقب بردن بازو در اب برای حرکت
polyonging
بکار بردن چند نام برای یک چیز
tumbrel or bril
ارابه دو چرخه برای بردن مهمات و ادوات
polyonymy
بکار بردن چند نام برای یک چیز
foretell
ازپیش اگاهی دادن
forewarned
ازپیش اخطار کردن
forewarn
ازپیش اخطار کردن
bespeak
ازپیش سفارش دادن
it was p of evil
بدی را ازپیش خبرمیداد
advances
: ازپیش فرستاده شده
advancing
ازپیش فرستاده شده
foretelling
ازپیش اگاهی دادن
forewarns
ازپیش اخطار کردن
foretells
ازپیش اگاهی دادن
advance
ازپیش فرستاده شده
forefeel
ازپیش احساس کردن
recorders
وسیلهای همراه موتور, نوک خواندن / نوشتن ومدار برای ضبط سیگنالهای الکتریکی روی نوار مغناطیسی
recorder
وسیلهای همراه موتور, نوک خواندن / نوشتن ومدار برای ضبط سیگنالهای الکتریکی روی نوار مغناطیسی
cool out
راه بردن اسب برای خشک شدن عرق
rest and recuperation
عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
dipsey sinker
نوعی وزنه برای فرو بردن قلاب ماهیگیری
herbicide
عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
herbicides
عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
foredoom
ازپیش مقدر یا محکوم کردن
roll forward
, با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
i/o
پردازندهای که پردازش کمی را انجام میدهد چرا که زمان آن برای خواندن یا نوشتن داده از پورت ورودی / خروجی صرف میشود
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
mirror writing shadow reading
کامپیوتر میزبان با دو دیسک فیزیکی برای بالا بردن سرعت دسترسی
cim
استفاده هماهنگ از میکروفیلم برای ذخیره سازی داده کامپیوتر و روشهای خواندن داده
fetch
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
fetches
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
fetched
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
leap frog test
و داده می نویسد و می خواندن و برای بررسی اختلاف مقایسه میکند تا تمام محل ها بررسی شوند
the bird is p of that event
مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
to knock a person's head off
به اسانی ازپیش کسی افتادن یاکسیراشکست دادن
bombs
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombed
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bomb
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombed out
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
lifts
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
salomon damper
خفه کن دینامیکی برای بالانس میل لنگ و از بین بردن نیرهای نوسانی
lifted
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
arm
وسیله مکانیکی در درایو دیسک برای مکان دهی به نوک خواندن / نوشتن روی شیار مناسب از دیسک
long shot
شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
walking ring
پیست بیضی شکل برای راه بردن و گرم کردن اسب پیش از مسابقه
deceleration time
زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
hare and hounds
بازی ای که دوتن بنام خرگوش ازپیش دویده خردههای کاغذبرزمین م
refreshed
بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
refresh
بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
refreshes
بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
positioned
مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
position
مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
to grieve over anything
برای چیزی
requesting
تقاضا برای چیزی
requests
تقاضا برای چیزی
requested
تقاضا برای چیزی
request
تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing
برای چیزی غرغرکردن
inclinable to something
مساعد برای چیزی
look to
<idiom>
آمادگی برای چیزی
thinned
وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thins
وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thinnest
وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thinners
وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thin
وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
application
[for something]
درخواست نامه
[برای چیزی]
to look at the black side
[about something]
بدبین بودن
[برای چیزی]
asking
برای چیزی بی تاب شدن
approval
توافق برای استفاده از چیزی
take for
<idiom>
اشتباه شخصی برای چیزی
asked
برای چیزی بی تاب شدن
steeper
فرف برای خیساندن چیزی
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
security blanket
<idiom>
استفاده از چیزی برای راحتی
ask
برای چیزی بی تاب شدن
to give reasons for a thing
دلیل برای چیزی اوردن
asks
برای چیزی بی تاب شدن
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
demands
تقاضا برای انجام چیزی
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
to get something to somebody
برای کسی چیزی را آوردن
demand
تقاضا برای انجام چیزی
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
in defence of somebody
[something]
برای دفاع از کسی
[چیزی]
demanded
تقاضا برای انجام چیزی
ocr
وسیلهای که حرف چاپ شده یا نوشته شده را اسکن میکند و برای پردازش در کامپیوتر به حالت قابل خواندن توسط ماشین تبدیل میکند
optical
وسیلهای که حروف چاپ شده یا نوشته شده را اسکن میکند و تشخیص میدهد و کد قابل خواندن ماشین تبدیل میکند برای پردازش کامپیوتر
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
consigns
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
to save for something
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
consigning
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to refuse somebody admittance to something
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
demands
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
To set a limit to everything.
برای هر چیزی حدی قائل شدن
to make amends for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to atone for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
demanded
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
stepper
چیزی که برای پله بکار می رود
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com